دکتور فضل الرحمن فقیهی هروی
10 یادداشت منتشر شدهموضع گیری معتزله در برابر احادیث آحاد صحیح (آیا معتزله خبر واحد را قبول داشتند و مدافع آن بودند؟)
نوشته: د. فقیهی هروی
«ان ارید الا الاصلاح ما استطعت وما توفیقی الا بالله علیه توکلت والیه انیب» [هود: 88]ز
اشاره: این مقالت به پاسخ مطلبی نوشته شده که در آن- بدون مرجع و مصدر- ادعا شده که گویا، گروه «معتزله، نه تنها منکر حجیت خبر واحد نبودند، بلکه از حجیت آن دفاع کردند و برای آن ادله اقامه نمودند».
مقدمه
نادرستی افکار اعتزالی و انحرافات گروه معتزله در نزد همه پیروان مذاهب اهل سنت و جماعت، معروف است؛ طوری که همه می دانند که این گروه، از منهج اصلی اسلام و عقیده درست و مورد قبول جمهور امت اسلامی، انحراف ورزیده اند و با تکیه به عقل فلسفی- نه عقل فطری- مسیر دیگری را پیموده اند.
دفاع از افکار اعتزالی و گروه معتزله، گاهی توسط کسانی منتسب به مذاهب اهل سنت، آگاهانه یا غیرآگاهانه انجام می شود. اما برخی با دیده درآیی و چشم سفیدی، مستقیما به دفاع از این گروه منحرف می پردازند.
موقف معتزله نسبت به «اخبار آحاد صحیح» بحثی مفصل به کار دارد. اما رد احادیث آحاد، به طور کلی از سوی این گروه، امری است، که هم ثابت است، و هم می توان برای آن از بین عملکرد روساء و شاخه های معتزله، استثناءاتی جزئی قایل شد. این همچنان است که در بسا موارد، نمی توان در باره عقاید و باورهای این گروه منحرف، حکم و نظر واحدی را به دست داد؛ بدان دلیل که معتزله، گروه های متعدد و فرقه های زیادی هستند و هر فرقه آن گروه کلان، راهی متفاوت از دیگر فرقه هایش را در پیش گرفته است.
گروه معتزله، همچنان که فرقه های زیاد دارند، دارای افکار متفاوت هستند. ابومنصور اسفرائینی در «الفرق بین الفرق» آنان را بیش از بیست شاخه دانسته که برخی از آنان، فرقه های دیگر را تکفیر می نمایند. وی فرقه های: واصلیه، عمریه، هذیلیه، نظامیه، اسواریه، معمریه، اسکافیه، جعفریه، بشریه، مراداریه، هشامیه، تمامیه، جاحظیه، حایطیه، حماریه، خیاطیه، شحامیه، مویسیه، کعبیه، جبائیه، بهشمیه و اصحاب صالح قبه را از جمله فرقه های معتزله نام برده است.[الفرق بین الفرق للاسفرائینی: 18 و 93].
معتزله و خبر واحد
با وجود کثرت فرقه های اعتزالی، این ادعا که گویا گروه معتزله، حدیث خبر واحد را قبول داشتند و مدافع آن بودند، امری گزاف و دور از حقیقت است؛ چه رد احادیث آحاد از جانب بیشترین فرقه های معتزله، امری مشهود است که انکار از آن مکابره است. ابرازنظر در مورد رد و قبول خبر واحد از جانب فرقه های اعتزالی، بحثی درازدامن می طلبد؛ اما با توجه به مدارک موجود و میراث فکری بجامانده علمی، تصویری کوتاه و کلی را می توان از انکار حدیث توسط فرقه ها و شخصیت های کلیدی معتزله ارائه نمود.
از آنجا که اکثر فرقه های معتزله و موسسان این فرقه ها، به نحوی متفاوت، اخبار واحد یا بخشی از آن را با وضاحت کامل، رد می کنند و قبول ندارند، اطلاق مقوله «رد احادیث آحاد» بر کل معتزله، مصداق می یابد و درست است؛ چه اهل علم، به طور عموم، پذیرفته اند که: «للاکثر حکم الکل/ برای اکثر[افراد] حکم کل آن است» [التوضیح للمحبوبی؛ وشرح التلویح علی التوضیح للتفتازانی: 1/ 406].
