سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
361386 : Researcher ID نویسنده و پژوهشگر مبانی جرم شناسی و روانشناسی اجتماعی Author and resear
206 یادداشت منتشر شدهکودکان و محرومیت های عاطفی آنان؟
کودکان و محرومیت های عاطفی آنان ؟
احترام و تکریم کودک ، به منزله غذای جان و سازنده روان او است و اگر مهمتر از غذای جسم نباشد قطعا از آن کمتر نیست ، کمبود غذای جسم از رشد طبیعی کودک می کاهد و کمبود غذای جان باعث کاهش رشد روان کودک است .
طفلی که در دوران کودکی از تغذیه کامل جسم و جان بی نصیب مانده است در جوانی به عوارض گوناگونی دچار می شود ، با این تفاوت که عوارض نقص تغذیه جسمانی جنبه شخصی دارد و آثار نامطلوب آن اغلب دامنگیر خود او می شود ، ولی کمبود غذای جان یعنی بی احترامی به کودک نه تنها روان خود او را از رشد صحیح باز می دارد و به عوارض شوم دچار می کند بلکه اطرافیان وی نیز از سیئات اخلاقی و سوء رفتار او در رنج و عذاب خواهند بود .
کسانی که در کودکی مورد تحقیر و بی احترامی واقع شده و عواطفشان مجروح گردیده است ، یا بر اثر اختلاف و تشاجر مداوم پدر و مادر با محرومیت و ناکامی رشد کرده و خشمگین و عصبی بار آمده اند در جوانی حالت ستیزه جویی و ناسازگاری دارند ، اینان به همه چیز و همه کس بدبینند، فکر تهاجم و انتقام جویی در سر می پرورانند، همواره در معرض جرم و جنایتند، و ممکن است افرادی بر اثر تجاوز و تعدی آنان ، به مصائب سنگین و غیر قابل جبرانی دچار شوند .
بعضی از پدران و مادران نادان با فرزندان خود به طور نامساوی رفتار می کنند و یکی از آنها را در مقابل دیگری از جهت مهر و محبت و لباس و غذا بیشتر مورد توجه قرار می دهند و با این رفتار نادرست خویش طفلی را که مورد کم مهری قرار گرفته تحقیر می کنند و در ضمیرش بذر کینه و دشمنی می افشانند . این کودک وقتی به جوانی می رسد بر اثر اختلالات عاطفی و خاطره های تلخ دوران کودکی همواره در معرض خلافکاری و تجاوز است .
(دو دانشمند بنام (هلی) و (برونر) ۱۰۵ جفت جوان را که مرتکب خلاف بزرگی شده بودند و نیز برادران و خواهران غیر مجرم ایشان را با دقت مورد معاینه قرار دادند ، یعنی جوانان مجرم را با خواهران و برادران نشان طوری مقایسه کردند که بتوانند عوامل مربوط به وراثت و محیط اجتماعی و اقتصادی را درست زیر نظر بگیرند . سرانجام به این نتیجه رسیدند که تقریبا ۹۱٪ جوانان مجرم ، از اختلالات عاطفی شدید رنج می بردند ، یعنی از حیث روابط عاطفی و اینکه مورد بی مهری قرار گرفته بودند ، هم احساس ناامنی می کردند و هم از اختلالات عاطفی مربوط به انظباط خانوادگی رنج می بردند و هم احساس حقارت و حسادت و رقابت با برادران خود در آنان دیده می شد .)
کودکانی که در خانواده مورد تحقیر و بی احترامی والدین و اطرافیان خود قرار می گیرند روانی نا آرام و روحی بی قرار دارند و همواره در زندگی احساس ناامنی و رنج و ناراحتی می نمایند ، نه می توانند بزرگسالان منزل را به تغییر روش وادار سازند و اوضاع داخلی خانه را به نفع خود تغییر دهند و نه قادرند از محیط خانه و جمع خانواده کناره گیری کنند و زندگی مستقلی بر وفق میل خود تاسیس نمایند ، فشارهای باطنی و نگرانی های درونی ، آنان را وامی دارد که چاره ای بیندیشند و برای مشکلات روز افزون خود راه حلی پیدا کنند .
کودک در یک محیط ناهنجار و آزار دهنده، خود را بیچاره و درمانده احساس می کند و ناچار در صدد پیدا کردن راهنما و وسایلی برمی آید که بتواند بین خود و دیگران نوعی سازش و آرامش ایجاد نماید تا خویش را از شر آنها در امان دارد . بنابراین ندانسته و بدون آگاهی صریح ، روش هایی بکار می برد، حیله هایی می اندیشد و به طور کلی روش زندگیش را و خودش را طوری می سازد و شکل می دهد که حتی المقدور با اطرافیانش ایجاد تعارض و کشمکش ننماید و سعی می کند ، رفتارش را با مقتضیات محیط تطبیق دهد و به یک نحوی با اطرافیان آزاردهنده اش کنار بیاید و دفع شر کند .
