بخش پایانی طبیعت پوچ گرایان...

1 آذر 1404 - خواندن 3 دقیقه - 23 بازدید

 بخش پایانی یاداشت های تنهایی
(طبیعت پوچ گرایانه)
..
جهل دیگران را درس حقیقت گیریم؟
یا
جهل خود را از دیگران ، درس گیریم؟

گر پاسخی باشم بر سوال خویش
نتیجه بر اعمال خویش ، حافظ گذشته امیال خویشم
گر حتی حفظ نباشد ز حافظی در حفظ بخش این حفاظت....
در فریادی از جنس سکوت ، درد معنای عشق را نمای زندگانی همقدم جریان مرگ دانم ،که چرایی چیست دلیل چرایی....
نشسته بر سکوی انتظار از جنس الزامی بر اجبار ، در غروب روز خونین ، در گلزاری از جنس تنهایی ناگهان حق خون به فریاد درآمد در سکوت مهتاب رهایی...
افسوس حقیقت ناپیدا ، اندر آن ناکجای دنیا ، بر من پیدا...
واقعیت بر من و من بر حقیقت...که در گذر طول عمر خویش ، گندمزار های لحظه هایم را با رنج هایم کاشتم...
که رسد فردای امید فریاد های پوچ انگارم...
غم زیباترین گمانه ی خاطرات خویش بر زیر درختان سوخته ی ارزش هایم بود که به خاطر سپرده شد همانا به یاد شادی...
من...در این سایه درختان مرده ، همانند خدایی به خواب رفته ام که در محراب انسانیت ، سکوت کرده....

دیداری بر آغاز پیدایش پایان زندگانی با رنج یا بی رنج...مرگ خواهد بود..نه برای تولدی دگر بلکه خواستار تحولی دگر در پیکر واقعیت بر علت حقیقت و علیت همان (تاثیر،گذر ) پروانه...
گویا که مرگ سر آغاز ، آغاز دیگریست
بدین صورت رفتن تو ، خود ماجرای دیگریست
به نامی بر سرآغاز معنای شروع یک پایاااااااااان

گویا
حق را رسیدن به دریا دیدم
راه حقیقت ؛ ندای امواج نبود
حق را به دیدار مرگ ؛ دریا دگر ساکن نبود...


هرچه هست را به فدای اتمام لحظه زندگی...
که گویا همبستر این حقیقت ، بادآور است...




جز ذات آگاهی به سرای هیچ مباش...
که جز آگاهی هیچ مبود که ساخت ؛ سرای تورا....و خداوند ، در این رخسار پژمرده

بر این آشفته ذهن بازخورده

فریاد زد

گناه آدمی جز بر پرستش جهل مبود ، که شهودش ، عقل شد و عقلش در دل...
هرچه باشد آشکار است ، بهشت ؛ دست رنج آدمی مبود..


کاشف باش...هرچه کشف شد آگاهت میکند حتی جهل.......
* رستگاری در عرفان به معنای پیدا کردن به مفهوم رهایی یافتن از رنج ها است
که تمام ادیان رستگاری را رهایی یابیدن از رنج میدانند و علم آن را مرگ....
اما برای من
رستگاری ، رستگاریست ؛ همانا حقیقت در پیکر واقعیت می زیست....