رد احادیث آحاد صحیح از جانب گروه ها و ائمه معتزله، متفاوت است و به گونه های متفاوت در اقوال و عمل کرد آنان، قابل مطالعه و مشاهده است، که در زیر، کوتاه ارائه می شود:
الف. رد احادیث نبوی با عناد و چشم سفیدی
کسانی از ائمه معتزله و پیروان شان، با تمسک به عقل شخصی خود، اصلا حدیث نبوی را قبول نداشتند و آن را مردود می شمردند. روایاتی در دست است که شماری از سران معتزله بر مبنای عقل سخیف خود، حدیث نبوی را با صراحت و گستاخی تمام قبول نمی کردند و رد می نمودند. اینک عدم قبول و رد احادیث آحاد از سوی برخی بزرگان و روسای معتزله در زیر تبیین می شود:
1. از سوی عمرو بن عبید، رئیس گروه «عمریه»
عمرو بن عبید (وفات 144 ه.ق.) [سیر اعلام النبلاء للذهبی: 6، 105] از بزرگان معتزله است که به انحراف عقیدتی معروف است. شمار قابل اعتنایی از تذکره نگاران به گونه مستند از عبید الله بن معاذ از پدرش روایت کرده اند که گفت: عمرو بن عبید معتزلی، وقتی حدیثی را- به روایت اعمش از زید بن وهب از ابن مسعود رضی الله عنهم از رسول الله صلی الله علیه وسلم- ذکر می نمود، با گستاخی تمام، می گفت:
«لو سمعت الاعمش یقول هذا لکذبته، ولو سمعته من زید بن وهب لما صدقته، ولو سمعت ابن مسعود یقوله ما قبلته، ولو سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول هذا لرددته، ولو سمعت الله یقول هذا لقلت: لیس علی هذا اخذت میثاقنا/ اگر از اعمش بشنوم که این سخن را بگوید، دروغ گویش می کنم؛ اگر از زید بن وهب بشنوم، تصدیقش نمی کنم؛ اگر از ابن مسعود بشنوم که آن را بگوید، نمی پذیرم؛ اگر از پیامبر صلی الله علیه وسلم بشنوم که این را می گوید آن را رد می کنم؛ و اگر بشنوم که الله این سخن را می گوید، می گویم که: میثاقی را که از ما گرفتی بر این چیز نبود» [میزان الاعتدال امام ذهبی: 3/ 278؛ تاریخ بغداد خطیب بغدادی: 14/ 70؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ابن الزکی المزی: 22/ 129].
وی تنها به رد احادیث نبوی، کفایت نمی کرد، بلکه با دلالت عقل فلسفی، حتی با آیات قرآن کریم نیز ستیز داشت. امام ذهبی از معاذ بن معاذ روایت کرده که گفت: از عمرو بن عبید شنیدم که می گفت: «ان کانت: "تبت یدا ابی لهب" فی اللوح المحفوظ، فما لله علی ابن آدم حجه/ اگر "تبت یدا ابی لهب" در لوح محفوظ باشد، برای الله بر فرزندان آدم، حجتی نیست» [سیر اعلام النبلاء: 6/ 104]. بدین گونه بر تقدیر پروردگار اعتراض داشت؛ همچنان که معتزله قدریه، همه چنین بر تقدیر پروردگار اعتراض دارند.
