قبح انتقام جویی ، هدف مجازاتهای قانونی

8 دی 1402 - خواندن 8 دقیقه - 2127 بازدید



 انتقام گیری و انجام کارهای تلافی جویانه برعکس اعمال دفاعی ، ناپسند و مذموم است و اولیاء گرامی اسلام ضمن روایات متعددی قبح آن را خاطرنشان ساخته اند .

کسی که قدرت پیدا می کند ، بر دشمن مسلط می گردد و برای تشفی خاطر و تسکین غیظ ، به کارهای انتقامی دست میزند در واقع با این عمل ، کرامت نفس و شان انسانی خویش را پایمال می کند ، از بزرگواری و فضیلت، چشم می پوشد ، به فرومایگی و پستی می گراید و خوی حیوانی خود را آشکار می سازد . 

کسی که مورد تعدی و ستم واقع می شود وقتی بر ستم کننده دست میابد اگر بخواهد او را به کیفر عملش برساند باید از محاکم قضائی و قوانین جزائی استفاده کند و مجرم را عادلانه و طبق موازین و مقررات، مجازات نماید ؟ نه آنکه به دلخواه خویش از وی انتقام بگیرد و برای تشفی دل و ارضاء خشم ، مرتکب اعمال ظالمانه شود و احیانا به کارهای غیر انسانی دست بزند . رعایت این روش در یک جامعه ی قانونی از وظایف حتمی تمام افراد است . یاری خواهی آنان از افراد با ایمان ، قضات عادل ، افکار عمومی ، قوانین کیفی ، و خلاصه از هر عاملی است که بتوانند با یاری آنها از طرفی ظالم را کیفر دهند و از طرف دیگر با نظارتشآن در مجازات وی تندروی نکنند و از مرز حق و عدالت فراتر نروند .

کیفرهای قانونی و مجازاتهای انتقامی از چند جهت با یکدیگر متفاوتند. 

کیفرهای قانونی باعث تقلیل جرائم ، حفظ امنیت ، و رفاه مردم است ولی مجازاتهای انتقامی مایه تحریک احساسات، تکثیر جرائم ، ناامنی و هرج و مرج است . در قوانین کیفری موازنه ی جرم و مجازات رعایت شده و قانونگذار برای هر جرم ، کیفر مناسبی تعیین کرده است ولی انسان خشمگین در مجازاتهای انتقامی متوجه تناسب جرم و کیفر نیست ، او عطش انتقام دارد ، از زجر دادن خصم خود لذت می برد ، آن را پیروزی می داند ، و هر قدر اعمال انتقامی را افزایش دهد بیشتر خشنود می گردد .

مجازاتهای قانونی ، منزه از زشتگوئی و اعمال خلاف اخلاق است چه آنکه جرم انتسابی متهم در دادگاه قضا با حفظ اصول ادب و آزادی مورد برسی و تحقیق قرار می گیرد و در صورتی که جرمش ثابت شود طبق موازینی که در قانون پیش بینی شده کیفر خواهد دید . ولی مجازاتهای انتقامی، خودسرانه و بی حساب است و اغلب آمیخته به فحش و دشنام ، هتک و توهین ، خشونت و پرخاشگری ، تخریب و تهاجم ، زخم و جرح ، و گاهی قتل و غارت است .

هدف اساسی در مجازاتهای قانونی ، نظم اجتماع و مصلحت عمومی است ولی در مجازاتهای انتقامی، هدف اصلی کامروایی شخصی است . کسی که انتقام میگیرد می خواهد شکست خود را جبران کند ، خشم درونی را فرونشاند ، با اعمال انتقامی، موجبات رضایت خاطر خویش را فراهم آورد . 

هم اکنون جای این پرسش است که اگر انتقام گرفتن و کیفرهای انتقامی ناپسند و مذموم است پس چرا خداوند در قرآن شریف ضمن آیات متعددی خود را به وصف انتقام توصیف کرده و خاطر نشان ساخته است که از گناهکاران انتقام میگیرد ؟ پاسخ این پرسش آن است که انتقام گرفتن در لغت به معنی معاقب ساختن شخص مورد انتقام است و چون انتقام گیری بشر از جهت عوامل و انگیزه های انتقام و همچنین چگونگی کیفر ، با انتقام الهی تفاوت دارد از جهت حسن و قبح نیز باهم متفاوتند. 

