تنبیهی برای فراموش کاران تاریخ

7 آبان 1404 - خواندن 12 دقیقه - 74 بازدید

(نیم نگاهی به تاریخ حاکمیت ها و تمدن های خراسان اسلامی یا افغانستان امروز)

نوشته: د. فقیهی هروی

اشاره: این مطلب به پاسخ هتک حرمتی نوشته شده، که از سوی رئیس جمهور یکی از کشورهای همسایه، به سرزمین ما افغانستان امروز (خراسان دوره اسلامی)، صورت گرفته است. وی و هم فکرانش گویا حقایق تاریخ را فراموش کرده اند که روزگاری خراسان قدیم (افغانستان امروز)، الهام بخش تمدن و دانش و ادب و هنر، برای سرزمین فارس قدیم، یا ایران امروز بوده است. این نوشته، به گونه کوتاه، به تبیین این حقایق می پردازد، تا تنبیهی برای فراموش کاران تاریخ باشد.

خراسان دوره اسلامی که از نگاه جغرافیایی، بیشتر بر سرزمین ما یعنی افغانستان امروزی، مصداق داشته و دارد، یکی از مراکز عمده دانش و تمدن در تاریخ ایران قدیم و سرزمین های شرقی خلافت اسلامی بوده است. تاریخ گواه این حقیقت است که همین سرزمین خراسان، از قرن های نخستین اسلامی تا قرن نهم هجری، هم مرکز اصلی قدرت سیاسی سرزمین های شرقی خلافت اسلامی بوده است؛ هم جایگاه مردان نام آوری بوده که در سیاست داخلی این مناطق، سهم بارز داشتند و حاکمیت های خودمختاری را رقم زدند؛ و هم اهالی این سرزمین با تالیف و تصنیف در حوزهعلوم اسلامی و شکوفاساختن ادبیات فارسی دری، تمدن های بزرگی را برای منطقه و جهان پدید آوردند.

بعد از آنکه در قرون نخستین هجری، به اثر تقابل و جنگ، میان لشکریان فاتح اسلام، و امپراتوری ساسانی، سرزمین فارس یا ایران امروز به تخریب و تهلکه مواجه شد، تمدن و فرهنگ آن سامان- که بیناد آن را آیین زردشتی و دوگانه پرستی شکل داده بود- از میان رفت و به نابودی گرایید. دیگر در آن سامان، کسی نمی توانست قد علم کند، و همه دار و ندار فرهنگ و تمدن فرسوده شان به نابودی می گرایید؛ به حدی که حتی بقایای زبان پهلوی ساسانی نیز، بعدها یا جای خود را به زبان عربی بخشید و یا مسیر اضمحلال را پیمود و رفته رفته در قرن های ششم و هفتم، به تدریج، جایگاه خویش را برای زبان فارسی خالی کرد.

در چنان حال و هوایی که در فارس دیروز و ایران امروز، ضعف و اضمحلال، حاکم بود، فرزندان این سرزمین، سهم اثرگذاری در سیاست ها و تمدن های منطقه را دارا بودند. ابومسلم خراسانی، فرزند برومند این سرزمین بود که توانست، خلافت اسلامی را از خاندانی به خاندانی دیگر، انتقال دهد و در این کار، نقش موثر او ثبت تاریخ است. طاهر بن حسین فوشنجی هروی، موسس سلسله طاهریان، در کشاکش رقابت میان امین و مامون، توانست چرخه قدرت را به نفع مامون بچرخاند و بدین سبب، خود و خانواده اش برای مدت نیم قرن، امارت خراسان را به دست داشتند.

سرزمین های زیرمجموعه خراسان اسلامی یا افغانستان امروز، مثل هرات و بلخ و غزنه و غور و مناطق اطراف آن مثل سیستان و بخارا، مرکز حاکمیت خانواده های سیاست مداری چون طاهریان، صفاریان، سامانیان، غوریان، غزنویان، سلجوقیان، آل کرت و تیموریان بود. این خانواده های خراسانی، برای قرن هایی، بر خراسان اسلامی و بر فارس قدیم و ایران کنونی، حکم برانند و به عنوان زمام داران شایسته به آبادانی این سرزمین ها نقش بارزی ایفا نمایند. این خانواده ها با ابتکاراتی در علم پروری و دانش دوستی، نه تنها توانستند، زبان فارسی دری را با آمیزش به معنویات و دانش های اسلامی، رشد و شکوفایی قابل اعتنایی بخشند، بلکه با دانش پروری و ادب خواهی و معنویت جویی خویش، صدها دانشمند را در دامان این سرزمین، رشد دادند و تمدنی سترگ را در این سامان بنیاد گذاشتند.

