آیا انسانیت مطلق بدون باور به خدا ممکن است؟
این مقاله به بررسی این پرسش بنیادین می پردازد که آیا می توان بنیانی مطلق و تزلزل ناپذیر برای اخلاق و انسانیت، بدون اتکا به وجود خدا یا یک حقیقت متافیزیکی عینی، بنا نهاد. با استفاده از استدلال های فلسفی و با تمرکز بر مشکلات بنیادین انسان گرایی سکولار، استدلال می شود که اگرچه رفتار اخلاقی بدون باور دینی امکان پذیر است، اما انسانیت مبتنی بر آن فاقد اساس مطلق، غایت نهایی و تعریف عینی از حقیقت خواهد بود و در نهایت به نسبی گرایی و پوچ گرایی می انجامد.
مفهوم «انسانیت» به عنوان مجموعه ای از ارزش های اخلاقی والا مانند کرامت، عدالت و همدلی، همواره محور تمدن بشری بوده است. در دوران مدرن، با ظهور جریان های فکری سکولار، این پرسش مطرح شده که آیا می توان این ارزش ها را بر پایه ای کاملا این-جهانی و بدون هرگونه ارجاع به امر متعالی استوار کرد. انسان گرایان سکولار عقل، تجربه و همدلی طبیعی را به عنوان بنیان های کافی برای اخلاق پیشنهاد می کنند. این مقاله اما، با پذیرش امکان «رفتار انسانی» توسط بی دینان، در پی اثبات این مدعاست که «انسانیت مطلق» — یعنی سیستمی اخلاقی با بنیانی عینی، پایدار و جهان شمول — بدون باور به خدا ممکن نیست. این استدلال با بررسی سه مشکل بنیادین انسان گرایی سکولار — مشکل ارزش، مشکل غایت و مشکل حقیقت— و با استفاده از استعاره «گل بریده» تبیین خواهد شد.
۱. انسان گرایی سکولار: نمایندگی از موضع مقابل
انسان گرایی سکولار ادعا می کند که اخلاق و معنای زندگی ریشه در خود انسان و جهان طبیعی دارد. بنیان های آن عبارتند از:
- عقل و سودگرایی: انسان با خرد خود درمی یابد که رفتارهایی مانند صداقت و همکاری به شکوفایی جامعه و کاهش رنج منجر می شود (Singer, 2011).
- همدلی فطری: علوم اعصاب و روان شناسی نشان می دهند که انسان ها به طور ذاتی توانایی درک درد دیگران و تمایل به کمک دارند (de Waal, 2009).
- قرارداد اجتماعی: اخلاق محصول توافقی عقلانی برای حفظ نظم و امنیت در جامعه است.
در این دیدگاه، «خوبی» انتخابی عقلانی برای بهبود شرایط زندگی در همین جهان است.
۲. سه پرسش بنیادین: نقد انسان گرایی سکولار
با وجود جذابیت های فوق، انسان گرایی سکولار در پاسخ به پرسش های عمیق فلسفی با مشکل مواجه است.
الف) مسئله بنیان گذاری ارزش: کرامت انسان از کجا می آید؟
انسان گرایی سکولار بر «کرامت ذاتی بشر» تاکید دارد. اما اگر انسان صرفا محصول فرآیندهای مادی کور و بی هدف باشد، این کرامت بر چه اساسی استوار است؟ چرا مجموعه ای از مولکول ها باید از کرامتی مطلق و ذاتی برخوردار باشند که یک سنگ یا حیوان از آن بی بهره است؟ (Nagel, 2012). بدون یک منشا متعالی، مفهوم کرامت به یک قرارداد اجتماعی مفید یا یک احساس ذهنی تقلیل می یابد، نه یک حقیقت عینی و مطلق. در مقابل، در جهان بینی های خداباورانه، کرامت انسان ناشی از هویت متافیزیکی او — مثلا خلیفه خدا بودن در اسلام یا تصویر خدا بودن در مسیحیت — است که به آن ارزشی مطلق و تغییرناپذیر می بخشد.
