حمیدرضا صفری
40 یادداشت منتشر شدهمعرفی نظریه های توسعه در ایران و بحران به علاوه یک .(بخش چهارم)مبانی وجودی نظریه “بحران به علاوه یک”
مبانی وجودی نظریه “بحران به علاوه یک”
نظریه #“بحران به علاوه یک” به دنبال شناسایی #“حلقه های مفقوده” در تحلیل #بحران های ساختاری، به ویژه در جوامع بشری است. از حیث فلسفی، می توان چند نکته کلیدی را که به عنوان حلقه های مفقوده در جوامع بشری خودنمایی می کنند، استخراج کرد:
1. شکاف میان ذات و واقعیت (هستی شناسی): نظریه “بحران به علاوه یک” بر این فرض استوار است که بحران ها نتیجه شکاف میان ذات یک موجود (انسان، نهاد، سیستم) و #اصل آرمانی آن (هدف یا مفهوم ایده آل) هستند. در جوامع بشری، این به معنای عدم تطابق میان آرمان ها، ارزش ها و مفاهیم نظری (مثلا دموکراسی، عدالت، توسعه) با مصادیق و واقعیت های عینی است. مثلا، در خصوص چگونگی شکل گیری ایده این نظریه، بارها به این موضوع اشاره کرده ام که در دوران دانشجویی، مفاهیم “بدون توجه به اینکه در #مغزم جای گرفته یا نه” دریافت می کردم و “هیچ درکی از تطابق متن دانش منتقل شده از دانشگاه با مغزم و انطباق آن با واقعیت” نداشتم. این عدم انطباق بین دانش نظری و واقعیت زیسته، یک حلقه مفقوده فلسفی مهم است.
2. عدم درک و تفهیم مفاهیم (معرفت شناسی): این عدم تفهیم باعث “چالش و گنگ سازی میان مبنع حرکت و مقصود حرکت و مقصد حرکت و مقصود” می شود. به عبارت دیگر، فقدان یک شناخت عمیق و ریشه ای از مفاهیم، منجر به این می شود که جوامع نتوانند مبنای صحیحی برای اقدامات و اهداف خود داشته باشند. این حلقه مفقوده معرفت شناختی، از دلایل اصلی ناکارآمدی ها و تکرار بحران ها است.
3. عدم پیگیری علت و معلول (منطق و استدلال): “وقتی شما نتوانید و نخواهید علت و معلول را در قالب مبدا و مقصد پیگیری کنید دچار سردرگمی” می شوید. این نشان دهنده یک ضعف در تفکر منطقی و استدلالی در جوامع است. عدم توانایی در شناسایی ریشه ها و پیامدهای واقعی پدیده ها، باعث می شود که مشکلات، بدون احساس مسولیت، به صورت سطحی و جزئی حل (موقت) شوند. نهادها دچار “دور تسلسل و چرخه بی نهایت و نامفهوم” شوند. این ناتوانی در تحلیل علی و معلولی، یک حلقه مفقوده در تفکر نظام مند اجتماعی است.
4. ماهیت نمایشی و ظاهرسازی (فلسفه سیاسی و اجتماعی): نظریه “بحران به علاوه یک” به “فرآیندهای نمایشی (شبیه) به عنوان مکانیسمی معرفی می شوند که گروه های ذی نفع از آن برای حفظ تداوم پیشرفت استفاده می کنند. این به معنای ظاهرسازی و ارائه تصویری غیرواقعی از پیشرفت یا حل بحران ها است که به جای حل مسائل، بحران های جدیدی تولید می کند. این حلقه مفقوده، یک چالش اساسی در حکمرانی و سیاست گذاری است، جایی که به جای اصلاحات ساختاری، به اقدامات نمایشی و سطحی بسنده می شود.
5. ناکارآمدی نهادها و ساختارهای توهمی: اشاره به “نهادهای ظاهری و توهمی” به این معنی است که، این نهادها که ممکن است وجود خارجی داشته باشند اما در عمل کارایی لازم را ندارند یا صرفا نمایشی هستند، به جای حل مشکلات، به پیچیدگی و بحران زایی کمک می کنند. این حلقه مفقوده در ساختار اجتماعی و سیاسی، به عدم شکل گیری نهادهای توسعه ساز و حفظ روابط مخرب منجر می شود.
به طور خلاصه، این نظریه، حلقه های مفقوده را در عدم تطابق بین آرمان و واقعیت، عدم تفهیم عمیق مفاهیم، ناتوانی در تحلیل علی و معلولی، گرایش به ظاهرسازی و ناکارآمدی نهادهای اجتماعی می بیند که همگی از ابعاد فلسفی و بنیادین در فهم و مواجهه با بحران ها در جوامع بشری هستند.