در روزگارانی که زبان پهلوی ساسانی، در اهواز و عراق عجم، جای خویش را برای زبان عربی در میان مردم، خالی می کرد، زبان فارسی دری در خراسان دیروز و افغانستان امروز در دربارهای ادب پرور این سامان، رونقی بسزا داشت و شاعرانی مثل حنظله بادغیسی، محمود وراق هروی، محمد بن وصیف سگ زی، دقیقی بلخی و رودکی سمرقندی به زبان فارسی دری در هرات و بلخ و بادغیس و در سیستان و غزنه و فیروزکوه، قصیده و غزل می سرودند و شعر و ادبیات شان، زینت این دربارها بود.

در آن روزها که زبان پهلوی ساسانی در سرزمین های ری و اصفهان و همدان و شیراز و تبریز، مسیر نابودی را می پیمود، در دربارهای امیران خودمختار آل سامان در خراسان اسلامی یا افغانستان امروز، شهنامه ابومنصوری توسط دانش مندان این سرزمین، تالیف می شد؛ تفسیر طبری توسط دانش مندان با ابتکار بلخ و بخارا و تاریخ طبری توسط خواجه بلعمی وزیر آل سامان به زبان فارسی دری برگردان می گردید و بدین گونه در این سرزمین، تمدنی والا و فرهنگی وارسته، پی ریزی می گردید.

در گیر و دار اضمحلال زبان پهلوی ساسانی در فارس قدیم یا ایران امروز، این غزنویان بودند که با فتوحاتی در آن سامان، زبان فارسی را بدانجا رهسپار ساختند و به حیث زبان دربار در میان مردم و اهل دانش و ادب، ترویج کردند. آری؛ نمی توان انکار کرد که زبان فارسی دری در آنجا رواج نداشت و از همین بود، که وقتی ناصر خسرو قبادیانی بلخی، راهی سفر حج بود، قطران تبریزی در تبریز، به حضورش می رسد و مشکلاتی را که در خوانش و فهم متن فارسی دیوان منجنیک بخارایی دارد، با وی در میان می گذارد و ناصر خسرو بلخی آن مشکلات را برایش آسان می سازد.

در آن روزگارانی که نخستینه های شعر فارسی در هرات و بادغیس، توسط محمود وراق هروی و حنظله بادغیسی سروده می شد، و آنگاه که دقیقی بلخی در بلخ باستان، گشتاسب نامه را می سرود، و زمانی که رودکی سمرقندی در دره های بادغیس هرات به سرایش قصیده «بوی جوی مولیان» می پرداخت، و آن گاه که محمد بن وصیف سگزی قصیده فارسی اش را برای یعقوب بن لیث صفار تقدیم می کرد، در سرزمین فارس آن روزگار، یا ایران امروز، خبری از شعر و نثر فارسی نبود؛ بلکه در تمام سرزمین های ری و اصفهان و در مناطق شیراز و تبریز و همدان، زبان پهلوی ساسانی در حال احتضار بود و آخرین نفس های خویش را می کشید تا در گور ابدی نهان شود؛ چنان که اصلا دوباره زندگی از سر نگیرد. از همین است که در بازه زمانی تولید آثار ادبی نخستین خراسان اسلامی، یعنی وقت سرایش اشعار حنظله بادغیسی و محمود وراق هروی و رودکی سمرقندی و دقیقی بلخی، یک بیت شعر به زبان فارسی در فارس آن روزگار، وجود ندارد و اگر از ادبای معاصر آن سرزمین، نخستینه های شعر سرزمین فارس یا ایران امروز را بخواهی و بپرسی، به شعر قطران و سعدی و حافظ که در قرن های اخیر می زیستند، پناه خواهند آورد و دیگر مثال بارزی اصلا در کیسه ندارند!!

به همین گونه، هم زمان با تالیف و تدوین مقدمه شاهنامه ابومنصوری در خراسان اسلامی یا افغانستان امروز در دربار سامانیان و برابر با ترجمه تاریخ طبری و تفسیر طبری در این حوزه جغرافیایی تمدن آفرین، یک پراگراف نثر ادبی فارسی در حوزه فارس، یا ایران امروز، قابل مشاهده نیست. این از آنجاست که- برعکس آنچه برخی نویسندگان جعل کار ایران کنونی ادعا می کنند- صاحب اصلی زبان و تمدن سرزمین های شرق اسلامی، خراسانیان اند و مهد این تمدن بزرگ و ارزش مند، سرزمین خراسان دیروز یا افغانستان امروز بوده است.

