حکم زندان طبع

1 مهر 1404 - خواندن 4 دقیقه - 11 بازدید



[محی الدین ابن عربی]

سری اللطیف من اللطیف فناسبه - و بدا له منه الخلاف فعاتبه

و توجهت منه علیه حقوقه - فدعاه للقاضی العلیم فطالبه

نادی علیه مجرسا هذا جزاء - من عامل الجنس البعید و صاحبه (1)

لیثوب من سمع الندا فیرعوی - عنه و یعلم انه ان جانبه

تظفر یداه بکل خیر شامل - فاستعمل الارسال فیه و کاتبه

***

[قطب الدین عبدالکریم بن ابراهیم جیلی]

از این معنی به: او را ندا داد، تعبیر کرد، یعنی: عقل نفس را ندا داد: به گونه رسوایی و طعنه و ریشخند، زیرا عقل حکم می کند که: این جزای کسی است که با جنس بعید و مصاحب آن معامله می کند، اینکه گفته: «این» اشاره است به نزول و انحصار و تقیید، و عجز و حبس شدن – به حکم زندان طبع – پس این جزای هر نفسی است که به ظاهر، از حکم باطن بازمانده، چون با آن (ظاهر) الفت و انس گرفته و طبعا آن معنی را فراموش کرده است، بنابر این او را از تحقق به حقایق کمال جز فعلش فرود نیاورده است، در این صورت نزولش جزای آن چیزی است که انجام می دهد.

و از جسم و مقتضیات آن تعبیر به جنس بعید نموده، بنابراین نزول نفس به عجز و ناتوانی، به سبب دو امر است: یکی عمل به مقتضای جسم، و دیگری مصاحبت با جسم، اولی عارضی است و دومی لازم، پس شایسته است که انسان نخست در زایل ساختن حکم عارض کوشش کند، تا چون از جسم جدا گشت، برایش لازم حصول یابد و از تمام وجه به کمال مطلق راه یابد. (2)

__

هذا المعنی بقوله: نادی علیه. یعنی: نادی العقل علی النفس.

تجرسا. التجریس، التعزیز علی سبیل الاهانه تهکما اذ العقل یقضی ان یکون: هذا جزاء من عامل الجنس البعید و صاحبه. الاشاره بقوله «هذا» الی النزول و الانحصار و التقیید و العجز و الاحتباس بحکم سجن الطبع، فذلک جزاء کل نفس اشتغلت بالظاهر عن حکم الباطن؛ لانها تالفه و تنسی ذلک المعنی طبعا. فما انزلها عن التحقق بحقائق الکمال، الا فعلها، فاذن نزولها جزاء ما صنعت.

و عن الجسم و مقتضیاته، عبر بالجنس البعید. فنزول النفس الی العجز، لامرین: احدهما، العمل بمقتضی الجسم؛ و الثانی، مصاحبه الجسم. فالاول عارض، و الثانی لازم. فینبغی ان یسعی المرء اولا فی زوال حکم العارض، حتی اذا انفک عن الجسم، حصل له اللازم ایضا، فیخلص الی الکمال المطلق من کل وجه. (3)

***

[یزدانپناه عسکری]

آدمی هر چه از ساحت معرفت آگاهی برتر (وجه کمال لازم) دور شود، پیوندش با حق تعالی ضعیف تر می شود، و الآن در یکی از ضعیف ترین مواضع ادراک (جنس بعید) قرار دارد. جزا و حکم زندان طبع این است که تمام عمر بی اعتنا به این پیوند زنده در فراموشی زندگی را می گذراند.

_____________

1 - فتوحات مکیه جلد 16 ، شیخ محی الدین ابن عربی ، ترجمه ، تعلیق ، محمد خواجوی- تهران : انتشارات مولی، 1383 ، باب پانصد و پنجاه و نهم: معرفت اسرار و حقایق – از منازل مختلف – باب چهارم، صفحه 34 ، 35

2 – همان، ص 40

- محیی الدین بن عربی، الفتوحات المکیه (اربع مجلدات)، 4جلد، دار الصادر - بیروت، چاپ: اول، ج4 ، ص327 ، 328

3 - عبد الکریم الجیلی، المناظر الالهیه (شرح مشکلات الفتوحات المکیه لابن عربی)، دار الکتب العلمیه - بیروت، چاپ: اول، 2004 م. ص110