از اثر همین عدم قبول احادیث نبوی و معارضه با تقدیر در آیات قرآن کریم، و توغل در عقل گرایی فلسفی کلامی عمرو بن عبید معتزلی بوده که امام ابوحنیفه رحمه الله در باره وی گفته است:
«لعن الله عمرو بن عبید، فانه فتح للناس الطریق الی الکلام فیما لا یعنیهم من الکلام/ الله عمرو بن عبید را لعنت کنند ؛ زیرا او راه را به سوی بحث در امور نامطلوب در علم کلام باز کرد» [ذم الکلام واهله لشیخ الاسلام الانصاری الهروی: 5، 221؛ سیر اعلام النبلاء للذهبی: 6، 104- 105؛ شرح الفقه الاکبر للقاری الهروی: 57][1]. و به همین دلیل بود که چون کسی نزد امام مالک رفت و از وی در باره (مخلوق بودن) قرآن کریم سوال نمود، برایش گفت:
«لعلک من اصحاب عمرو بن عبید؟ لعن الله عمروا فانه ابتدع هذه البدع من الکلام ولوکان الکلام علما، لتکلم فیه الصحابه والتابعون کما تکلموا فی الاحکام والشرائع ولکنه باطل یدل علی باطل/ شاید تو از یاران عمرو بن عبید هستی؟ الله عمرو بن عبید را لعنت کند؛ زیرا این بدعت های کلامی را او بدعت گذاری کرد؛ اگر کلام، علمی می بود، صحابه و تابعین در آن سخن می زدند، همچنان که در باب احکام و شرایع سخن زدند؛ اما آن باطلی است که به باطل دلالت می کند» [ذم الکلام واهله، شیخ الاسلام انصاری هروی: 5، 72][2].
بدین طریق، عمرو بن عبید از بزرگان گروه معتزله، هم حدیث نبوی را رد می نمود و هم حتی بر آیات کلام الهی، اعتراض داشت. حال چه گونه کسانی ادعا می کنند که معتزله اخبار آحاد را قبول دارند و از آن ها دفاع می کنند؟!
2. از محمد بن الهذیل و گروه هذیلیه
از کسانی که حدیث نبوی، بلکه نصوص کتاب الله را رد می کردند، ابوالهذیل محمد بن الهذیل بن عبید الله بن مکحول علاف (وفات: 227 ه.ق.) [سیر اعلام النبلاء للذهبی: 10، 543] شیخ معتزله و رئیس گروه «هذیلیه» است.
او نه تنها که اخبار آحاد، بلکه آیات قرآن کریم را نیز قبول نداشته است. خطیب بغدادی در باره او در تاریخ بغداد می نویسد که: «وکان خبیث القول، فارق اجماع المسلمین، ورد نص کتاب الله عز وجل؛ اذ زعم ان اهل الجنه تنقطع حرکاتهم فیها/ خبیث القول بود که از جماعت مسلمانان جدا شد و نص کتاب الله را رد می نمود؛ وقتی پنداشت که اهل بهشت، حرکات شان در آنجا قطع می شود» [تاریخ بغداد للخطیب: 4/ 582].
او بر اخبار متواتر، خرده می گرفت و در آن ها شک وارد می کرد؛ چه رسد که – مطابق ادعای مدافعان معتزله-خبر واحد را قبول داشته باشد و از آن دفاع کند!!؟ طبق ثبت اسفرائینی در کتاب «الفرق بین الفرق» ابوالهذیل رهبر فرقه هذیلیه، باور داشت که «خبر متواتر [از رسول الله صلی الله علیه وسلم] با وجود آنکه راویان آن در نزد شنونده خبر از حصر بیرون هستند و با وجود اختلاف نیت های راویان و اختلاف مقاصد شان، رواست که چنین خبری دروغ باشد» [الفرق بین الفرق للاسفرائینی: 128]. یعنی که وی حتی اخبار متواتر را نیز مقرون به صدق نمی دانست؛ چه رسد که خبر واحد را بپذیرد و قابل استدلال بداند.
با این ملاحظه که محمد بن هذیل رئیس گروه هذیلیه، آیات قرآن کریم را رد می کرده و احتمال دروغ و کذب به احادیث متواتر را نسبت می داده است، احادیث آحاد را که اصلا قبول نداشته است. حال معلوم نیست، به چه اساسی، مدافعان معتزله، به دروغ و دیده درآیی، ابراز می دارند که معتزله، مدافع خبر واحد هستند؟!