انتقام جویی بشر واکنش عجز و حقارت و معلول آسیب زیانی است که از خصم خود دیده است ، می خواهد با مجازاتهای انتقامی ، کارهای خصومت آمیز دشمن را تلافی کند ، خشونت او را با خشونت پاسخ گوید ، ناکامی و شکست خویش را جبران نماید ، و موجبات تسکین غیظ و ارضاء خشم خود را فراهم آورد و چون هدفش تشفی خاطر و لذت جوئی است ضمن اعمال انتقامی به کاری ناروا و خلاف حق دست میزند تا هرچه بیشتر خصم را مغلوب و خود را خشنود سازد و ذات اقدس الهی از تمام این نقائص مبری و منزه است .

خداوند آسیب پذیر نیست و کسی نمی تواند به او زیانی برساند تا عکس العمل نشان دهد . خداوند دچار ناکامی و شکست نمی شود تا بخواهد انتقامجویی آن را جبران نماید ، و در ذات اقدس الهی تشفی خاطر و ارضاء خشم معنی و مفهومی ندارد تا بدین منظور مجرمین را مجازات کند . 

انتقام خداوند به معنی کیفر دادن گناهکاران بر اساس حق و عدالت است . جباریت و تکبر نیز همانند انتقام صفاتی هستند که تخلق بشر به آنها ناپسند و مذموم است و اتصاف باریتعالی به آن دو صفت ، شایسته و ممدوح . منشاء جباریت بشر ، حقارت ، نادانی و ضعف اراده است . کسی که از یک یا چند جهت احساس پستی و حقارت می کند برای آنکه نقص خود را بپوشاند و کمبود خویش را پنهان دارد منزلت و مقامی را ادعا میکند که فاقد آن است و چون می بیند مردم ادعای او را نمی پذیرند و از قبول آن سر باز می زنند خشمگین و ناراحت می گردد ، به جباریت می گراید ، طغیان می کند ، و بر اثر جهل و ضعف اراده ، به تعدی و تجاوز دست می زند تا مگر بدینوسیله خود را بر مردم تحمیل نماید و آنان را به قول گفته خویش وادار سازد و این معنی جباریت بشر است .

تکبر خداوند نیز ناشی از کمال وجود او است . حضرت باریتعالی غنی بالذات است و همه جهانیان به او احتیاج دارند . تکبر و بزرگی فقط از او را سزاوار است چه او بزرگ واقعی است ، کبریایی مختص به او است ، و جز ذات اقدسش هیچکس واجد آن نیست . (بشر عاجز و ناتوانی که فقیر بالذات است و نیازمندی با جوهر وجودش آمیخته است شایسته تکبر نیست . او بزرگی واقعی ندارد تا اظهار بزرگی کند و لایق کبریایی نیست تا متکبر باشد . تکبر بشر مانند جباریتش معلول حقارت درونی و ضعف باطنی او است ) . 

نتیجه آنکه آئین مقدس اسلام پیروان خود را از انتقام جویی و کیفرهای خودسرانه بر حذر داشته و به آنان اجازه داده است در مواردی که مورد تعدی و ستم واقع می شوند برای احقاق حق خصوصی خویش از افکار عمومی ، مقررات قانونی ، و محاکم قضائی استنصار کنند و ظالم را عادلانه مجازات نمایند ولی این اجازه بدان معنی نیست که ستمدیدگان پس از صدور حکم محکمه و غلبه بر خصم ، حتما رآی قاضی را اجرا کنند و مستحق کیفر را همیشه و همه جا به مجازات عادلانه برسانند بلکه مصحلت اجتماعی از طرفی و کرامت اخلاقی از طرف دیگر اقتضا دارد که بعضی از بزهکاران مجازات شوند و بعضی مورد عفو و اغماض قرار گیرند . 

در جایی که گذشت اخلاقی مضر و زیانبخش باشد و چشمپوشی از مجازات باعث گستاخی و تجری مجرم شود مصلحت فردی و اجتماعی اقتضا می کند که قانون اجرا شود و متجاوز به کیفر قانونی برسد . در جایی که چشم پوشی از مجازات حسن اثر می گذارد ، بزهکار را اصلاح میکند ، و باعث تنبه و شکرگزاریش می گردد ، بهتر است صاحب حق ، غیظ خود را فرونشاند ، روی کرامت اخلاق جرم وی را ببخشد ، مشمول عفو و اغماضش قرار دهد ، و از کیفر قانونی معافش دارد....