ب) مسئله غایت: شکوفایی برای چه هدف نهایی؟
هدف غایی انسان گرایی سکولار، «شکوفایی انسان» در این جهان است. اما اگر کل کیهان فاقد هدف و جهت باشد، این شکوفایی نیز در نهایت بی معناست. تمام دستاوردهای بشر — هنر، اخلاق، تمدن — در مقیاس کیهانی و با نابودی نهایی جهان، به چه کاری می آید؟ آلبرت کامو این وضعیت را «پوچی» می نامد (Camus, 1942). انسانیت بدون غایت نهایی، مانند ساختن کاخی روی یخ است؛ زیبا اما در نهایت محکوم به نابودی. در مقابل، جهان بینی های الهی، به زندگی انسان و تلاش هایش در راستای قرب به خدا یا مشارکت در یک طرح الهی، معنایی ابدی می بخشند.
ج) مسئله حقیقت: معیار نهایی اخلاق چیست؟
انسان گرایی سکولار بر عقل تکیه می زند، اما اگر حقیقت اخلاقی عینی وجود نداشته باشد، عقل به داوری بی طرف تبدیل نمی شود. اگر اخلاق صرفا برآمده از فرهنگ، تکامل یا قرارداد باشد، در مواجهه با نظام های اخلاقی متعارض چه معیار مطلقی برای داوری وجود خواهد داشت؟ فردریش نیچه به درستی پیش بینی کرد که با «مرگ خدا»، ارزش ها به نسبی گرایی کامل سقوط خواهند کرد (Nietzsche, 1887). برای مثال، اگر جامعه ای با «عقل» خود نژادپرستی را توجیه کند، انسان گرایی سکولار فاقد ابزار مطلق برای محکوم کردن آن است. در مقابل، در جهان بینی الهی، اخلاق ریشه در ذات خدا یا ساختار عینی هستی دارد و عقل انسان آن را کشف می کند، نه اینکه آن را ابداع کند.
۳. استعاره گل بریده: میراث اخلاقی بدون بنیان متافیزیکی
تمدن غربی مدرن نمونه بارق این وضعیت است. ارزش هایی مانند حقوق بشر و عدالت خواهی، مانند گلی زیبا هستند که برای قرن ها از خاک دین و متافیزیک تغذیه کرده اند (Taylor, 2007). اکنون این گل از ریشه خود بریده شده، اما به لطف رطوبت باقی مانده در ساقه (میراث فرهنگی)، هنوز طراوت خود را حفظ کرده است. با این حال، این وضعیت پایدار نیست. با گذشت زمان و مواجهه با چالش های عمیق فلسفی و اخلاقی، این گل بریده در برابر پژمردگی و بی معنایی آسیب پذیر خواهد بود.
از منظر فلسفی، استدلال شد که انسانیت مطلق — یعنی سیستمی اخلاقی با بنیانی عینی، پایدار و جهان شمول — بدون باور به خدا ناممکن است. انسان گرایی سکولار قادر به پاسخگویی قانع کننده به پرسش های بنیادین درباره منشا ارزش مطلق انسان، غایت نهایی زندگی و معیار عینی حقیقت اخلاقی نیست. در نهایت، اخلاق سکولار به نسبی گرایی، سودگرایی صرف یا پوچ گرایی محکوم است. این بدان معنا نیست که افراد بی دین نمی توانند زندگی های اخلاقی و قابل تحسینی داشته باشند؛ آنان اغلب بر اساس میراث فرهنگی برآمده از جهان بینی های الهی عمل می کنند. اما این «رفتار انسانی» هرگز نمی تواند بر «بنیان مطلق» استوار باشد. همانند گلی که از ریشه جدا شده، انسانیت سکولار می تواند برای مدتی زیبا بماند، اما در درازمدت، بدون اتصال به منبع متعالی معنا و ارزش، محکوم به پژمردگی است.
منابع (References)
- Camus, A. (1942). The Myth of Sisyphus. Gallimard.
- de Waal, F. (2009). The Age of Empathy: Nature's Lessons for a Kinder Society. Harmony Books.
- Nagel, T. (2012). Mind and Cosmos: Why the Materialist Neo-Darwinian Conception of Nature Is Almost Certainly False. Oxford University Press.
- Nietzsche, F. (1887). On the Genealogy of Morality. A. Kißmann Publishing.
- Singer, P. (2011). The Expanding Circle: Ethics, Evolution, and Moral Progress. Princeton University Press.
- Taylor, C. (2007). A Secular Age. The Belknap Press of Harvard University Press.