وفاداری انتقادی: بازخوانی اخلاقی مجازات اعدام در پرتو تفکیک «اصل» از «عملکرد» در سنت شیعی

9 آبان 1404 - خواندن 10 دقیقه - 107 بازدید

این مقاله به تضاد ظاهری میان باورمندی به سنت شیعی و پذیرش اصول اخلاقی مدرن، به ویژه مخالفت با مجازات اعدام، می پردازد. با توجه به اینکه چهره های بنیان گذار این سنت، در بستر تاریخی خود، کنش های قضایی و نظامی (از جمله اجرای حدود و جنگ) داشته اند، این پرسش مطرح می شود که یک باورمند امروزی چگونه می تواند ضمن وفاداری به اصول این مکتب، با کنش هایی مانند اعدام که با کرامت ذاتی انسان و عدالت ترمیمی در تضاد است، مخالفت ورزد. این پژوهش، چارچوب نظری «وفاداری انتقادی» (Critical Loyalty) را به عنوان راه حل این تعارض ارائه می کند. این چارچوب بر تفکیک میان «اصول» (Principles) ابدی و فرازمانی یک سنت (مانند عدالت، کرامت و رحمت) و «عملکردها» (Performances) یا تجلیات تاریخی و زمینه مند آن اصول (مانند اشکال خاص قضاوت یا جنگ در قرن هفتم) استوار است. مقاله استدلال می کند که مخالفت با اعدام، نه تنها در تضاد با جوهره تشیع نیست، بلکه نتیجه منطقی تکامل عقلانی همان «اصل» عدالت خواهی در بستر درک امروزی بشر از حقوق، خطاپذیری قضاوت و کرامت انسانی است.

واژگان کلیدی: وفاداری انتقادی، مجازات اعدام، اخلاق شیعی، اصل و عملکرد، عدالت ترمیمی، هرمنوتیک سنت.



 

مقدمه

دوران مدرن، انسان متدین را با چالش های هرمنوتیکی (تاویلی) عمیقی مواجه ساخته است. شکاف میان هنجارهای اخلاقی تکامل یافته بشری، که بر اصولی چون کرامت ذاتی، حقوق فردی و عدالت ترمیمی تاکید دارند، و برخی از رویه ها، قوانین و عملکردهای ثبت شده در متون و تاریخ سنت های دینی، یکی از جدی ترین این چالش هاست. به طور خاص، پذیرش مجازات اعدام در بسیاری از نظام های حقوقی پیشامدرن، از جمله در تاریخ صدر اسلام، نقطه ی تضاد آشکاری را برای باورمندان امروزی ایجاد می کند که اعدام را نقض بنیادین کرامت انسانی و خطایی جبران ناپذیر در یک سیستم قضایی ذاتا خطاپذیر می دانند.

این تضاد در سنت شیعی، که هویت خود را بر محور شخصیت هایی چون علی بن ابی طالب و حسین بن علی (ع) بنا می کند - شخصیت هایی که خود در مقام رهبران سیاسی و نظامی، درگیر جنگ ها و اجرای احکام قضایی بوده اند - وضوح بیشتری می یابد. پرسش اساسی این است: چگونه می توان به «اصول» عدالت محور این چهره ها وفادار بود و هم زمان «عملکرد» قضایی آن ها (مانند اعدام) را بر اساس معیارهای اخلاقی امروز، نقد یا رد کرد؟

این مقاله در پاسخ به این پرسش، نظریه «وفاداری انتقادی» را به عنوان یک چارچوب تحلیلی و اخلاقی مطرح می سازد. این چارچوب، راهی برای حفظ تعهد به هسته معنوی و اخلاقی یک سنت، هم زمان با نقد عقلانی و بازسازی مستمر تجلیات تاریخی آن ارائه می دهد. ما استدلال خواهیم کرد که وفاداری حقیقی به یک اصل، نه در تکرار کورکورانه اشکال تاریخی آن، بلکه در «تکامل بخشیدن» به آن اصل در پرتو عقلانیت، تجربه و وجدان بشری نهفته است.


۱. بدنه بحث: چارچوب نظری وفاداری انتقادی

مفهوم «وفاداری انتقادی» بر یک تفکیک بنیادین استوار است: تفکیک میان «اصل» (Principle) و «عملکرد» (Performance).

