نقد سخنان جناب آقای اردستانی
طرح این ادعا که «حضرت زهرا(س) نباید پشت در می رفت و پس اگر آسیبی دید تقصیر خودش بود» تنها یک اشتباه ساده نیست؛ بلکه سوءفهمی بنیادی نسبت به زمینه تاریخی، کارکرد اخلاقی اعتراض فاطمی، جایگاه معصوم، و منطق کنش اجتماعی است. چنین سخنی اگرچه ظاهرا از زاویه عقل گرایی مطرح می شود، اما در عمل از تاریخ فاصله دارد و از مبانی کلامی شیعه نیز بریده است. برای فهم عمق خطا، باید حادثه را نه با ذهنیت امروز، بلکه با ساختار قدرت، مسئولیت، و حجیت آن دوره تحلیل کرد.
نخستین مشکل در سخن اردستانی این است که نقش حضرت زهرا(س) را به یک «فرد معمولی» تقلیل می دهد؛ گویی ایشان نه دختر پیامبر(ص) بوده، نه حامل حجیت الهی، نه صاحب حق مسلم در دفاع از ولایت. شیعه بر اساس نصوصی چون حدیث ثقلین، حدیث «فاطمه بضعه منی»، و گزارش های فراوان کتب معتبر (کافی، دلائل الامامه، الاحتجاج، و…) حضرت زهرا(س) را شخصیت معصوم و دارای حجیتی موازی با حجیت اهل بیت می داند. این یعنی کنش های او «سلیقه شخصی» نیست، بلکه نمایش اجتماعی حقیقت و عدالت است. وقتی معصوم وارد صحنه ای می شود، هدف او نه دفاع از خود، بلکه آشکارسازی انحراف است.
اگر کسی بپرسد: «چرا حضرت زهرا پشت در رفت؟»، پاسخ این نیست که ایشان تصمیم شخصی یک انسان آسیب پذیر را گرفت. بلکه این است که فاطمه(س) آخرین سپر آشکار حقیقت بود. هنگامی که قدرت سیاسی مسیر خود را از نص پیامبر جدا می کند، تنها کاریزمای اخلاقی فاطمه(س) می تواند جامعه را بیدار کند. اهل بیت(ع) در بسیاری از مواقع، برای آنکه حقیقت در تاریخ دفن نشود، خود را در موقعیت های سخت قرار داده اند. سیدالشهدا(ع) نیز اگر منطق اردستانی را بپذیریم، «نباید به کربلا می رفت» چون نتیجه اش شهادت بود! اما این نگاه با اصل فلسفه حضور معصوم در تاریخ منافات دارد. معصوم برای حفظ جان نمی آید، برای حفظ حقیقت می آید.
ادعای اینکه «اگر آسیب دید تقصیر خودش بود» از این جهت غلط است که تحلیل را از عامل خشونت برمی دارد و به قربانی منتقل می کند. این همان منطق خطرناکی است که در علوم اجتماعی امروز با عنوان victim blaming نقد می شود. وقتی یک گروه سیاسی برای گرفتن بیعت و تثبیت قدرت، به خانه شخصی یورش می برد، پرسش اصلی این است: چرا به خانه وارد شدند؟ چرا تهدید کردند؟ چرا آتش آوردند؟ نه اینکه «چرا صاحب خانه پشت در ایستاد؟».
با مراجعه به منابع شیعه مانند الاحتجاج طبرسی، دلائل الامامه طبری، و حتی گزارش هایی در تاریخ طبری و بلاذری، روشن است که حضرت زهرا پشت در ایستاد نه از سر بی احتیاطی، بلکه برای جلوگیری از خشونت و تذکر اخلاقی به مخالفان. در هر فرهنگی، وقتی زنی با جایگاه فاطمه(س) پشت در می ایستد، این یک پیام روشن دارد: حد خود را نگاه دارید؛ این خانه حرمت دارد. این نوع کنش، کنشی «بازدارنده» است، نه تحریک کننده. حضرت زهرا با حضور خود اعلام کرد که «مقابل بی عدالتی، بی صدا نمی مانم». اگر مخالفان حرمت او را شکستند، گناه متوجه کسانی است که مقدس ترین مرزهای پیامبر را زیر پا گذاشتند؛ نه کسی که برای دفاع از حق ایستاد.
اشتباه دوم اردستانی، غفلت از جایگاه ولایت تاریخی حضرت زهراست. فاطمه(س) تنها یک فرد از خاندان پیامبر نبود. طبق نصوص معتبر مانند آیه تطهیر، حدیث مباهله، و روایات فراوانی در کافی و بصائر، او عنصر مرکزی استمرار ولایت است. حضورش مقابل در، اعلام رسمی مخالفت با مسیر انحرافی پس از پیامبر بود. کسی می تواند از «چرا رفت» سخن بگوید که جایگاه این حضور را در تاریخ نداند. اگر فاطمه(س) سکوت می کرد، برای آیندگان این گونه ثبت می شد که «چیزی رخ نداده» یا «اهل بیت با گزاره های قدرت موافق بودند». پس حضور ایشان، حضور در صحنه ثبت حقیقت برای تاریخ است.