روشها و تاکتیکهایی که برای دفع شر و مدارا با اطرافیانش اتخاد می کند موجب می شود که یک مقدار خصوصیات و تمایلات و حالات و احساسات و رفتار خاص در کودک بوجود آید که به مرور جزئی از شخصیت او می گردند ، این حالات و رفتار و تمایلات را می توان (تمایلات عصبی) نامید ، زیرا کودک را بالاجبار و بالضروره و به منظور دفع شر ، در خود بوجود می آورد. نه به طیب خاطر و رضا .
نقشه هایی را که کودک در ذهن خود طرح می کند و روشهائی را که در مقام چاره جویی اتخاذ می نماید قطعا کودکانه خواهد بود ، زیرا او طفل ناتوانی است و از عمرش بیش از چند سال نگذشته است، نه عقل شکفته ای دارد که بتواند با نقشه صحیح و عاقلانه ، شر اطرافیان را از خود بگرداند و خویشتن را از ایذاء آنان مصون دارد ، نه جوان توانائی است که بتواند با نیروی جسمانی ، اذیت و آزار دگران را دفع کند و خود را از فشار و ناراحتی برهاند .
کارن هورنای می گوید: اگر خوب دقت کنید می بینید که کودک برای دفاع از خود می تواند به سه وسیله متوسل شود و از سه حیله و تاکتیک استفاده نماید :
تاکتیک اول این است که خود را تابع و مطیع دیگران قرار دهد و رفتارش را مطابق دلخواه آنها بسازد تا دیگر موجبی برای آزار رساندن به او نداشته باشند ، در این صورت کودک به کوچکی و درماندگی و بیچارگی و زبونی خود اذعان دارد و اعتراف دارد و با وجود بیزاری و رنجش باطنی ، که به علت ظلم و اجحاف اطرافیانش نسبت به آنها پیدا می کند، باز می کوشد تا محبتشان را جلب نماید و خود را در پناه و حمایت آنها قرار دهد ، اگر در خانه دعوا و نفاق وجود داشته باشد او خود را به نیرومندترین و زورگوترین فرد خانواده می چسباند و خود را تسلیم و متکی به او می نماید تا طرفداری و حمایتش را جلب کند .
طریق دوم این است که می کوشد موفقیت خود را طوری مستحکم سازد که دیگران جرات نکنند به او آزار و اذیتی برسانند ، آدمی مبارز و ستیزه جو می شود ، میل شدیدی به تسلط و برتری در وی ایجاد می گردد و رفتارش آنچنان جسورانه و توام با خشونت می شود که هر مخالف و مبارزی را به شدت می کوبد ، آدمی تند و بد دهن می شود. رفتارش کاملا برعکس تاکتیک قبلی است ، میل دارد تمام افراد را تحت نفوذ و تسلط خود درآورد. آزادی دگران را محدود سازد و همه را تحقیر نماید .
در این تاکتیک و روش ، کودک ، آگاهانه یا به طور ناآگاه برآن می شود که تعدی و ظلم و ناروائیهای دگران را با جنگ و ستیز و پرخاشگری دفع کند، آدمی می شود مبارز و گردنکش و طاغی ، می کوشد قوی گردد و دگران را شکست دهد تا به این طریق هم خود را از آزار آنها مصون دارد و هم از آنها انتقام بگیرد .
طریق سوم این است که می کوشد تا آنجا که ممکن است خود را از دیگران دور و مجزا نگاه دارد ، کمتر با آنها در تماس و آمیزش باشد تا کمتر اذیت و آزار ببیند . در این روش نه می خواهد تسلیم و مطیع و متکی شود و نه حالت پرخاشگری و ستیزه جویی پیدا می کند ، تمام سعیش این است که خود را از صحنه بیرون بکشد ، از اطرافیانش دور باشد و تنها بماند ، احساس می کند که با دیگران تفاهم و خصوصیات مشترکی ندارد ، دیگران او را درک نمی کنند ، بنابراین موجبی برای سازش با آنها وجود ندارد . از طبیعت، کتاب هایش، از رویاها و تخیلاتش و خلاصه از هر چیز جز انسان و هرچه که او را از تماس با انسانهای موذی و آزار دهنده بی نیاز کند ، دنیایی برای خود می سازد و خویش را در آن محصور می نماید .
کودک به هر یک از این سه طریق دفاعی یعنی مهرطلبی، و عزلت طلبی متوسل شود ، یک صفت مخصوص بیش از سایر صفات در وی بروز می کند ، در تاکتیک مهرطلبی، احساس درماندگی و زبونی ، در برترطلبی، عناد و خصومت ، در عزلت طلبی، احساس تنهایی و بی کسی .
هیچیک از این سه گروه نمی توانند در جوانی با اعضای خانواده و اجتماع به شایستگی سازش نمایند ، زیرا اینان در کودکی برای دفاع از خود به منظور جلوگیری از ایذاء و اهانت دگران روش های نادرستی را اتخاذ کرده اند و در طول چندین سال ، آن روش ها را عملا بکار بسته و رفته رفته جزئ از صفات شخصیت شان شده و با فرا رسیدن دوران جوانی آن صفات و خلقیات در وجودشان شدت می یابد .
سعید کیوان پور:شیرانی بیدآبادی
گفتار فلسفی بزرگسال و جوان ص ۱۳۰
تضادهای درونی ما ص ۴۱
عقل کامل ص ۲۴
روانشناسی اجتماعی ص۴۴۷