۱-۱. تفکیک «اصل» از «عملکرد»

  •  اصل (The Principle): به جوهره ابدی، فرازمانی و متافیزیکی یک مکتب اشاره دارد. در چارچوب جهان بینی اسلامی و شیعی، این اصول مفاهیمی چون عدالت مطلق، کرامت ذاتی انسان (برگرفته از نفخه ی الهی)، رحمت واسعه و حقیقت جویی هستند. این ها «نور» خالص و بی رنگی هستند که غایت و جهت گیری کلی سنت را مشخص می کنند.
  •  عملکرد (The Performance): به تجلیات، بازتاب ها و کاربردهای تاریخی آن اصول در یک بستر زمانی، مکانی، فرهنگی و سیاسی خاص اشاره دارد. اعمالی که چهره های تاریخی (حتی بنیان گذاران) در بستر قرن هفتم میلادی در شبه جزیره عربستان انجام داده اند، «عملکرد» محسوب می شود. این عملکردها، «بازتاب» آن نور در منشور محدودیت های بشری، دانش زمانه و ضرورت های اجتماعی-سیاسی آن دوران هستند.

«وفاداری کورکورانه» (Blind Loyalty) به معنای یکی پنداشتن این دو و پذیرش بی چون وچرای «عملکرد» به بهانه تقدس «اصل» است. اما «وفاداری انتقادی» ایجاب می کند که فرد ضمن تعهد کامل به «اصل»، وظیفه عقلانی خود بداند که «عملکرد» را به طور مستمر نقد، تحلیل و بازسنجی کند.

۱-۲. تحلیل عقلانی تاریخ: زمینه مندی کنش های قضایی و نظامی

یکی از خطاهای رایج در تحلیل تاریخ، به کارگیری معیارهای امروزی برای قضاوت کنش های گذشته بدون در نظر گرفتن بستر آن (Presentism) است. برای فهم عملکردهای تاریخی صدر اسلام، باید از برچسب های احساسی فاصله گرفت و به تحلیل عینی روی آورد:

  •  بستر سیاسی-نظامی: چهره های محوری صدر اسلام، صرفا عارفان و معلمان اخلاق منزوی نبودند. آن ها در عمل، رهبران سیاسی، روسای دولت و فرماندهان نظامی در یکی از خشن ترین و بی ثبات ترین محیط های تاریخی بوده اند. بخش عمده کشتارهایی که به آن ها نسبت داده می شود، نه «قتل عام» به معنای مدرن، بلکه کنش هایی در میدان «جنگ» (مانند نبردهای دفاعی یا داخلی) بوده اند. جنگ، اگرچه تراژیک است، اما ابزار رایج و در آن بستر، گاه اجتناب ناپذیر سیاست و بقا بوده است.
  •  بستر قضایی (اعدام): مجازات های خشن، از جمله اعدام، «اختراع» اسلام یا این چهره ها نبود. این ها ابزارهای شناخته شده و استاندارد بشری برای برقراری نظم و اجرای عدالت در تمامی تمدن های آن عصر (از امپراتوری روم و ایران ساسانی تا چین) بودند. در غیاب نهادهایی چون زندان های مدرن، روان شناسی جنایی و سیستم های بازپروری، اعدام به عنوان تنها ابزار بازدارنده و سزایی (Retributive) تلقی می شد.

بنابراین، «عملکرد» آن ها، اگرچه از منظر اخلاق امروزین ما به شدت قابل نقد است، اما در چارچوب «ابزارهای عقلانی» و «هنجارهای اجتماعی» قرن هفتم قابل فهم (و نه لزوما قابل توجیه) است.

۱-۳. نقطه برخورد: تکامل اخلاقی و نقد عملکرد

اینجا دقیقا لحظه کلیدی اعمال «وفاداری انتقادی» است. باورمند قرن بیست ویکم، با دسترسی به ۱۴ قرن تکامل عقلانی، تجربی و فلسفی بشر، به درک عمیق تری از «اصل» عدالت و کرامت دست یافته است. ما امروز اصولی را در اختیار داریم که برای پیشینیان ما به این وضوح مکشوف نبود:

  •  کرامت ذاتی و خدشه ناپذیر: کرامت انسانی، هدیه ای الهی است که حتی فجیع ترین جنایتکاران نیز از آن برخوردارند و هیچ حکومتی حق سلب مطلق آن (یعنی سلب حیات) را ندارد. (ر.ک: یادداشت های ذخیره شده کاربر).
  •  خطاپذیری سیستم قضایی: تجربه بشری نشان داده است که نظام های قضایی، حتی عادلانه ترین آن ها، خطاپذیرند. اعدام، در صورت وقوع خطا، عملی جبران ناپذیر است.
  •  گذار از عدالت انتقام جو به عدالت ترمیمی: درک مدرن از عدالت، بر ترمیم قربانی، بازپروری مجرم و اصلاح ساختارهای اجتماعی جرم زا متمرکز است، نه صرفا بر انتقام و سزادهی.