ب. رد احادیث با بهانه های دیگر
شماری از بزرگان مذهب اعتزال، احادیث را به دلایلی چون: عقل گرایی فلسفی(تقدم عقل بر نقل)؛ مخالفت با اهل حدیث، بهانه تعداد راویان، رد می کردند و ترک می نمودند. در اینجا رد احادیث از سوی بزرگان معتزلی در چند مورد، کوتاه به بحث گرفته می شود:
1. تعطیل احادیث و آیات قرآنی با عقل گرایی
عقل گرایی صرف و ترجیح عقل بر نقل و ترجیح درایت بر روایت، از خواص معروف همه فرقه های معتزله است. آنان با سلاح عقل سخیف خود به جنگ روایات صحیح می روند؛ و این روایت ستیزی عقل محور گروه های اعتزالی، بیشتر قامت برافراشته احادیث آحاد صحیح را نشانه می گیرد. آنان حتی به رد و عدم پذیرش و تعطیل ساختن روایات آحاد، اکتفا نمی کنند، بلکه از پذیرش مدلول صریح آیات قرآن کریم نیز ابا می ورزند.
اتهام عدم حجیت خبر واحد صحیح در حوزه عقیده، از سوی ائمه بزرگ مذهب حنفی، هیچ اساسی ندارد، بلکه امام ابوحنیفه رحمه الله و یاران و نیز امام زفر و حسن بن زیاد رحمهما الله، در حوزه عقیده و فقه عملی، به خبر واحد تمسک جستند. بنابراین مقوله عدم حجیت خبر واحد صحیح در حوزه عقیده در نگاه آن علما و فقهای حنفی پدید آمده، که در عقیده و فکر، متاثر از منهج و مشرب اهل اعتزال شده اند. برخی مغرضان و برخی ساده دلان، پنداشتند که منهج اعتزالی این افراد، همان منهج و روش ائمه مذهب حنفی است. در حالی که اصل قضیه، برعکس است و آثاری چون الفقه الاکبر و الفقه الابسط و عقیده امام طحاوی، موضوعاتی در حوزه عقیده را احتوا کرده اند که برای اثبات خود، جز احادیث آحاد، دلیل دیگری ندارند.
بزرگان مذهب معتزله، همچون ابراهیم بن سیار النظام، جار الله زمخشری، جاحظ، ابو علی جبائی، ابو هاشم جبائی، قاضی عبدالجبار، ابو هذیل علاف و دیگران، که برخی معتزلی خالص و برخی در فقه حنفی و در عقیده معتزلی بودند، بدین عقیده و باور بودند که خبر واحد صحیح، در حوزه عقیده اصلا حجت نیست؛ و نیز شمار قابل اعتنایی از آنان، خبر واحد را در هردو حوزه عقیده و فقه عملی، از اعتبار ساقط می دانستند،که این موضوع، بحثی جداگانه می طلبد و اگر توفیق الهی یاری کرد، بدان پرداخته خواهد شد.
وقتی معتزله، احادیث صحیح را قبول ندارند، راهی دیگر در ابرازنظرهای شان نسبت به ذات و صفات الله متعال، جز عقل های سخیف و ناقص شان وجود ندارد. لذا می بینیم، تفسیر آیات قرآن کریم بر مبنای عقل صرف، آنهم در باب صفات پروردگار و مسائل عقیدتی، کاری است که آن را معتزله انجام می دهند؛ چه آنان اخبار آحاد صحیح را حجت نمی پندارند تا در تفسیر آیات قرآن کریم، بدان ها تمسک جویند. از همین است که در اصول فخر الاسلام بزدوی[اصول البزدوی با شرحش کشف الاسرار: 1/ 46]، عدم قبول احادیث در علم تفسیر و روش تفسیر به رای صرف را کار گروه های انحرافی و معتزله می پندارد، که می پندارند هر مجتهدی با تاویلات خوساخته اش، به حق است.