زبان فارسی به عنوان دومین زبان جهان اسلام، که آثار ناشماری با بار معنویت و دیانت و اخلاق را به جامعه بشری تقدیم کرده است، بازمانده مستقیم زبان پارتی یا پهلوی اشکانی است که با اثرپذیری از زبان های سغدی و تخاری و خوارزمی در همین سرزمین های بلخ و بخارا تا خراسان و سیستان، پدید آمده است. این زبان نیرومند و معنویت محور، هیچ پیوندی در پیدایش خود به فارس ندارد و به طور قطع، اهل تحقیق، بر آن اند که منسوب به قوم پارت هاست که در حوزه ماوراء النهر و خراسان و سیستان، زندگی داشتند و لذا نخست «پارتی/Parti» گفته می شده که سپس به گونه «پارثی/ Parthi» و سپس به نام «پارسی/ Parsi» و سرانجام به نام «فارسی/ Farsi» در آمده است.

زبان فارسی دری که زبان رسمی دربارهای خراسان اسلامی بوده است، تا قرن های چهارم و پنجم هجری، تنها در همین سرزمین خراسان و ماوراء النهر و سیستان، رشد و پرورش یافت و پس از آن در قرن های ششم و هفتم تدریجا به سوی جنوب و غرب ایران قدیم، یعنی فارس دیروز و ایران امروز، رهسپار شد و به حیث زبان رسمی آن دیار نیز پذیرفته شد. تسری و ترویج زبان فارسی دری به فارس آن روزگار و ایران امروز، به اثر فتوحات غزنویان و گسترش و نفوذ دربار سلاجغه، به فارس و آذربایجان صورت گرفت.

خراسان دوره اسلامی یا افغانستان امروز، به حدی تمدن خیز و دانش پرور بوده که بزرگان زیادی از صاحبان دانش و معرفت را در طول تاریخ، به این دیار و دربارهای علم دوست و ادب خواه آن کشانیده است. تاریخ گواه آن است، که دانش دوستی و ادب پروری شاهان و بزرگان سیاسی این سرزمین، ابوریحان البیرونی را از ماوراء النهر به دربار غزنویان در غزنه کشانده است، امام رازی را از ری و مولانا جامی را از جام، به سوی هرات کشانده؛ طوری که در این سرزمین، به رشد علمی رسیدند و با افتخار در این مامن خیر و برکت و مهد دانش و تمدن، زیستند و بعد از وفات، به خواب ابدی فرو رفتند.

تمدن دوره تیموریان هرات در سرزمین خراسان اسلامی در قرن نهم، چنان به حد وسیعی گسترده و نیرومند بوده که در ادب و هنر، مکتبی مستقل را رقم زده بود. از همین مکتب، بهزاد هروی و شاگردانش توانسته اند؛ به اثر تبعات غایله حملات لشکر غزلباش صفوی بر هرات تمدن خیز، برای سرزمین فارس و ولایات تبریز و اصفهان در هنرهای گوناگون، الهام بخش باشند. به همین گونه استادان و شاگردان مکتب هرات در ادب و هنر، به دلیل غایله مذکور، وقتی به شبه قاره هند مهاجر شدند، توانستند در تمدن آن سامان در دوره بابریان ادب دوست و دانش پرور، سهمی ارزنده و با شکوه داشته باشند؛ طوری که هیچ فرد منصف از این امور انکار نمی کند و «شکوه هریوا در هند» گواه این مدعاست.

این همه افتخارات بزرگ که شمه یی از آن بیان شد، به سرزمینی تعلق دارد که دیروز، خراسان اسلامی نامیده می شد و امروز، افغانستان نامیده می شود. فراموش کاران تاریخ باید، بدانند و بفهمند که اگر امروزه این سرزمین تمدن خیز و دانش پرور از توطئه های استکبار و جفای همسایگان بی مروتش در روزگاران معاصر، طعمه جنگ و نابسامانی شده و حسرت آسایش و رفاه را تجربه کرده است، سابقه درخشانی دارد که هرگز انسان های دانشمند و منصف، نمی تواند از آن همه نور دانش و روشنی تمدن، چشم بپوشند.

سرزمین خراسان اسلامی و افغانستان امروز، مهد ادب و دانش و تمدن است؛ جایگاه مردان بزرگ معرفت و تاریخ سازان سترگی است که ادب و علم و معنویت را برای بشریت به ارمغان آورده اند و نام شان بر تارک تمدن و فرهنگ جهانی، می درخشد. لذا بحق می توان گفت، که توهین و تمسخر به این سرزمین، توهین به تمدن و دانش است؛ توهین به ادب و هنر است؛ توهین به معنویت و اخلاق است. چنین کاری از طباع شایسته، پیدا نیاید و از اذهان دانسته، به ظهور نپیوندد.

والسلام علی من اتبع الهدی!