وقتی این اصول تکامل یافته با «عملکرد» تاریخی (اعدام ها و جنگ ها) مواجه می شوند، تضاد آشکار می گردد. پاسخ «وفادار منتقد» در این نقطه، توجیه، مصلحت اندیشی یا «ماست مالی» تاریخ نیست. پاسخ عقلانی این است:

> «ما به غایت و اصل عدالت طلبی آن سنت وفاداریم، اما ابزارهای آن ها را که متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش بوده و امروز با درک عمیق تر ما از همان اصول در تضاد قرار گرفته اند، قاطعانه رد می کنیم.»

به عبارت دیگر، ما معتقدیم اگر «اصل» عدالت خواهی علی بن ابی طالب (ع) را در معرض تکامل عقلانی و تجربی بشر قرار دهیم، نتیجه منطقی آن در قرن بیست ویکم، نه پذیرش اعدام، بلکه دقیقا «عدالت ترمیمی» و «مخالفت با سلب حیات» خواهد بود.



 

۲. نتیجه گیری

تضاد میان هویت شیعی و مخالفت با اعدام، یک تضاد واقعی نیست، بلکه یک سوءتفاهم ناشی از خلط «اصل» و «عملکرد» است. وفاداری به یک سنت، به معنای پذیرش فریز شده و موزه ای تمام کنش های تاریخی آن نیست؛ این «وفاداری کورکورانه» است.

«وفاداری انتقادی» به ما اجازه می دهد که شیعه باشیم، یعنی به آن «جهت» (Trajectory) و آن «اصل» (Principle) عدالت محور، کرامت بنیان و رحمانی باور داشته باشیم و دقیقا «به دلیل» همین باور عمیق، با ابزارهای خشنی مانند اعدام که در تضاد با درک تکامل یافته ما از آن اصول قرار می گیرند، مخالفت کنیم.

همان طور که می توان تعهد یک پزشک قرن نوزدهم به «اصل» نجات جان را ستود، اما هم زمان، «عملکرد» او (مانند قطع عضو بدون بیهوشی) را بر اساس دانش امروز، غیرانسانی و مردود دانست؛ در اینجا نیز می توان به «اصل» عدالت در سنت شیعی متعهد بود، اما «عملکرد» قضایی قرن هفتمی را برای دنیای امروز ناکافی، غیراخلاقی و مردود شمرد.

بنابراین، موضع ضد اعدام، نه «علی رغم» باور دینی، بلکه «به دلیل» درک عمیق، عقلانی و تکامل یافته از جوهره آن باور است. این تنها مسیر ممکن برای یک انسان عقل گرای مدرن است که می خواهد اصالت سنت خود را بدون قربانی کردن عقل و وجدان امروزی خویش حفظ کند.


۳. منابع (References)

* An-Na'im, Abdullahi Ahmed. (2008). Islam and the Secular State: Negotiating the Future of Shari'a. Harvard University Press.

* (این منبع به چالش اجرای شریعت تاریخی در دولت-ملت مدرن و نیاز به بازتفسیر بر اساس حقوق بشر می پردازد.)


* Abou El Fadl, Khaled. (2001). Speaking in God's Name: Islamic Law, Authority and Women. Oneworld Publications.

* (این اثر به هرمنوتیک و چگونگی تفکیک احکام الهی از فهم بشری و تاریخی از آن ها، که مستقیما به بحث «اصل» و «عملکرد» مرتبط است، می پردازد.)


* Soroush, Abdulkarim. (2000). Reason, Freedom, and Democracy in Islam: Essential Writings of Abdolkarim Soroush. (Edited and translated by M. Sadri & A. Sadri). Oxford University Press.

* (نظریات سروش در مورد «قبض و بسط تئوریک شریعت» و تفکیک میان دین (اصل) و معرفت دینی (فهم تاریخی یا عملکرد) یکی از مبانی نظری قوی برای «وفاداری انتقادی» است.)


* Rahman, Fazlur. (1982). Islam and Modernity: Transformation of an Intellectual Tradition. University of Chicago Press.

* (رحمان بر لزوم درک «مغز» یا «علت» احکام قرآن (اصول) و فراتر رفتن از شکل ظاهری و تاریخی آن ها (عملکرد) برای پاسخ به نیازهای مدرن تاکید می کند.)


* Donner, Fred M. (2010). Muhammad and the Believers: At the Origins of Islam. Harvard University Press.

* (این منبع، بستر تاریخی، اجتماعی و سیاسی ظهور اسلام را نه به عنوان یک دین صرف، بلکه به عنوان یک جنبش سیاسی-اجتماعی (عملکرد) تحلیل می کند و به زمینه مندی کنش های اولیه کمک شایانی می نماید.)