رحمت مادر از رحمت اوست ...
رحمت بی حد، روانه هر زمان
خفته اید از درک آن، ای مردمان!
مثنوی، 4/ 3304
«قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله» (زمر/53). «افاضه ی وجود بر ممکنات و موجودات به اقتضای صفت رحمت الهی صورت گرفته است که سعه ی رحمت و افاضه ی نعمت از مقتضیات الوهی و از لوازم صفت ربوبی است» (زمانی، 1386: 47). بر این اساس، رحمت حق آفتابی است که وجود جمله ذرات جهان را می نوازد و تمام کائنات غرق رحمت بی حد اویند و از آن بی خبرند:
رحمت بی حد، روزانه هر زمان خفته اند از درک آن ای مردمان!
جامه ی خفته خورد از جوی، آب خفته اندر خواب، جویای سراب
می دود کآنجا بوی آب هست زین تفکر راه را بر خویش بست
(مثنوی، 1387: 4/ 3306 3304)
در قرآن کریم که والاترین رحمت حضرت حق است و خوان پر الوان حقایق و معارف هستی برای بشر: «و انه لهدی و رحمه للمومنین» (نمل/77)، خداوند صفاتی بر ذات پاک خود بر می شمارد، صفاتی که هرکدام جلوهای از جمال و جلال بی همال الهی را به نمایش می گذارند. در این میان صفت رحمت یکی از این صفات است که در بیش از 500 آیه از آن سخن به میان آمده است؛ به گونه ای که واژهی «الرحمن» در سراسر قرآن کریم 157 مرتبه و واژگان الرحیم و رحیم و رحیما 166 مرتبه تکرار شده اند. در مواردی که در قرآن کریم این کلمات آمده، به عنوان صفت الهی است، مگر در یک مورد و آن هم در آیه 128 سورهی مبارکه ی توبه که کلمه ی رحیم در وصف ختمی مرتبت آمده است و در 4 مورد از خداوند طلب رحمت شده که سه مورد آن از طرف پیامبران و دیگری از سوی بندگان خالص الهی است که در سوره های مبارک بقره/286، اعراف/151 و 155، مومنون/109 است و در 4 مورد نیز خداوند متصف به «ارحم الراحمین» است که در این آیات مبارک ذکرشده است: اعراف/151، یوسف/64، یوسف/92 و انبیاء/83 و در یک مورد یعنی در سوره ی مومنون آیه ی 118 «خیر الراحمین» است.
ازآنجایی که وجود عارف در در آغوش جود بی منتهای حضرت احدیت محو شده است و چون آیینه ای همه ی صفات حضرت خداوندی و کون جامع آن ها شده است؛ از دیدگاه آن ها آفرینش چیزی جز رحمت حق نیست و همه ی ذرات کائنات از بن دندان، مزه ها و صورت های باجمال هر دو جهان را چون تارهای ساز زیر دست گرفته اند و نوای سبوحی و قدوسی خداوند را می نوازند که در این میان نوای قدوسی و سبوحی انسان جایگاه متفاوت دارد، زیرا آفرینش انسان از «صلصال من حما مسنون» (حجر/ 14) است و این خود مصداق آشکار رحمت و اکرام اوست تا آن ناچیز را بر خوان پر الوان سرمستی وجود بنشاند:
باد ما و بود ما از داد تست هستی ما جمله از ایجاد تست
لذت هستی نمودی نیست را عاشق خود کرده بودی نیست را
لذت انعام خود را وامگیر نقل و باده و جام خود را وا مگیر
(مثنوی، 1387: 1/ 607 605)
بهاءولد، الله را عین همین هستی خود می بیند که از سر رحمت کرته ی وجود را در سر او کشیده است و باز از سر رحمت حق است که در آغوش خدا می غلطد و غم و اندوه هر دو جهان را به باد لطف خدا می دهد و جام عشق خدا سر می کشد و با شور و شوق حاصل از آن آرام و رام در بستر رحمانی و رحیمی خدا زبان را کلید دل می کند و می گوید: «که الله رحمن و رحیم است تصور می کردم بخشایندگی الله را به صورت سپیدی چون شکل ذاتی که از درهای سپید مرکب باشد در ذات بخشایندگی نظر می کردم روح من در وی آرام می گرفت و خود را در وی می مالید که چه خوش چیزیست این بخشایندگی که همه راحتها در وی می یافتم و همه فرجها از اندوهها و همه شفاها از دردها می یافتم و در وی می غژیدم و ملالت تصور نمی یافتم با در رحیمی و ذات مهربانی نظر می کردم و همه دلگرمیها و خوشیها و عشق در وی می یافتم و هرچند که نیک تر در وی می غژیدم خوشتر می یافتم [و ذات مهربانی را معشوقه ات است]» (بهاءولد، 1352: 139).
از این رهگذار است که رحمت بی علت خدا در وهم و فهم عارف نمی گنجد و تنها به مدد نشان و آثار آن است که پی به این رحمت بی منتها می برند؛ چنانکه بهاءولد می گوید: «چون نای دلت بآب شفقت روان بینی بدانک آن اثر رحمت الله است بدان اثر بدانک الله را رحمتست با تو تا او را رحمت نباشد ترا چگونه رحم دهد» (همان: 95). سپس برای تبیین این موضوع به مهر مادر بر فرند اشاره می کند که مهر مادر بر فرزند هم از الله است: «بر روی مادر نظر می کردم می دیدم که الله مرا چگونه رحم داده است و او را با من» (همان: 30) و درجایی دیگر می گوید: «آخر نگر که آن گریه و سوز را چگونه در چشم و دل مادر پدید آورده است چو بچه اش بمیرد بر سر خاک او می گرید و می زارد و آن همه طلب الله است و در مادر آن رحم از الله است» (همان: 5) که مولانا نیز همین موضوع را در تبیین رحمت حق به نظم کشیده است که به ظن غالب به روایت پدر نظر داشته است، به گونه ای که مقایسهی ساختاری و محتوایی این دو روایت این اندیشه را قوی خواهد کرد:
صد هزاران صنعت و فن ساخته است تا که مادر بر تو مهر انداخته است
(مثنوی، 1387: 3/ 328)
به هر روی، چنانکه گذشت این رحمت که در انسان است، از خداوند است؛ اما باید اشاره کرد که رحمت در انسان حالتی انفعالی و نفسانی است که مزاج از غم و اندوه دارد و با رحمت حضرت احدیت که احسان و تفضل است و از غم و اندوه مبرا است، تفاوت دارد. چنانکه جناب مولانا می فرماید:
رحمتش نه رحمت آدم بود که مزاج رحم آدم، غم بود
رحمت مخلوق باشد غصه ناک رحمت حق از غم و غصه ست پاک
رحمت بی چون، چنین دان ای پدر! ناید اندر وهم از وی جز اثر
(همان: 3/ 3634 3632)
به نقل از «بررسی و تحلیل مضامین مشترک معارف بهاءولد و مثنوی مولانا» از منور مام علیپور