کتب عقیدتی، مسائل زیاد عقیدتی را بیان داشتند که با آیات و احادیث، ثابت است، اما معتزله از آن ها انکار می ورزند؛ طوری که آیات قرآن کریم را بر مبنای عقلانی- فلسفی تاویل می کنند و احادیث آحاد را در باب عقیده، ارزش نمی دهند و رد می کنند. نمونه های بسیار زیادی از این عملکرد شان در کتب عقیده ثبت است. به گونه مثال:
اهل سنت و جماعت، عقیده دارند که الله سبحانه و تعالی در آخرت به چشم سر دیده می شود و این عقیده در کتاب و احادیث آحاد صحیح، ثابت است. اما معتزله به دلیل عقلی- فلسفی، باور دارند که الله متعال در آخرت دیده نمی شود [الاقتصاد فی الاعتقاد للغزالی: 42].
به همین گونه اهل سنت و جماعت به شفاعت پیامبر صلی الله علیه وسلم برای اهل کبائر در روز قیامت، عقیده دارند. اما معتزله شفاعت را که در آیات بدان اشاره شده و در احادیث به تفصیل بیان شده، رد می کنند و احادیث را نمی پذیرند [معالم اصول الدین للرازی: 133]. آنان این حدیث خبر واحد را قبول ندارند و به مدلول آن عمل نمی کنند که: «شفاعتی لاهل الکبائر من امتی» [سنن ابی داود: 4/ 236]. بلکه آنان، مرتکب گناه کبیره را از دایره ایمان بیرون می دانند و کافر هم نمی شمارند؛ بلکه برایش «منزله بین المنزلتین» قایل هستند [مقالات الاسلامیین للاشعری: 1/ 213].
بدین ترتیب، معتزله به رد احادیث آحاد می پردازند؛ به بهانه اینکه گویا محتوای آن احادیث، با عقل فلسفی شان، برابری ندارد.
2. جاحظ و بدبینی با احادیث و محدثان
از منکران حدیث نبوی، ابوعثمان عمرو بن بحر بن محبوب جاحظ بصری (وفات: 250 یا 255 ه.ق.) سرکرده فرقه «جاحظیه» از فرقه های معتزله بوده است. جاحظ، شاگرد نظام معتزلی بود. شاگرد کسی که حتی بیشتر اهل اعتزال، به تکفیر وی اتفاق داشتند؛ و فقط تنها برخی از قدریه وی را متابعت می نمودند [الفرق بین الفرق للاسفرائینی: 114].
قرار آنچه از ابن قتیبه نقل شده است، جاحظ همچنان که «در عقیده خود متذبذب شناخته شده، متهم به دروغ گویی و وضع حدیث بوده است و نیز به حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم، استهزاء و تمسخر می کرده است» [منهاج المحدثین... للمزید: 257].
امام ذهبی از اسماعیل صفار نقل کرده که «ابوالعیناء گفت که من و جاحظ، حدیث فدک را وضع نمودیم و آن را بر مشایخ در بغداد، وارد ساختیم، آن را پذیرفتند، مگر ابن شیبه علوی که گفت: آخر این حدیث به اولش، همانندی ندارد». صفار سپس گفت که ابوالعیناء این سخن را بعد از توبه اش به من نقل کرد [سیر اعلام النبلاء للذهبی: 11/ 529].
جاحظ معتزلی به حدی، نسبت به حدیث و اهل حدیث، بدبین بود که محدثان را که حدیث نبوی را روایت می کردند، حشویه می نامید. این موضوع را امام ذهبی در سیر اعلام النبلاء یادآور شده است [سیر اعلام النبلاء: 11/ 530].
بدین طریق، جاحظ از بزرگان معتزله، به حدیث نبوی به گونه بالاصاله، بی اعتنا بود؛ چه رسد که حدیث خبر واحد را بپذیرد و از ان دفاع نماید.
3. رد احادیث به بهانه عدد راویان از سوی ابوعلی جبائی و دیگران
بهانه کمبود تعداد راویان، یکی از مواردی است که معتزله به رد احادیث آحاد صحیح می پردازند. این امر، در نزد شماری از آنان معمول بوده است. در این مبحث، فقط عملکرد یکی از آنان به بحث گرفته می شود.
از جمله کسانی که بخش عظیمی از احادیث آحاد صحیح را بدین بهانه رد می کردند و متروک می سازند، ابو علی جبائی است. وی ابوعلی محمد بن عبد الوهاب بن سلام بن خالد جبائی (متوفای 303 ه.ق.) و رئیس فرقه جبائیه است [وفیات الاعیان ابن خلکان: 4/ 269].