اشتباه سوم این است که اردستانی رابطه «دلیل ور» میان کنش و پیامد را به شکلی کودکانه ساده سازی می کند. گویی اگر کسی به خیابان برود و به دست گروهی خشونت طلب آسیب برسد، باید گفت: «چرا رفت؟ خودش مقصر است». این نگاه نه اخلاقی است، نه عقلانی، نه مطابق فقه، و نه مطابق تاریخ. فقیه شیعه برای دفاع از مظلوم، هیچ گاه مسئولیت را از دوش ظالم برنمی دارد. تاریخ اسلام، تاریخ مبارزه حق و باطل است و شخصیت های الهی با آگاهی از خطرات، برای هدایت مردم پا در میدان گذاشته اند.
افزون بر این، ورود حضرت زهرا(س) در فضاهای اجتماعی، مطابق با شواهد تاریخی امری مسبوق به سابقه است. ایشان در خطبه فدکیه، در مسجد سخنرانی کردند؛ در جمع زنان مهاجر و انصار حضور یافتند؛ در جلسات عمومی مدینه اعتراض کردند. یعنی او شخصیتی کنشگر و آگاه بود، نه کنج نشینی منزوی. بنابراین ایستادن پشت در یک امتداد طبیعی از نقش اجتماعی و الهی او است. اینکه بگوییم «نباید می رفت»، یعنی باید تمام کنش گری فاطمی را پاک کنیم و از او چهره ای منفعل بسازیم؛ چهره ای که نه با گزارش های تاریخی سازگار است نه با دستگاه کلامی شیعه.
اما بخش دوم ادعای اردستانی درباره امام جواد(ع)، از نظر تحلیلی ضعف بیشتری دارد. گفتن اینکه: «چون همسر امام جواد ابتدا حسودی کرد، ما چرا باید ناراحت باشیم؟» نادقیق است، زیرا مساله در زندگی امامان، حسادت یک نفر نیست؛ مساله آسیب دیدن حجت الهی است. وقتی در روایات آمده است که شهادت امام جواد(ع) با نقشه و دخالت دربار عباسی رخ داد، موضوع به «احساسات زناشویی» ربط ندارد. فقه شیعه میان «رفتار فردی» و «توطئه سیاسی» تمایز واضح دارد. اینکه بانویی در ابتدا دچار سوءتفاهم شود، هیچ ربطی به اصل جنایت ندارد. در متون تاریخی (ارشاد مفید، کافی، مناقب ابن شهرآشوب)، شهادت امام جواد(ع) نتیجه رقابت قدرت، حسادت درباریان، و سیاست حذف اهل بیت است؛ نه موضوعات ساده خانوادگی. طرح این مسئله بدون توجه به این زمینه تاریخی، نوعی کاهش گرایی است که واقعیت را می پوشاند.
اگر بخواهیم خطای مشترک هر دو بخش سخنان اردستانی را جمع بندی کنیم، می توان گفت: او کنش تاریخی معصوم را با معیارهای روان شناسانه فردی تحلیل کرده است. این دقیقا خلاف منطق تشیع است. معصوم مرکز تاریخ است، نه یک موجود گرفتار احساسات فردی. حضور حضرت زهرا پشت در، کنشی در برابر انحراف قدرت بود. شهادت امام جواد، نتیجه سازوکارهای خشونت سیاسی بود. ساده سازی این دو مساله، چه از روی بی دقتی باشد و چه از روی پیش فرض های غلط، نهایتا به تحریف تاریخ منجر می شود.
حقیقت این است که اگر کسی به منابع اولیه شیعه مراجعه کند، درمی یابد که حادثه پشت در یک تقابل اخلاقی عظیم است: از یک طرف زنی که تجلی پاکی است، از طرف دیگر مردانی که در پی تحمیل قدرت و بیعت بودند. این درگیری، درگیری «دو فرد» نیست؛ درگیری دو مسیر برای آینده اسلام است. بنابراین حضور فاطمه(س) پشت در نه تنها اشتباه نیست، بلکه آخرین فریاد تاریخ علیه تبدیل دین به قدرت است. تمام معنا در همین نقطه نهفته است. امروز اگر کسی از بیرون به حادثه نگاه کند و بگوید «چرا رفت؟»، یعنی جوهر اعتراض فاطمه(س) را نشناخته است. فاطمه برای آن لحظه ساخته شده بود؛ برای آنکه تاریخ بداند حقیقت خاموش نمی شود.
در نهایت، اگر قرار باشد در برابر این نوع سخنان ایستاد، راهش توهین یا عصبانیت نیست. راهش بازگرداندن بحث به منطق، تاریخ، و کلام است. تنها با نشان دادن جایگاه حضرت زهرا در دستگاه حق، می توان ثابت کرد که اردستانی نه تنها روایات را غلط فهمیده، بلکه فلسفه حضور معصوم را ندیده است. این گونه تحلیل ها، اگرچه شاید با نیت روشنفکری بیان می شود، اما وقتی در برابر سنت معتبر شیعه قرار می گیرد، وزن خود را از دست می دهد.
فاطمه(س) پشت در رفت زیرا حقیقت را تنها در صحنه می توان حفظ کرد.
امام جواد(ع) مظلومانه شهید شد زیرا سیاست زور بر او چیره نشد، بلکه از او ترسید.
و هر دو حادثه، سندی است که تاریخ را از فراموشی نجات داد.
این همان چیزی است که باید گفت؛ قاطع، روشن و بدون تکرار.