مهارت فرزند پروری

3 مهر 1404 - خواندن 9 دقیقه - 131 بازدید

فرزند پروری

اختلاف نظر فرزندان و والدین

تعارض یا راهی به سوی استقلال شخصیتی و اثبات هویت فردی



◽"نمی توانم دنیا را آنطور که تو می بینی ببینم و به این خاطر از من متنفری"



این جمله ی انباشته از حس پسر نوجوانی بود که در خلال یک جلسه خطاب به پدرش بیان کرد. در پشت این کلمات چیزی فراتر از یک اختلاف نظر پیرامون جهان بینی افراد وجود داشت. مشکل صرفا چیزی مرتبط با عقاید متفاوت نبود. بلکه تقلای یک پسر نوجوان بود برای آنکه بتواند خودش باشد در حالیکه میخواست اتصالش با اعضای خانواده را نیز حفظ کند. این وضعیتی است که بسیاری از مراجعین تجربه میکنند و در حین حرف زدن درباره آن خود را درگیر با این سوال یا امید بیان می کنند که آیا ممکن است خانواده شان آنها را به همان صورتی که هستند بپذیرند؟ 




این سوال یا تعارض برخاسته از دو میل همزمان، میل به ارتباط در عین گرایش به استقلال است. در مورد نوجوانی که مثال زده شد، ذهنیت پدر او این بود که خرد و تجربه ای را که در طول سالها زندگی به دست آورده، در اختیار فرزندش میگذارد. او باور داشت که در حال هدایت پسرش به سوی امنیت، موفقیت و رضایت از زندگی است. اما از دیدگاه پسر، این کلمات بیشتر شبیه قضاوت، کنترل گری و نادیده گرفتن فردیتش است. 



چنین تنشهایی صرفا حول اختلاف نظر پیرامون سبک زندگی، مسیر شغلی یا مسائل سیاسی اتفاق نمی افتند. تعارض میان میل انسانها برای تعلق به یک گروه در عین حفظ فردیتشان، یک مسئله انسانی فراگیر است. بحثهای آن پدر و فرزند، در واقع جستجوی آنها برای پاسخ به این سوالات ناگفته است که: 


'آیا به من، با وجود همه ی چیزی که هستم، احترام می گذاری؟'

'آیا دیدگاه من درباره زندگی و دنیا را معتبر میدانی؟'

'آیا من کافی هستم؟'

زمانی که این سوالات بی پاسخ می مانند، امواج هیجان بالا می روند. کلمات باعث برانگیخته شدن واکنشهای شدید می شوند و واکنشها باعث گفته شدن کلمات بیشتری می شوند که از جایی به بعد دیگر شنیده نمی شوند. پدر  هرچه بیشتر بر عقایدش پافشاری می کند و پسر کناره می گیرد یا تهدید به تمرد از هر خواسته ی پدر میکند. وضعیتی که در آن هر دو نفر متقاعد میشوند که گوش شنوایی وجود ندارد و شکاف ها عمیق تر می شوند.



◽واکنش هیجانی و چرخه ی تعارض

زمانی که هیجانات در اوج هستند، منطق و تفکر جایی در جلوی صحنه ندارند. به جای دریافتن ترس ها و تجربه های یکدیگر، کلمات به صورت حملات به شخصیت یکدیگر تعبیر می شوند. مثلا زمانی که پسر می گوید:  " تو به این خاطر از من متنفری" او احتمالا به طور کاملا دقیق به مفهوم نفرت اشاره نمیکند بلکه از گزندگی احساس مقبول نبودن برای والدینش می گوید.



به طور مشابه، پدر احتمالا قصدی برای طرد  کردن فرزندش به خاطر دیدگاه های متفاوت او ندارد. چیزی که پدر از آن می ترسد از دست دادن ارتباطی است که تفاوت ها را تهدیدکننده ی آن تجربه میکند. این هیجانات اوج گرفته، موضوع واقعی مورد بحث را محو می کنند. به جای در میان گذاشتن مستقیم دغدغه ها و امیدها، هر کدام در حال دفاع از مواضع خویش است. این واکنشهای هیجان زده، چرخه ای را ایجاد می کنند که در آن گفتگوی موثر غیرممکن میشود.



تعارض بین استقلال و وابستگی

در مثال بالا، مراجع نوجوان به دو میل همزمان در انسان اشاره می کند: میل به استقلال (فردیت) و میل به ارتباط (تعلق به خانواده). این دو میل، به ویژه در دوران نوجوانی، در اوج تقابل قرار می گیرند. 


نوجوان در تلاش است تا هویت مستقل خود را شکل دهد و مرزهای فردی اش را مشخص کند، در حالی که همچنان به پذیرش و عشق والدین خود نیاز دارد. زمانی که این دو نیاز با هم در تضاد قرار می گیرند، تعارض به وجود می آید.



جمله "نمی توانم دنیا را آنطور که تو می بینی ببینم و به این خاطر از من متنفری" دقیقا تبلور این تعارض است؛ پسر احساس می کند برای حفظ فردیت خود باید از نگاه پدرش فاصله بگیرد، و این فاصله را با از دست دادن عشق و پذیرش او مساوی می داند.