جبائی کسی است که از بس عقل گرایی فلسفی بر او غالب بود، می گفت که «تعبد به خبر واحد، عقلا جواز ندارد» [توضیح الافکار للکحلانی الامیر: 1/ 26]. این بدان معناست که در نگاه او، بسا عبادات، که به اخبار واحد، ثابت شده اند، بی معنا تلقی می شوند و باید روش شمار زیادی از عبادات را بر مبنای عقل تعیین نمود.
به همین گونه او حدیث را هرچند صحیح می بود و همه اهل حدیث و متخصصان فن، به صحت آن اذعان داشتند، نمی پذیرفت؛ مگر که به اساس روایتی چهار راوی آن را روایت می کردند [تدریب الراوی...للسیوطی: 1/ 72]؛ و بر اساس روایتی دیگر، دو راوی عادل آن را نقل کرده باشند؛ یا مدلول ظاهر قرآن می بود؛ یا خبر دیگری او را تایید می کرد؛ یا بین صحابه منتشر شده بود و بدان عمل کرده بوده باشند [النکت لابن حجر: 1/ 242؛ قواعد التحدیث للقاسمی: 148].
این در حالی است، که همه اهل سنت و جماعت، قایل به قبول خبر واحد هستند و در سنن و مسانید و حتی در صححین، احادیثی زیاد و ناشماری است که دارای اسناد واحدی هستند و جز یک نفر کسی دیگر آن را روایت نکرده است[تیسیر مصطلح الحدیث ص: 56]. بدین ترتیب ابوعلی جبائی، شیخ و رئیس معتزله، با چنین دیدگاهی، شمار زیادی از احادیث نبوی را که ثابت کننده احکام زیادی از شریعت هستند، نمی پذیرفت و مردود می دانست.
این عمل ابوعلی جبائی و هوادارانش، تخلف از شیوه عمل پیامبر صلی الله علیه وسلم است، که مکررا یک نفر صحابی را با نامه یی برای دعوت اسلامی به مواضعی فرستادند، همچنان تخلف از منهج صحابه است که حدیث خبر واحد به روایت یک نفر را می پذیرفتند و نیز تخلف از منهج تابعین و جمهور اهل فقه و اجتهاد است که چنین احادیثی را می پذیرفتند و بدان عمل می نمودند.
جبائی شیخ معتزله، ضمن عدم قبول بخش عظیمی از اخبار آحاد صحیح، به حدی انحراف در فکر و اعتقاد داشته که طبق روایاتی به دین استخفاف می کرده است. امام باقلانی مالکی در یکی از آثارش، ثبت کرده که جبائی به دین، استخفاف کرده و در اقوال خود از آنچه نصارا در باره مریم و عیسی علیهما السلام گفتند، تجاوز کرده است. وی برخلاف مدلول آیات قرآن کریم، «پنداشته است که الله متعال خودش، مریم بنت عمران را با آفرینش باری در او، باردار ساخت و همچنین اوتعالی باردارسازنده سایر زن های جهان است» [تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل للباقلانی: 288].
بدین طریق، ائمه اعتزال، حدیث خبر واحد را نمی پذیرفتند، و برای عدم پذیرش احادیث آحاد حتی از طرف ایشان، دلایلی ارائه شده است. این استدلال ها به دلیل پرهیز از اطاله کلام، نقل نمی شود. کافی است یادآوری شود که دلایل معتزله برای رد احادیث آحاد و دلایل اهل سنت برای تایید و قبول احادیث آحاد، در آثار متعددی به تفصیل آمده است. از جمله در کتاب هایی مثل: [تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی: 1/ 72- 73] و [حجیه خبر الآحاد فی العقائد والاحکام - فرحانه بنت علی شویته ص: 53] قابل مطالعه و مشاهده است.
