فروید و رومن رولان : برخورد روانکاوی و معنویت

17 شهریور 1404 - خواندن 5 دقیقه - 2518 بازدید

فروید و رومن رولان: برخورد روانکاوی و معنویت


رابطه زیگموند فروید، پدر روانکاوی، و رومن رولان، نویسنده و اندیشمند فرانسوی و برنده ی جایزه نوبل ادبیات، 

نمونه ای کم نظیر از تلاقی دو جهان فکری در اوایل قرن بیستم است: جهان علم روانکاوی و جهان معنویت انسان گرایانه.

نقطه اوج این رابطه به زمانی بازمی گردد که رولان در مکاتبات خود با فروید، 

از تجربه ای عمیق و درونی سخن گفت که آن را «احساس اقیانوسی» می نامید؛ تجربه ای از بی مرزی و وحدت 

با کل هستی که به گمان او سرچشمه اصلی دین و معنویت در انسان است. رولان این احساس را نه پنداری روانی، 

بلکه بعدی اصیل از وجود انسانی می دانست.


فروید در پاسخ، این ایده را در کتاب «آینده یک پندار» (1927) بررسی کرد. او با صراحت نوشت که خود هرگز چنین احساسی را تجربه نکرده و تبیینی روانکاوانه برای آن ارائه داد: این احساس، بازمانده ای از نخستین وضعیت نوزاد در رابطه با مادر است؛ حالتی از یگانگی پیشافردی که بعدها در بزرگسالی، به صورت میل به وحدت یا معنویت بازآفرینی می شود. از نگاه فروید، دین بر شالوده ی چنین تجربه های کودکی بنا شده و نه بر حقیقتی متافیزیکی.



این اختلاف دیدگاه، هرچند فاصله ای میان دو متفکر پدید آورد، اما مکاتبات و احترام متقابل شان ادامه یافت. 

فروید، رولان را انسانی نجیب و روشن ضمیر می دانست و رولان نیز روانکاوی را ابزاری ارزشمند برای شناخت انسان تلقی می کرد، 

حتی اگر با تفسیر فروید از معنویت همدل نبود.

گفت وگوی فروید و رولان امروز اهمیت تاریخی ویژه ای دارد. این مواجهه نشان می دهد که چگونه در آغاز قرن بیستم،

 دو مسیر بزرگ اندیشه—روانکاوی علمی و جستجوی معنوی—در برابر هم قرار گرفتند: 

یکی در پی توضیح تجربه های درونی از رهگذر ساختارهای ناخودآگاه، و دیگری در پی تایید 

همان تجربه ها به عنوان دریچه ای به حقیقت وجودی انسان.


نامه ای از آستانه ی دل

بند نخست نامه ی زیگموند فروید به رومن رولان


گاه، واژه ای کوچک دریچه ای می شود به رابطه ای که سال ها در سکوت و فهم متقابل رشد کرده است.

فروید نامه اش را چنین آغاز می کند:


My dear friend

همه چیز در همین سه واژه جمع شده؛ ساده، بی تکلف، گرم.

در لحنی که فروید برگزیده، نشانی از صمیمیتی دیرپا پیدا است. نه اثری از تشریفات هست، نه فاصله گذاری آکادمیک.

انگار دارد با کسی حرف می زند که حضورش در زندگی اش، همچون اندیشه، همواره جاری بوده است.


در ادامه، از فشاری سخن می گوید که برای نوشتن این نامه بر او وارد آمده—اما نه با گله، بلکه با حس وظیفه ای دل پذیر:


Urgently pressed to contribute a written text to the celebration of your seventieth birthday


دعوتی فوری برای نوشتن متنی به مناسبت هفتادسالگی رومن رولان.

اما فروید این درخواست را ساده نمی گیرد.

نویسنده ای نیست که به سودا بنویسد.

می گوید مدت ها کوشیده تا چیزی در خور شان رولان پیدا کند.

در این میان، کلمه ای کلیدی است:

worthy — شایسته.

برای فروید، نوشتن درباره ی دوستی چنین، تنها وظیفه ای رسمی نیست.

کاری ست که باید با ترازوی درون سنجیده شود، نه با قالب های رایج بزرگداشت ها.


و چون به ستایش می رسد، واژه هایش صیقل خورده و گزیده اند:


…my admiration for your love of truth, your openness, your humanitarianism and your generosity


چهار صفت، هر کدام انگار قطعه ای از تصویری انسانی اند که فروید با احترام و دقت ترسیم می کند:

حقیقت جویی، گشودگی، انسان دوستی، و بزرگواری.

نه از سر اغراق، که از دل شناختی ژرف برآمده اند.

و در پس این توصیف، شاید فروید خویشتن خویش را نیز می بیند؛ آن جا که ارزش هایی مشترک، 

آدمی را به دیگری پیوند می دهند، بی آن که سخنی از «شباهت» در میان باشد.

در این چند سطر آغازین، نامه هنوز به مضمون اصلی اش نرسیده، اما لحنی بنا شده که در آن، 

هم مهر هست، هم احترام، هم مسئولیت، و هم شکوه دوستی.