صادق هدایت،نابغه ای که آتش زدن نوشته هایش توسط دستانی که خالقشان بود؛ علامتی بود برای مرگ خاموشش با مونوکسید کربن

23 آبان 1404 - خواندن 6 دقیقه - 1403 بازدید

صادق هدایت نامی آشناست که در زمان خویش در جامعه خویش غریبه بود، نکاتی آشنا می نوشت که برای همگان آشنا بود اما همگان دم از غریبه بودن با نوشته هایش می زدند، گویی کسانی که در خفا نوشته هایش را می ستودند، بیم آن را داشتند که با اقرار به صداقت نوشته های هدایت، در بین عموم، مرتد، شناخته شوند چرا که او به عمق بیچارگی و درماندگی انسانها بدرستی اشاره می کرد و دانستن این ریشه ها، برای بعضی از دست دادن آب و نان و رفاهشان بود، منفعتشان در این نبود که چاه عمیق خرافه پرستی و ....با دانش و آگاهی پر شود صادق هدایت، چوب صداقتش را خورد چرا که دورویی را بدور ریخته بود، صادق هدایت چوب دورویی های جامعه را خورد که دوست داشتند همچنان چون کبک در برف خرافه ها و حرصها و حسادتها و.... سر فرو کنند،چوب دورویی های گاها نزدیکترین افراد را خورد که دردش تا عمق وجود را در می نوردد، صادق هدایت خسته بود خسته از اینکه نه تنها صدایش را نمی شنیدند بلکه او را متهم به آن جرمهایی می کردند که خود در آن مجرم بالفطره بودند، صادق هدایت اگر شیر گاز اتاق را باز گذاشت تا صبحی دیگر را نبیند از این رو نبود که چیزی برای گفتن نداشته باشد بلکه از آن رو بود که گوشی برای شنیدن نیافت، صادق هدایت بارها و بارها با نوشته هایش فریاد زد اما یا کسی نشنید یا آنان که شنیدند خودشان را به نشنیدن زدند گویی گوشهاشان پر از اجرام آلوده به لجن بی صداقتی بود، صادق هدایت اگر شبی خواست تا صبحی دیگر را نبیند نه از آن باب بود که قلمش و افکارش چاره درد جامعه نبود بلکه از این رو بود که کسی در پی چاره نیود، اگر تصمیم گرفت بسیاری از نوشته هایش را بسوزاند از آن روی بود که آتش را صادق تر از این جماعت هفت رنگ روزگار خویش یافت و نوشته هایش را به آتش سپرد؛ صادق هدایت اگر شبی تصمیم گرفت تا ریه هایش را بجای اکسیژن با منوکسید کربن پر کند و گلبول های قرمز خونش را بجای اکسیژن حامل مونوکسید کربن کند از آن روی بود که جامعه عادت به نکبت، خرافه، کهنه پرستی و حرص و طمع داشت، صادق هدایت اگر تمام شد وقتی هنوز وقت تمام شدنش نرسیده بود از این روی بود که جامعه تمام انرژیش را گرفت اما در عوض به او چیزی جز اتهام، جز توهین و.... نداد، صادق هدایت بوف کوری را نوشت که دیگران جرات نمی کردند حتی در مورد جملاتش فکر کنند، صادق هدایت هم با خود صادق بود و هم با جامعه اش و به حان خرید تاوان صادق بودن را، صادق هدایت نشان داد که با این جامعه پر از نقاب نمی شود صادق بود، نمی شود در یک جامعه ای که اکثر افراد دورویند، تجربه زیسته از زندگی با معنای واقعی داشت؛ در چنین جامعه آلوده ای یا باید به هر نکبتی زندگی کنی و خودت را بالا بکشی یا زنده بودن را فدا کنی، صادق هدایت در دلتوشته ای عنوان کرذه بود؛(روز تولد من 28 ام بهمن به چه درد کسی می خورد؟) هنگامی که من؛ نویسنده این نوشتار بعد از سالها برگه شناسنامه اصلی قدیمی ام را یافتم چه عجیب بود که بیست و نهم بهمنی به چشمم خورد که گرچه رنگ و رو رفته بود اما جرقه ای شد در تاریکی و چه تقارنی بود بین روز تولد او و من؛ چقدر بعضی افکارمان شبیه بود همانقدر که روز تولدمان به هم نزدیک بود. چقدر وقتی گذری کوتاه بر زندگی نامه اش داشتم عجیب بود که او هم مانند من در ابتدا رشته ریاضی محض را در دانشگاه انتخاب کرده بود و همچون من آن را تا نیمه رها کرده بود؛ روزی که بدنبال معنای زندگی در به در کوچه های این جهان شدم نه آن را در خوشگذرانی یافتم نه در داشتن پول و ملک و ویلا و نه درداشتن دوست و یار و نه در....، معنای زندگی آنقدر مفهمومش والاست که در هیچ کدام اینها نمی گنجد اکر کسی معنای زندگی را دریابد خواهد فهمید در این بازار مکاره قدرت، ثروت، پست، مقام، رقایت و..... هیچ معنایی از زندگی یافت نمی شود و هدایت چه زود فهمید اینجا در بین این جماعت منفعت طلب و ریاکار هیچ معنایی را درک نخواهد کرد، صادق هدایت چه زود قهمید می توان صادق بود اما با صداقت تو به تنهایی؛ در جهان هیچ هدایتی حاصل نمی شود، منجلابهایی هستند که صداقت تو را می بلعند و به سر تا پایت لجن می زنند گویی تو خود از ابتدا اصل لجن بوده ای.؛ هدایت چقدر زود فهمید معنای زندگی، رنگ و لعاب این زندگی ها را ندارد و هر کسی قادر به درک آن نیست.شاید روزی برسد که با درک بیشتر مفهوم و معنای زندگی، اشتراکات بیشتری با صادق هدایت بیابم.شاید خیلی دیر نباشد.شاید خیلی دیر نباشد!!!! تقدیم به روح صادق هدایت او که حتی در تابو شکنی نیز صادق بود. روحش شاد؛ یادش ماندگار!!!