برنامه سازی انگیزشی ؛ مرز باریک بین امید یا خیال پردازی مخاطب

7 مهر 1404 - خواندن 4 دقیقه - 106 بازدید





دانشگاه پیام نور (همه مراکز) 



 در حال حاضر ، برنامه های انگیزشی با وعده «تغییر زندگی»، «رسیدن به موفقیت» و «عبور از رنج» به یکی از پرمخاطب ترین قالب های تولید محتوا تبدیل شده اند. این برنامه ها، با بهره گیری از زبان مثبت اندیشی، تصاویر پرانرژی و روایت های موفقیت فردی، مخاطب را به سفری درونی دعوت می کنند؛ سفری که گاه بیش از آن که به بیداری بینجامد، به خواب زدگی می انجامد. اما پرسش بنیادین این است: آیا این برنامه ها واقعا امید می آفرینند یا صرفا توهمی زیبایند بر معضلات و زخم های اجتماعی ؟ آیا انگیزش واقعی را ترویج می کنند یا به ابزاری برای فرار از واقعیت بدل شده اند؟ 

 بسیاری از برنامه های انگیزشی ، رنج را به عنوان مرحله ای اجتناب ناپذیر در مسیر موفقیت معرفی می کنند، اما از تحلیل ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی که این رنج را پدید آورده اند، طفره می روند. در این روایت ها، فقر، تبعیض، افسردگی یا شکست، نه محصول نظام های ناعادلانه، بلکه نتیجه «تفکر منفی» یا «تنبلی فردی» تلقی می شود. این نگاه، نه تنها درد را شخصی سازی می کند، بلکه مسئولیت اجتماعی را از دوش نهادها و ساختارها برمی دارد و آن را بر دوش فردی تنها و خسته از ناملایمات اجتماعی می گذارد. برنامه های انگیزشی اغلب از روایت های موفقیت غربی، بدون توجه به زمینه های تاریخی و فرهنگی شان، الگوبرداری می کنند. آنها مخاطب را در موقعیتی قرار می دهد که نه تنها نمی تواند با الگوها هم ذات پنداری کند، بلکه احساس شکست مضاعف را تجربه می کند. انگیزش در این برنامه ها، به کالایی مصرفی بدل شده است: جملات قصار، موسیقی های پرانرژی، تصاویر موفقیت و بسته های آموزشی گران قیمت. مخاطب، به جای مواجهه با خویشتن ، در چرخه ای از تولید و مصرف محتوا گرفتار می شود ؛ چرخه ای که نه به آگاهی، بلکه به اعتیاد به «امید مصنوعی» می انجامد. انگیزش واقعی، نه در حذف درد، بلکه در مواجهه آگاهانه با آن شکل می گیرد. این نوع انگیزش، مخاطب را به پرسش از چرایی رنج، تحلیل ساختارهای اجتماعی و یافتن راه های جمعی برای تغییر دعوت می کند. در این مسیر، امید نه توهمی فردی، بلکه نیرویی جمعی و ریشه دار است. فرار از واقعیت، زمانی رخ می دهد که برنامه های انگیزشی، به جای دعوت به کنش فردی ، مخاطب را در فضای خیال پردازی، موفقیت های بدون زمینه و احساسات زودگذر رها می کنند. این نوع انگیزش، به جای ساختن انسان مقاوم، انسانی رویازده و منزوی از جامعه می سازد ؛ انسانی که در برابر واقعیت، نه ایستادگی، بلکه انکار را برمی گزیند. رسانه ها، با قدرت تصویرسازی و روایت پردازی ، می توانند مرز میان انگیزش واقعی و توهم را تعیین کنند. اگر رسانه، به جای بازنمایی واقعیت ، صرفا به تولید احساسات مثبت بپردازد ، به ابزاری برای خواب زدگی مخاطب بدل می شود. اما اگر بتواند امید را با حقیقت پیوند دهد، به نیرویی برای بیداری جمعی تبدیل خواهد شد. 

 برنامه سازی انگیزشی، اگر با آگاهی، صداقت و مسئولیت اجتماعی همراه باشد، می تواند نیرویی برای تحول فردی و جمعی باشد. اما اگر به توهمی زیبا برای پوشاندن زخم ها بدل شود، نه تنها کمکی نمی کند، بلکه به تعمیق درد می انجامد. امید، نه در انکار واقعیت، بلکه در مواجهه شجاعانه با آن شکل می گیرد. و انگیزش، نه در مصرف محتوا، بلکه در خلق معنا و کنش آگاهانه متولد می شود.