مدارس دینی دوران ضیاء الحق در پاکستان و داوری تاریخ

20 آبان 1404 - خواندن 6 دقیقه - 29 بازدید

از شبکه های اجتماعی تا رسانه های رسمی، آن چه امروز به نام «تحلیل» عرضه می شود عموما خالی از علم و منطق است؛ چنان که گویی عقل و استدلال این سرزمین را ترک کرده اند. در سوی دیگر، کسانی که از دانش و آگاهی سخن می گویند، همواره آماج طعنه و تمسخر قرار می گیرند. نتیجتا اکثریت مردم، امور را بر مبنای ذوق و سلیقه شخصی می سنجند و در چنین فضایی دست یابی به حقیقت هر مسئله ای ناممکن می گردد. رفتار غیرمنطقی برخی مدعیان تحلیل، جامعه را به سوی دیدن پدیده ها به صورت کاملا سیاه یا کاملا سفید سوق داده است؛ بسیاری، سخن مخالف را یکسره نادرست و گفتار شخص مورد پسند خود را وحی منزل می پندارند.

در موضوع مدارس دینی نیز با همین ذهنیت روبه رو هستیم. گروهی این مدارس را سرچشمه علم و خرد و دژ مستحکم اسلام می خوانند و گروهی دیگر آنان را مطلقا زیان بار می دانند؛ در حالی که هیچ پدیده اجتماعی را نمی توان سراسر خوبی یا سراسر بدی دانست. متاسفانه در جامعه ما هنگام تحلیل موضوعات، بی طرفی کنار گذاشته می شود—و این نگرش بسیار خطرناک است. همین طرز تفکر موجب شده که در عرصه سیاست، جریان های مذهبی مذهب را در همه امور دخیل کنند و برادران مسلمان خود را تا مرتبه «فرعون» و «یزید» تقلیل دهند.

هیچ خردمندی را نمی توان یافت که نقش مدارس دینی را در تولید دانش انکار کند. بی شک در کشورمان نهادهایی دینی هستند که به واقع چراغ علم و آگاهی را روشن نگه می دارند؛ اما شمار چنین موسسات شایسته ای در برابر کل مدارس، اندک است. در مقابل، مدارسی که با آینده کودکان معصوم بازی می کنند، از هرگونه اصلاح—even قانونی—عموما معاف شمرده می شوند و هرگاه سخن از اصلاح آنها به میان آید، فضایی ایجاد می شود که گویی اسلام در معرض خطر قرار گرفته است.

آیا کسی می تواند منکر شود که ژنرال ضیاءالحق با پشتیبانی مالی عربستان و امارات شبکه گسترده ای از مدارس دینی در پاکستان بنیان نهاد؟ حتی کسانی که این مدارس را دژهای اسلام می دانند، نمی توانند این حقیقت را نادیده بگیرند که ضیاءالحق برای نیل به اهداف خاص سیاسی، این موسسات را گسترش داد. شاید بتوان در برخی مقاطع زمانی افراد را به سکوت واداشت، اما تاریخ هرگز خاموش نمی ماند و حقیقت را فاش می کند. کسانی که از این مدارس برای برپایی کاخ های شخصی قدرت استفاده کردند، از هرگونه اصلاح سر باز می زنند و از پاسخ گویی تاریخی می گریزند.

تاریخ نشان می دهد که وقتی ضیاءالحق در پی تحقق نسخه خود از اسلام در پاکستان برآمد، بودجه کلانی برای تاسیس مدارس دینی اختصاص یافت؛ چنان که حتی منابع مدارس دولتی به ساخت این مدارس اختصاص داده شد و شمار مدارس به سرعت افزایش یافت. پس از آن که جنگ افغانستان «جهاد» خوانده شد، مدارس دینی همچون قارچ در سراسر کشور روییدند. به «کرنل امام» ماموریت داده شد که افغان ها را در پاکستان آموزش نظامی دهد و طلاب را برای جنگ آماده کند. مدرسه «علوم الاسلامی» کراچی به پایگاهی برای گروه های مسلح تبدیل شد و برخی از دانش آموختگان آن در پیشاور سازمان «حرکت جهاد اسلامی» را بنیان نهادند. در سایر مدارس نیز آموزش های نظامی ارائه می شد. جالب آن که پیش از موج اسلام گرایی ضیاء، تنها حدود هفتصد مدرسه دینی در کشور وجود داشت و نرخ رشد آنها سه درصد بود، اما تا پایان ۱۹۸۶ این رشد به یکصد و سی و شش درصد افزایش یافت؛ بنا بر آمار چند سال پیش، شمار مدارس به نزدیک چهل هزار رسیده است.