۲. پدر: ترس از دست دادن، نه نفرت

در مثال بالا نشان داده شد که پدر قصد طرد فرزندش را ندارد. از دیدگاه روان کاوی، رفتار پدر نه از روی نفرت، بلکه از ترس ناخودآگاه از دست دادن کنترل و ترس از آینده نامعلوم فرزندش سرچشمه می گیرد. او با ارائه "خرد و تجربه" در واقع می خواهد از فرزندش محافظت کند و او را در مسیری که به نظرش امن و موفقیت آمیز است، هدایت کند. این رفتار یک سازوکار دفاعی است که ترس های درونی او را به شکل کنترل گری بیرونی نمایان می کند. اما برای نوجوان، این تلاش های پدر به معنای عدم اعتبار بخشیدن به افکار و احساساتش و نادیده گرفتن هویت اوست.



۳. واکنش های هیجانی و چرخه معیوب

یکی از مهم ترین نکات شرح حال بالا، توصیف چرخه معیوب ارتباطی است که توسط هیجانات اوج گرفته ایجاد می شود. در چنین شرایطی، گفت وگوی منطقی متوقف می شود و کلمات به جای بیان نیازها و ترس های واقعی، به ابزاری برای حمله و دفاع تبدیل می شوند.



تفسیر نوجوان: وقتی پسر می گوید "از من متنفری"، احتمالا منظور او معنای لغوی نفرت نیست، بلکه درد عمیق عدم پذیرش و مقبولیت است. او حس می کند هویتش مورد تهدید قرار گرفته و به همین دلیل، شدیدترین کلمه ممکن را برای بیان درد خود به کار می برد.



تفسیر پدر: پدر نیز در مقابل، به جای شنیدن درد فرزندش، این جمله را حمله ای به شخصیت خود می بیند و با پافشاری بیشتر بر عقایدش، از خود دفاع می کند. این رفتار باعث عمیق تر شدن شکاف می شود. هر دو طرف از دیدگاه خودشان احساس می کنند شنیده نمی شوند و این احساس، رنج و فاصله را بیشتر می کند.



این چرخه، در واقع، ناشی از ناخودآگاه جمعی آن هاست که هر یک از تجربیات و ترس های گذشته شان شکل گرفته است و بدون آگاهی از این الگو، قادر به شکستن آن نخواهند بود. راه حل، در وهله اول، آگاه شدن از این الگوهای ناخودآگاه و تلاش برای برقراری ارتباطی است که در آن، به جای دفاع از موضع، به ترس ها و نیازهای پنهان یکدیگر گوش دهند.



پذیرش: کلید پایان دادن به تنش

پذیرش در این شرایط به معنای تایید یا موافقت کامل با دیدگاه های فرد دیگر نیست. بلکه به معنی شناسایی و احترام گذاشتن به واقعیت احساسی و تجربی اوست. برای حل تعارض بین والدین و نوجوان، پذیرش باید از دو جهت اتفاق بیفتد:



۱. پذیرش از سمت والدین: پذیرش استقلال فرزند

پدر باید بپذیرد که فرزندش یک فرد مجزا با افکار، احساسات، و دیدگاه های منحصر به فرد است. این به معنای این نیست که باید تمام انتخاب های او را تایید کند، بلکه به این معناست که باید بفهمد تلاش های کنترلی او، به جای اینکه فرزندش را به او نزدیک تر کند، او را دورتر می سازد.



والدین باید بفهمند که ترس آن ها از دست دادن ارتباط، باعث می شود رفتارهای کنترل کننده ای داشته باشند که دقیقا همان اتفاق را رقم می زند.



پذیرش از سمت والدین یعنی احترام به دنیای ذهنی نوجوان، حتی اگر با آن مخالف باشند. این کار باعث می شود نوجوان احساس کند دیده و شنیده می شود، نه اینکه یک نسخه ضعیف از والدینش است.



۲. پذیرش از سمت نوجوان: پذیرش ترس والدین

نوجوان نیز باید بپذیرد که رفتار پدرش (مثلا نصیحت هایش) از روی نفرت یا طرد نیست، بلکه از روی ترس و نگرانی است. این پذیرش، به او اجازه می دهد تا از موضع دفاعی خارج شود و رفتار پدر را کمتر به صورت یک حمله شخصی تفسیر کند.



نوجوان می تواند این رفتار را به عنوان یک تلاش ناپخته برای محافظت ببیند، نه یک قصد خصمانه.



این درک به او کمک می کند تا به جای پرتاب کلماتی مانند "تو از من متنفری"، سعی کند بگوید: "من می دانم که شما نگران من هستید، اما این روش به من احساس کنترل شدن می دهد."



وقتی هر دو طرف به جای تمرکز بر «پیروزی در بحث»، بر «پذیرش واقعیت درونی یکدیگر» تمرکز کنند، فضای لازم برای درک و همدلی ایجاد می شود. این پذیرش متقابل، شکاف میان آن ها را پر کرده و راه را برای گفت وگویی واقعی هموار می کند.


مراجع مرکز مشاوره جهت بهبود و حل تعارض فرزند و والدین.