بازخوانی گزاره جنجالی شریعتی درباره فیلسوفان و نقد آن در بستر تاریخ اندیشه

14 مهر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 153 بازدید

دکتر علی شریعتی، روشنفکر دینی و جامعه شناس ایرانی، با جمله جنجالی خود که «فیلسوفان پفیوزان تاریخ اند» شوکی بزرگ به فضای فکری زمانه اش وارد کرد. این سخن، اگرچه به ظاهر توهین آمیز است، اما ریشه در نقدی جدی به نوع خاصی از فلسفه دارد: فلسفه ای که از زندگی و رنج مردم جدا شده و به برج عاج انتزاعی پناه برده است. این مقاله تلاش دارد نیت شریعتی را بازخوانی کند، نقاط قوت و ضعف این جمله را تحلیل نماید، و نسبت آن با کارنامه واقعی فیلسوفان تاریخ را روشن سازد.



 
  • نیت شریعتی و مخاطب اصلی او
    شریعتی نه همه فیلسوفان، بلکه تیپ خاصی از آنان را هدف گرفته بود: فیلسوفان بی عمل، خنثی و برج عاج نشین. کسانی که به جای مسئولیت اجتماعی، تنها در بازی های انتزاعی ذهنی غرق می شدند و به بهانه تامل، از مشارکت فعال در سرنوشت جامعه فاصله می گرفتند. به همین دلیل، استفاده از واژه ای عامیانه و تحقیرآمیز، بیشتر یک حربه بیانی و تحریک کننده بود تا تحلیل دقیق فلسفی.
  • تحلیل تاریخی و اجتماعی سخن شریعتی
    برای درک دقیق تر، باید این جمله را در بستر تاریخ ایران و انقلاب های اجتماعی آن زمان قرار داد. فضای روشنفکری دهه ۴۰ و ۵۰ ایران، مملو از تضاد میان نظریه و عمل بود. شریعتی، به عنوان فردی که خود تحت تاثیر فلسفه غرب و سنت های دینی بود، از مشاهده دوری برخی اندیشمندان از مسائل اجتماعی خشمگین شد. در این چارچوب، گزاره او به عنوان واکنش به انزوا و بی تفاوتی بخشی از نخبگان فکری قابل فهم است.
  • نقد بر تعمیم ناروا
    بزرگ ترین ایراد جمله شریعتی، تعمیم آن به کل تاریخ فلسفه است. تاریخ اندیشه سرشار از فیلسوفانی است که جان خود را بر سر حقیقت گذاشتند (مانند سقراط)، یا اندیشه آنان مبنای جنبش های عدالت خواهانه شد (مانند کارل مارکس و هانا آرنت). همسان سازی همه فیلسوفان با آن دسته منفعل، ناعادلانه و تحریف کننده است.
  • تمایز دانش و حکمت
    فیلسوفی که تنها به گردآوری دانش می پردازد و هیچ ارتباطی با عمل و حکمت ندارد، بی ثمر است و ممکن است مورد نقد قرار گیرد. اما فیلسوفی که دانش را در خدمت معنا، عدالت و رهایی انسان به کار می گیرد، نقش حیاتی دارد. این تمایز نشان می دهد که نقد شریعتی بر بخشی از تاریخ فلسفه وارد است، اما نمی توان آن را به همه تعمیم داد. حکمت، همان توانایی به کارگیری دانش برای روشن ساختن مسیر زندگی و اجتماع است.
  • تناقض درونی سخن شریعتی
    خود شریعتی عمیقا تحت تاثیر جریان های فلسفی غربی (اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی، مارکسیسم) بود. گزاره او نیز یک حکم فلسفی درباره فلسفه است. بنابراین، او در عمل از ابزار فلسفه برای نقد فلسفه استفاده کرده و به نوعی تناقض درونی گرفتار آمده است. این موضوع نشان می دهد که حتی منتقدان فلسفه نمی توانند کاملا از اندیشه فلسفی فاصله بگیرند.
  • آثار و پیامدهای اجتماعی فلسفه فعال
    فلسفه ای که در خدمت عدالت، حقیقت و رشد انسانی باشد، نه تنها ابزاری برای تفکر است بلکه زمینه ساز تحول اجتماعی نیز هست. از سقراط تا هانا آرنت، از مارکس تا فلاسفه معاصر عدالت خواه، نمونه های متعددی وجود دارد که نشان می دهد فلسفه فعال و حکیم می تواند آگاهی جمعی را روشن و جامعه را تغییر دهد.

 

سخن شریعتی باید به عنوان هشدار و خطابه اجتماعی فهمیده شود، نه حکم کلی و علمی درباره تمام فیلسوفان. این جمله بیش از آنکه حقیقت فراگیر باشد، توجه را به بی عملی برخی فیلسوفان در برابر رنج مردم جلب می کند. فیلسوفان واقعی، کسانی که از عقل و دانش برای عدالت، معنا و رهایی انسان استفاده می کنند، نه تنها «پفیوز» نیستند بلکه چراغ راه تاریخ اند. نقد صحیح، باید میان فیلسوفان منفعل و فیلسوفان حکیم تفاوت قائل شود و ارزش عملی اندیشه را برجسته سازد.


منابع

  1. شریعتی، علی. بازگشت به خویشتن. تهران: حسینیه ارشاد، ۱۳۵۱.
  2. افلاطون. دفاعیات سقراط. ترجمه محمدحسن لطفی. تهران: خوارزمی، ۱۳۷۰.
  3. مارکس، کارل. مانیفست کمونیست. ترجمه باقر پرهام. تهران: آگاه، ۱۳۶۳.
  4. آرنت، هانا. مسئولیت شخصی در دوران دیکتاتوری. نیویورک: Schocken Books، ۱۹۶۴.
  5. هابرماس، یورگن. گفتمان فلسفی مدرنیته. ترجمه مراد فرهادپور. تهران: طرح نو، ۱۳۷۳.



 
توضیح درباره گزاره شریعتی با استعاره «منشور وجود»:

شریعتی فیلسوفان منفعل را «پفیوز تاریخ» خواند، اما این گزاره تعمیمی نادرست است. در استعاره منشور وجود، انسان مرکب است از خودآگاهی، روح، عقل، اختیار و ذهن. فیلسوفی که تنها دانش جمع می کند و عقل و اختیارش در خدمت حقیقت و عدالت نیست، منشورش تاریک است؛ نور حقیقت از آن عبور نمی کند و تاثیر عملی بر جهان ندارد. چنین فیلسوفی شبیه موجی است که از اقیانوس آگاهی بیرون آمده، ولی انرژی خود را صرف روشنایی نمی کند و به زندگی واقعی بی تفاوت است.در مقابل، فیلسوف حکیم منشورش شفاف است، عقل و اختیارش هماهنگ و متعادل و نور حقیقت و عدالت از آن عبور می کند؛ او نه تنها می اندیشد، بلکه عمل می کند و مسیر انسانیت و معنا را روشن می سازد. نقد شریعتی به بی عملی برخی فیلسوفان قابل درک است، اما همه تاریخ فلسفه را نمی توان با یک برچسب کنار گذاشت. تنها کسانی پفیوزند که منشورشان از نور حقیقت، حکمت و زندگی انسانی تهی است و در برابر درد و رنج جامعه سکوت می کنند.