تفکر پروانه ای

1 آذر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 7 بازدید
تفکر پروانه ای

در دنیای پرسرعت امروز، ذهن ما اغلب شبیه یک باغ بزرگ و پررمزوراز است؛ پروانه های رنگارنگ ایده ها، احساسات و تصاویر ذهنی مدام می آیند و می روند. بیشتر ما فقط لحظه ای آن ها را می بینیم و سپس برای همیشه از دستشان می دهیم. آلن دو باتن، فیلسوف محبوب و بنیان گذار «مدرسه زندگی»، در کتاب ارزشمندش چگونه کارآمد فکر کنیم یکی از زیباترین و موثرترین شیوه های تفکر را «تفکر پروانه وار» می نامد؛ روشی که از مارسل پروست، نویسنده بزرگ فرانسوی، الهام گرفته شده است.

پروست استاد شکار این پروانه های ذهنی بود. او می توانست احساسی مبهم، تصویری گذرا یا فکری نیمه کاره را که در حاشیه آگاهی بیشتر ما فقط سوسو می زند، بگیرد، روی کاغذ بنشاند و با دقت و ظرافت به کلمات دقیق و جاودانه تبدیل کند. دو باتن معتقد است بخش عظیمی از خلاقیت، خودشناسی و حتی آرامش درونی ما در همین توانایی نهفته است: توانایی دیدن، گرفتن و پرورش دادن همین پروانه های فرار.


چرا ذهن ما پر از پروانه است؟

ذهن انسان به طور طبیعی غیرخطی و پراکنده کار می کند. بهترین ایده ها معمولا در لحظه های غیرمنتظره ظاهر می شوند: زیر دوش، در پیاده روی شبانه، درست قبل از خواب یا حتی وسط یک گفت وگوی روزمره. این ایده ها سبک، زیبا و بسیار شکننده اند؛ اگر همان لحظه ثبت نشوند، مثل پروانه ای که از تور می گریزد، برای همیشه ناپدید می شوند.

ما معمولا تفکر را فقط «هدفمند و منطقی» می دانیم، مثل حل یک مسئله ریاضی. اما دو باتن تاکید می کند که بخش مهمی از تفکر واقعی و خلاق دقیقا در همین پرش های به ظاهر بی نظم اتفاق می افتد. وقتی این پروانه ها را نادیده می گیریم، زندگی مان با حس مبهم «چیزی کم است» همراه می شود، بدون اینکه دقیقا بدانیم چه چیزی.


چگونه تفکر پروانه وار را تمرین کنیم؟

خوشبختانه این مهارت کاملا قابل یادگیری است. دو باتن و مدرسه زندگی چند تمرین ساده اما تحول آفرین پیشنهاد می کنند:

۱. همیشه یک «تور شکار» همراه داشته باشید نگه داشتن یک دفترچه کوچک جیبی یا اپلیکیشن یادداشت سریع؛ عادت اول و مهم ترین است. هر ایده، احساس یا تصویری که گذشت، همان لحظه بنویسید – حتی اگر ناقص، عجیب یا بی معنی به نظر برسد.

۲. ابهام را احاطه کنید و تراش دهید وقتی چیزی مبهم حس کردید («در رابطه ام چیزی درست نیست»، «نمی دانم چرا این آهنگ غمگینم می کند»)، آن را رها نکنید. با سوال های پی درپی به آن حمله کنید: دقیقا یعنی چه؟ شبیه چه چیز دیگری است؟ قبلا کی این حس را داشته ام؟ اگر بخواهم برای بهترین دوستم توضیح دهم، چه کلماتی به کار می برم؟ مثل مجسمه سازی که سنگ را می تراشد تا مجسمه پدیدار شود، ابهام را تراش دهید تا حقیقت آشکار گردد.

۳. جمع آوری کنید، سپس طبقه بندی هر هفته یا هر دو هفته یک بار، یادداشت هایتان را مرور کنید. الگوها شگفت زده تان خواهند کرد. شاید ببینید بیشتر پروانه هایتان حول محور «آزادی»، «عشق ناکافی»، «ترس از دیده شدن» یا «جست وجوی معنا» می چرخند. این مرور تدریجی، تفکر پراکنده را به تفکر انباشته و عمیق تبدیل می کند.

۴. از پروست تقلید کنید یک تمرین طلایی: یک خاطره ساده کودکی را انتخاب کنید و سعی کنید تمام لایه های حسی و عاطفی آن را بنویسید – بوها، صداها، نور، احساسات پنهان زیر پوست. خواهید دید ناگهان دریچه های جدیدی از خودشناسی باز می شود.


این شیوه چه فایده ای برای زندگی روزمره دارد؟
  • خلاقیت تان چند برابر می شود؛ چون ایده های نو از اتصال همین نقاط پراکنده به وجود می آیند.
  • خودتان را عمیق تر می شناسید و دیگر با حس «نمی دانم چرا ناراحتم» کلنجار نمی روید.
  • روابط تان شفاف تر و صمیمی تر می شود؛ چون احساساتتان را دقیق و زیبا بیان می کنید.
  • آرامش درونی بیشتری تجربه می کنید؛ ذهن تان دیگر انبار پروانه های گرفتارنمانده نیست.

آلن دو باتن می گوید: «تفکر خوب، پیش از هر چیز تفکر دقیق است.» و دقت از همین جا شروع می شود: از شکار پروانه های فرار ذهن.

همین امروز شروع کنید. یک دفترچه بردارید، گوشی تان را آماده کنید و اولین پروانه را شکار کنید. همین لحظه، در حاشیه ذهن تان چه چیزی بال می زند؟

«ما معمولا فقط در لبه های آگاهی مان زندگی می کنیم. تفکر پروانه وار ما را به عمق ذهن مان دعوت می کند.» 

الهام گرفته از آلن دو باتن و مارسل پروست