در صورتی که معتزله خبر واحد را قبول می داشتند و بدان تمسک می نمودند، چرا دلایلی از طرف شان برای عدم پذیرش و رد آن ارائه می شد و باز چرا علمای اهل سنت از آن دلایل به تفصیل تمام، پاسخ ارائه می داشتند؟
حال، باید اندیشید، آیا رد بخش عظیمی از احادیث آحاد، که راوی آن یک نفر است و از سوی امت اسلامی پذیرفته شده، از سوی ابوعلی جبایی و پیروانش، رد احادیث صحیح نیست؟ آیا رد این همه احادیث آحاد که در سنن و مسانید و صحیحین، آمده و بیانگر احکام ناشماری از شریعت است، دفاع از احادیث آحاد است؟ یا باید این دیدگاه وی، رد و ترک احادیث آحاد صحیح، پنداشته شود؟!
نتیجه گیری
از آنچه در این نوشته گفته آمد به این نتیجه می رسیم که:
- گروه معتزله که متشکل از فرقه های زیادی هستند، همه فرقه های آن برای عقل نسبت به نقل، اصالت قایل هستند. لذا نسبت به احادیث آحاد صحیح، نظر مثبت و مساعد ندارند. اما در باب رد و قبول احادیث آحاد، منهج و موضعگیری واحدی ندارند؛ بلکه هر فرقه یی به نحوی، یا کل احادیث آحاد را مردود می دانند، یا بخشی از آن را رد می کنند و قابل تمسک نمی شمارند.
- همه گروه های معتزله، دلالت صریح نصوص احادیث نبوی و حتی آیات را در باب عقیده، بر خلاف اهل سنت و جماعت نمی پذیرند و لذا، آیات کتاب الهی را تاویل می کنند و احادیث را در حوزه عقیده، اصلا حجت نمی شمارند. این اندیشه، گاهی به دلیل گرایش برخی از علمای حنفی به اعتزال (کرخی، زمخشری و...)، به مذهب حنفی نیز نسبت داده شده؛ در حالی که عمل امام ابوحنیفه رحمه الله و عمل ائمه متقدم این مذهب، بر خلاف آن است و حدیث واحد را در باب عقیده می پذیرفتند.
- شماری از بزرگان مذهب اعتزال، اصلا حدیث را نمی پذیرفتند و حتی به تمسخر می گرفتند؛ چنانچه عمرو بن عبید، آشکارا حدیث نبوی را رد کرد و گفت اگر پیامبر و الله متعال نیز چنین بگویند، بر ایشان رد می کنم.
- برخی دیگر از بزرگان مذهب اعتزال، ضمن اینکه حدیث را در باب عقیده حجت نمی شمردند و آیات را نیز تاویل خودسرانه می کردند، احادیث آحاد صحیح را در باب مسائل فقهی نیز به دلیل عدد، رد می کردند و نمی پذیرفتند.
حال با توجه به نتایجی که به دست آمد، چند سوال مطرح می شود که:
- چه گونه برخی کسان، که نسبت به معتزله خوشبینی دارند، این سخنان بزرگان معتزلی در باب رد احادیث نبوی، را نادیده می گیرند و ادعا می کنند که معتزله، مدافع احادیث نبوی بودند؟ آیا این دفاع از احادیث نبوی است، یا اینکه چشم سفیدی در برابر احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم است؟
- وقتی یکی از بزرگان معتزله، به احادیث استهزاء نماید و برای گمراه سازی مسلمانان، وضع حدیث نماید، چه گونه، اخبار آحاد را قبول دارد و از آن ها دفاع می نماید؟!
- چه گونه می توان گروه معتزله را تصور نمود که مدافعان اخبار واحد از رسول الله صلی الله علیه وسلم بودند؟! در حالی که احادیث نبوی را به استهزاء می گرفتند و رد می نمودند؟
مراجع و منابع
1- قرآن کریم.
2- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی بن محمد بن احمد. (1404ه/1984م). النکت علی کتاب ابن الصلاح. تحقیق: ربیع بن هادی عمیر المدخلی، مدینه منوره: عماده البحث العلمی بالجامعه الاسلامیه.
3- ابن خلکان برمکی، ابو العباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابراهیم. (1971). وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان. چاپ نخست، هفت جلد، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار صادر.
