زهران ممدانی؛ ماموریت رسانه های شناختی و بازنمایی نظم نمادین قدرت در سیاست آمریکا

در نظریه های جدید ارتباطات و مطالعات شناختی، مفهوم «رسانه های شناختی» به عنوان مرحله ای فراتر از رسانه های خبررسان و خبرساز مطرح شده است. در این مرحله، رسانه نه تنها انتقال دهنده یا سازنده ی خبر، بلکه طراح و مهندس ادراک اجتماعی است؛ رسانه ای که با بهره گیری از داده کاوی شناختی، علوم اعصاب رفتاری و الگوریتم های هوش مصنوعی، فرآیند تفسیر و ادراک مخاطب از واقعیت را تنظیم می کند.
برخلاف نسل دوم رسانه که انباشت اطلاعات و حجم داده برای تحقق کنترل اجتماعی اهمیت داشت، نسل سوم رسانه ها بر کیفیت، گزینش هدفمند و بازآرایی شناختی اطلاعات تمرکز می کنند. در این سطح، کنترل نه از مسیر سانسور، بلکه از مسیر جهت دهی به مسیرهای ادراکی ذهن صورت می گیرد؛ فرآیندی که در نظریه های فوکویی می توان آن را شکل تازه ای از قدرت انضباطی در سطح ادراک دانست.
از این منظر، آنچه در عصر رسانه های شناختی رخ می دهد، نوعی «استعمار ذهن» است؛ وضعیتی که در آن مخاطب، خود را آگاه و آزاد می پندارد، در حالی که انتخاب ها، حساسیت ها و حتی نظام داوری او از پیش در شبکه ای از داده ها و معانی هدایت شده اند. بنابراین، واکنش های هیجانی یا برداشت های سطحی از پدیده های رسانه ای، عملا به بازتولید کنترل شناختی می انجامند. در مقابل، تنها راه رهایی، خوانش انتقادی و تحلیلی روشمند از روایت های رسانه ای است.
بازنمایی ممدانی و تداوم ساختار نمادین قدرت
در همین چارچوب، انتخاب زهران ممدانی، شهردار مسلمان نیویورک، باید نه به عنوان نشانه ای از تحول ساختاری در نظام سیاسی آمریکا، بلکه به مثابه ی بخشی از بازی بازنمایی در نظام نمادین قدرت آمریکا تحلیل شود. نظام سیاسی ایالات متحده، در سطوح نمادین خود، همواره از «تنوع نمایشی» برای بازتولید مشروعیت بهره برده است.
در سال ۲۰۰۹ نیز باراک حسین اوباما نخستین رئیس جمهور سیاه پوست و مسلمان زاده ی آمریکا در قالب همین گفتمان ظاهر شد. اوباما در سطح نمادین، تصویری از تحقق برابری نژادی و دینی در ساختار سیاسی آمریکا ارائه کرد؛ اما در سطح عملی، همان ساختار قدرت و همان الگوی سیاست خارجی تهاجمی و نژادمحور را بازتولید نمود. تشدید تحریم های هوشمند علیه ایران، که توسط طراحانی چون ریچارد نفیو طراحی شد، و بی تفاوتی در برابر خشونت نژادی داخلی، از جمله قتل اریک گارنر، نشان داد که نماد تغییر، الزاما دال بر تغییر ساختاری نیست.
از منظر نظریه انتقادی، این پدیده را می توان مصداقی از «بازآرایی هژمونی از طریق تنوع» دانست؛ مفهومی که گرامشی از آن با عنوان بازتولید رضایت درون ساختار قدرت یاد می کند. به بیان دیگر، نظام سیاسی آمریکا از حضور چهره های حاشیه ای اعم از مسلمان، سیاه پوست یا مهاجر برای ترمیم گفتمان مشروعیت خویش بهره می گیرد، بی آنکه در بنیان های ساختاری قدرت، تغییری واقعی پدید آید.
ماموریت رسانه های شناختی در مهندسی ادراک جهانی
رسانه های شناختی غرب نیز در این فرایند، نقش محوری دارند. این رسانه ها با برجسته سازی گزینشی رویدادهایی چون انتخاب ممدانی، تصویری از «آمریکای آزاد، دموکرات و خودانتقادگر» می سازند تا در افکار عمومی جهانی و به ویژه در کشورهای پیرامونی، الگوی اخلاقی و سیاسی آمریکا را بازتولید کنند.
اما این بازنمایی، دقیقا همان چیزی است که نظریه پردازان پساکولونیال مانند ادوارد سعید از آن با تعبیر بازنمایی هدایت شده از دیگری یاد کرده اند؛ یعنی فرآیندی که در آن «دیگری» (در اینجا، جهان اسلام) از خلال رسانه های غربی، در چارچوبی از تساهل ظاهری و سلطه ی نمادین، تعریف می شود. در این چارچوب، انتخاب یک سیاستمدار مسلمان در نیویورک، نه نفی اسلام هراسی، بلکه ابزار بازتعریف اسلام در چارچوب گفتمان آمریکایی است.
جمع بندی
از منظر روابط بین الملل انتقادی، ماموریت رسانه های شناختی معاصر را می توان در سه سطح خلاصه کرد:
۱. مدیریت ادراک جهانی نسبت به نظم آمریکایی از طریق بازنمایی های نمادین از عدالت و تنوع؛
۲. تثبیت مشروعیت اخلاقی غرب در عصر بحران اعتماد به لیبرال دموکراسی؛
۳. پنهان سازی تداوم نابرابری های ساختاری در نظام بین الملل از رهگذر ادبیات حقوق بشر و دموکراسی.
در نتیجه، آنچه در ظاهر به صورت پیشرفت اخلاقی یا گشایش فرهنگی در سیاست آمریکا نمود می یابد، در سطح ژرف تر، بخشی از سازوکار شناختی بازتولید هژمونی غربی است. در چنین شرایطی، وظیفه ی پژوهشگر روابط بین الملل نه پذیرش سطح ظواهر، بلکه واکاوی سازوکارهای شناختی قدرت در لایه های زیرین رسانه و سیاست است.
سوره بقره، آیه (9):
یخادعون الله والذین آمنوا وما یخدعون الا انفسهم وما یشعرون
(آنان خدا و مومنان را می فریبند، ولی جز خودشان را فریب نمی دهند و نمی دانند.)