این مدارس در دوره ضیاء برای اهداف مشخصی برپا شدند؛ و پس از خروج اتحاد شوروی از افغانستان، به جای نظارت موثر، رها شدند تا زهر فرقه گرایی را در جامعه پخش کنند. کار به جایی کشید که کشتار فرقه ای به امری عادی تبدیل شد. از یک سو دولت پاکستان به این مدارس کمک می کرد و از سوی دیگر کشورهای خارجی نیز پشتیبانی مالی داشتند.

در دوره ضیاء عمدتا مدارس دیوبندی با کمک های مالی خارجی تاسیس شدند. طلاب برخی از این مدارس، شیعیان را کافر می دانستند و قتل آنان را مباح می شمردند. بسیاری از پزشکان، مهندسان و کارمندان—شیعه و غیرشیعه—به دست کسانی کشته شدند که در همین مدارس آموزش دیده بودند. واضح است که گروه های مسلح فرقه ای از دل این موسسات پدید آمده اند. جنگ جویان این گروه ها مدت ها آزادانه به افغانستان رفت وآمد داشتند و امروز به تهدیدی جدی علیه کشور بدل شده اند؛ نیروهای امنیتی بارها به دست این تروریست ها شهید شده اند.

مدارس دینی پاکستان در زمان جنگ افغانستان و بر اساس شرایط ویژه ای پدید آمدند، اما پس از پایان جنگ و خروج شوروی، هیچ اقدام موثر اصلاحی درباره آنها صورت نگرفت. دولت ها در دوره های مختلف از برخورد قاطع با این پدیده امتناع کردند؛ برخی از روسای دولت حتی از خزانه ملی به این مدارس کمک های هنگفت کردند. در دوره پرویز مشرف، در سال ۲۰۰۲ اعلام شد که همه مدارس دینی باید رسما ثبت شوند، اما تنها حدود ده درصد از آنها ثبت نام کردند.

اکثر این مدارس بر اساس گرایش های فرقه ای عمل می کنند و به عنوان خطری جدی برای پاکستان شناخته می شوند. در میان آنها مدارسی یافت می شوند که صراحتا نظام دموکراتیک کشور را «کفر» می خوانند و می کوشند مطابق تفسیر خود از شریعت، ساختار حکومتی متفاوتی برقرار سازند. گاه از همین مدارس، صدای حمایت از گروه هایی چون داعش شنیده شده و حتی دعوت هایی نیز به عمل آمده بود که رهبران چنین گروه هایی وارد پاکستان شوند.

ما کسانی را که در مدارس خود پرورش دادیم و به نام «مجاهد اسلام» به افغانستان فرستادیم، امروز نه تنها در برابر خود می یابیم، بلکه می بینیم که آنان برای تضعیف وطن و اجرای نقشه هایی علیه تمامیت سرزمینی ما برنامه می ریزند. خواه کسی اعتراف کند یا نه، تاریخ حکم خود را صادر کرده است: سیاست ما در افغانستان نادرست بود و تاوان آن را هنوز می پردازیم. گروهی که امروز از آن می خواهیم خاک خود را علیه ما به کار نگیرد، اگر از ابتدا چنین سیاستی در پیش گرفته بودیم، شاید اکنون اوضاع متفاوت می بود. اگر طالبان امروز محصول سیاست های دیروز هستند، چگونه می توان انتظار داشت مدارسی که برای تربیت آنان برپا شدند، پایه و مسیری درست داشته باشند؟

( ترجمه فارسی یادداشت نویسنده از اردو،توسط چت جی پی تی)