4- ابوداود سجستانی، سلیمان بن اشعث بن اسحاق بن بشیر. (بی تا). سنن ابی داود- المحقق: محمد محیی الدین عبد الحمید، صیدا – بیروت: المکتبه العصریه.
5- اسفرایینی، ابومنصور عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بغدادی. (1977). الفرق بین الفرق وبیان الفرقه الناجیه. چاپ دوم، بیروت: دار الآفاق الجدیده.
6- اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل بن اسحاق. (1426ه - 2005م). مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین. تحقیق: نعیم زرزور، چاپ اول، ناشر: المکتبه العصریه.
7- انصاری، خواجه عبد الله. (1418ه -1998م). ذم الکلام واهله. چاپ اول، تحقیق عبد الرحمن عبد العزیز الشبل، المدینه المنوره: مکتبه العلوم والحکم.
8- باقلانی مالکی، قاضی ابوبکر محمد بن طیب بن محمد. (1407ه - 1987م). تمهید الاوائل فی تلخیص الدلائل. تحقیق: عماد الدین احمد حیدر، چاپ اول، لبنان: موسسه الکتب الثقافیه.
9- بزدوی، علی بن محمد. (بی تا). اصول البزدوی(موصولا بکشف الاسرار شرحه لعلاء الدین البخاری). ناشر: دار الکتاب الاسلامی.
10- تفتازانی، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله. (بی تا). شرح التلویح علی التوضیح. مصر: مکتبه صبیح.
11- خطیب بغدادی، احمد بن علی بن ثابت. (1422ه - 2002 م). تاریخ بغداد. تحقیق: دکتور بشار عواد معروف، چاپ اول، بیروت: دار الغرب الاسلامی.
12- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز. (1382 ه - 1963 م). میزان الاعتدال فی نقد الرجال. تحقیق علی محمد بجاوی، چاپ اول، بیروت – لبنان: دار المعرفه.
13- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز. (1405 ه / 1985 م). سیر اعلام النبلاء. تحقیق : جمعی از محققان با اشراف شیخ شعیب الارناووط، پبیروت: موسسه الرساله.
14- رازی، ابوعبد الله فخر الدین محمد بن عمر بن حسن. (بی تا).معالم اصول الدین. تحقیق طه عبد الرووف سعد، لبنان: دار الکتاب العربی.
15- سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر. (بی تا). تدریب الراوی فی شرح تقریب النووی. حققه: ابو قتیبه نظر محمد الفاریابی، الناشر: دار طیبه.
16- قاری هروی، ابو الحسن علی بن سلطان محمد. (1404ھ). شرح الفقه الاکبر. چاپ اول، بیروت: دار الکتب العلمیه.
17- قاسمی، محمد جمال الدین بن محمد سعید بن قاسم. (بی تا). قواعد التحدیث من فنون مصطلح الحدیث. بیروت-لبنان: دار الکتب العلمیه.
18- کحلانی، محمد بن اسماعیل بن صلاح. (1417ه/1997م). توضیح الافکار لمعانی تنقیح الانظار. تحقیق: ابو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عویضه، بیروت- لبنان: دار الکتب العلمیه.
19- مزی، ابن الزکی، یوسف بن عبد الرحمن بن یوسف (1400- 1980). تهذیب الکمال فی اسماء الرجال. تحقیق: د. بشار عواد معروف، چاپ اول، بیروت: موسسه الرساله.
20- مزید، علی عبد الباسط. (بی تا). منهاج المحدثین فی القرن الاول الهجری وحتی عصرنا الحاضر. ناشر: الهیئه المصریه العامه للکتاب.
21- نعیمی، ابوحفص محمود بن احمد بن محمود طحان. (1425ه-2004م). تیسیر مصطلح الحدیث. چاپ دهم، ناشر: مکتبه المعارف للنشر والتوزیع.
[1] . ذم الکلام واهله لشیخ الاسلام الانصاری الهروی: 5، 221، رقم1020.
[2] . ذم الکلام واهله لشیخ الاسلام عبد الله الانصاری الهروی: 5، 72، رقم860.