بررسی زیبایی شناسی در آثار سینمای هنری ؛ پرداختن به اهمیت فرم، تصویر، موسیقی و روایت

20 آبان 1404 - خواندن 5 دقیقه - 71 بازدید





دانشگاه پیام نور (همه مراکز) 



زیبایی شناسی در سینما، به ویژه در گونه ی هنری، نه یک لایه سطحی بلکه جوهره اصلی تجربه سینمایی است. در این نوع سینما، فرم، تصویر، موسیقی و روایت به عنوان چهار ستون بنیادین ، در تعامل با یکدیگر ، جهانی می آفرینند که مخاطب را از سطح سرگرمی به عمق اندیشه و تامل می برد. 

مقوله فرم در سینمای هنری 

*-فرم به مثابه زبان مستقل: در سینمای هنری، فرم صرفا قیدی برای محتوا نیست ، بلکه خود به عنوان محتوا عمل می کند. انتخاب زاویه دوربین، طول پلان ها، ریتم تدوین و حتی سکوت های میان صحنه ها، همگی حامل معنا هستند. 

 *-فرم و فاصله گذاری: بسیاری از کارگردانان هنری (مانند گدار یا برشت در تئاتر) از فرم های غیرمتعارف برای شکستن توهم واقعیت استفاده می کنند. این تکنیک مخاطب را از غرق شدن منفعلانه بازمی دارد و او را به اندیشیدن وامی دارد. 

 بسیاری از کارگردانان هنری (مانند گدار یا برشت در تئاتر) از فرم های غیرمتعارف برای شکستن توهم واقعیت استفاده می کنند. این تکنیک مخاطب را از غرق شدن منفعلانه بازمی دارد و او را به اندیشیدن وامی دارد. 

*- فرم و تجربه زمان: در آثار کارگردانانی چون تارکوفسکی، فرم به گونه ای طراحی می شود که زمان نه به عنوان خطی روایی، بلکه به عنوان تجربه ای شاعرانه و فلسفی درک شود. 

مقوله تصویر در سینمای هنری

 تصویر در سینمای هنری اغلب یادآور نقاشی های کلاسیک یا مدرن است. قاب ها با دقت طراحی می شوند تا هر فریم ارزش زیبایی شناختی مستقل داشته باشد. رنگ ها و نورپردازی ها نه تنها برای زیبایی بصری بلکه برای بیان روان شناختی و فلسفی به کار می روند. مثلا استفاده از نور طبیعی در آثار استاد کیارستمی، نوعی حقیقت گرایی شاعرانه را القا می کند. در بسیاری از فیلم های هنری، تصویر حامل معنایی فراتر از خود است. برای نمونه ، باران در سینمای اینگمار برگمان یا استاد کیارستمی می تواند استعاره ای از تطهیر، گذر زمان یا تنهایی باشد. حرکت های آهسته و تامل برانگیز دوربین در سینمای هنری، مخاطب را به تجربه ی حضوری و مراقبه گونه دعوت می کند، برخلاف سینمای تجاری که حرکت دوربین اغلب برای هیجان و سرعت است. 

مقوله موسیقی در سینمای هنری 

در سینمای هنری، موسیقی گاه هم سو با تصویر است (مانند موسیقی مینیمالیستی در آثار تارکوفسکی) و گاه در تضاد با آن، تا معنایی تازه خلق کند (مانند استفاده موسیقی حماسی در فیلم های استنلی کوبریک). سکوت در این سینما جایگاهی ویژه دارد. فقدان موسیقی می تواند شدت تجربه ی بصری و عاطفی را افزایش دهد و مخاطب را به تمرکز بر جزئیات تصویر و صداهای محیطی وادارد. گاه موسیقی نه تنها همراهی کننده، بلکه تعیین کننده ریتم درونی فیلم است. در برخی آثار، تدوین بر اساس ضرب آهنگ موسیقی شکل می گیرد. 

نوع روایت در سینمای هنری

سینمای هنری اغلب از روایت کلاسیک فاصله می گیرد. روایت های غیرخطی و چندلایه ، مخاطب را به بازاندیشی و بازخوانی مداوم دعوت می کنند. روایت در این سینما بیشتر بازتاب ذهنیت شخصیت ها یا جهان بینی کارگردان است تا بازگویی صرف رویدادها . بسیاری از فیلم های هنری با پایان های باز یا موقعیت های چندوجهی، مخاطب را درگیر فرآیند معنا سازی می کنند. این ابهام بخشی از زیبایی شناسی اثر است. در آثار اینگمار برگمان یا آنتونیونی ، روایت بستری برای طرح پرسش های فلسفی درباره وجود، مرگ، ایمان و تنهایی است. آندری تارکوفسکی با استفاده از پلان های طولانی، ریتم کند و تصاویر شاعرانه، تجربه ای عرفانی و فلسفی از سینما می آفریند. اینگمار برگمان نیز با تمرکز بر چهره ها، سکوت ها و تضادهای نوری، بحران های وجودی و روانی انسان را به تصویر می کشد. استادعباس کیارستمی با ترکیب واقعیت و خیال، استفاده از طبیعت و روایت های مینیمالیستی، سینمایی شاعرانه و تامل برانگیز خلق می کند. میکل آنجلو آنتونیونی ضمن نمایش قاب های خالی و روایت های گسسته، پوچی و بیگانگی انسان مدرن را به نمایش می گذارد. 

 زیبایی شناسی در سینمای هنری حاصل هم نشینی پیچیده فرم، تصویر، موسیقی و روایت است. این عناصر در کنار هم تجربه ای می آفرینند که مخاطب را از سطح سرگرمی به عمق اندیشه و تامل می برد. سینمای هنری با تاکید بر زیبایی شناسی، مخاطب را از مصرف کننده منفعل به مشارکت کننده فعال در فرآیند معنا سازی تبدیل می کند.