پرنیان آسمان، نهج البلاغه
سخن از کلام مجتبای ازلی، حقیقت و مقتدای ممالک شریعت، عنصر فتوت، نتیجه ی وجود پر برکت محمد (ص)، سرچشمه ی آب حیات معرفت، قافلهسالار قوافل اولیا، علی ابن مرتضی (ع) است.
یک دهان خواهم به پهنای فلک
تا بگویم وصف آن رشک ملک
ور دهان یابم چنین و صد چنین
تنگ آید در فغان این حنین
این قدر هم گر نگویم ای سند
شیشه دل از ضعیفی بشگند
آنچه در این کتاب پیشکش محضر خوانندگان میشود، گزیده ای از کتاب ارجمند نهجالبلاغه است. در باب فخامت و عظمت این کتاب همین بس که بگوییم پس از قرآن کریم و احادیث نبوی، فاخرترین منبع شناخت دین مقدس اسلام و ارزشهای اسلامی است. کلامی که به اعتراف دوست و دشمن معیار حق و باطل است و به قول عزالدین حسین بن ابی الحدید:
الا انما التوحید لو لا علومه
کعرضه ضلیل اوکنبه کافر
اگر علوم [بیکران] علی (ع) نبود، توحید در معرض تعرض شخص گمراه قرار میگرفت یا غارت شده ی کافر بود.
آنچه در این مختصر به عنایت حق و خاصان حق فراهم آمده است، با چنین ملاحظاتی بوده است: 1. معیار گزینش در خطبه ها، نامه ها و جملات قصار، ذوق و سلیقه ی نگارندگان است؛ 2. برای استفاده ی عموم
در پایان، به حکم «مثل الدنیا کمثل الحیه لین مسها و السم الناقع فی جوفها یهوی الیها الغر الجاهل و یحذرها ذو اللب العاقل» ایمان داریم که هر که همت در دنیا بندد «همچو آن مرد است که از پیش اشتر مست بگریخت و بضرورت خویشتن در چاهی آویخت و دست در دو شاخ زد که بربالای آن روییده بود و پایهاش بر جایی قرار گرفت. در این میان بهتر بنگریست، هردو پای بر سر چهار مار بود که که از سر سوراخ بیرون گذاشته بودند. نظر بقعر چاه افکند اژدهایی سهمناک دید دهان گشاده و افتادن او را انتظار می کرد. بسر چاه التفات نمود موشان سیاه و سفید بیخ آن شاخها دایم بی فتور می بریدند. و او در اثنای این محنت تدبیری می اندیشید و خلاص خود را طریقی می جست. پیش خویش زنبور خانه ای و قدری شهد یافت، چیزی ازان بلب برد، از نوعی در حلاوت آن مشغول گشت که از کار خود غافل ماند و نه اندیشید که پای او بر سر چهار مار است و نتوان دانست که کدام وقت در حرکت آیند، و موشان در بریدن شاخها جد بلیغ می نمایند و البته فتوری بدان راه نمی یفات، و چندانکه شاخ بگسست در کام اژدها افتاد. و آن لذت حقیر بدو چنین غفلتی راه داد و حجاب تارطک برابر نور عقل او بداشت تاموشان از بریدن شاخها بپرداختند و بیچاره حرطص در دهان اژدها افتاد.
پس من دنیارا بدان چاه پر آفت و مخافت مانند کردم؛ و موشان سپید و سیاه و مداومت ایشان بر بریدن شاخها بر شب و روز که تعاقب ایشان بر فانی گردانیدن جاونران و تقریب آجال ایشان مقصور است ب؛ و آن چهار مار را بطبایع که عماد خلقت آدمی است و هرگاه که یکی ازان در حرکت آژد زهر قاتل و مرگ حاضر باشد ب؛ و چشیدن شهد و شیرینی آن را بلذات این جهانی که فایده آن اندک است و رنج و تبعت بسیار، آدمی را بیهوده از کار آخرت باز می دارد و راه نجات بر وی بسته می گرداند،؛ و اژدها را برجعی که بهیچ تاویل ازان چاه نتواند بود، و چندانکه شربت مرگ تجرع افتد و ضربت بویحیی صلوات الله علیه پذیرفته آید هراینه بدو باید پیوست و هول و خطر و خوف و فزع او مشاهدت کرد، آنگاه ندامت سود ندارد و توبت و انابت مفید نباشد، نه راه بازگشتن مهیا و نه عذر تقصیرات ممهد، و بطان مناجات ایشان در قرآن عظیم بر این نسق وارد که یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ماوعد الرحمن و صدق المرسلون
اللهم اجعلنی فیه من المستغفرین، و اجعلنی فیه من عبادک الصالحین، و اجعلنی فیه من اولیائک المقربین، اختم لنا و لامه محمد علیه صلواه و السلام بختامه الفائزین برافتک یا ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و آله اجمعین آمین یا رب العالمین.