نظریه بحران به علاوه یک حمیدرضا صفری چارچوبی متفاوت و متمایز برای حل توسعه نیافتگی در ایران(بخش اول)

15 شهریور 1404 - خواندن 4 دقیقه - 34 بازدید


سخن نگارنده این یادداشت این است که با توجه به بررسی های عمیق انجام شده به منظور مقایسه تجربه زیسته بیش از پانزده سال جستجوی مداوم و یافته های کاملا درون زا در خصوص علوم اجتماعی و انسانی، چنین علومی اصولا در ایران وجود نداشته و پایه های این علوم را می توان بر اساس مطالعات نگارنده بنا نهاد. سیاهچاله مشروطه و پیامدهای زیانبار آن در تمام سطوح، در سطوح عاوم دانشگاهی منجر به فرار مغزها در علوم پایه و مهندسی و به خدمت درآمدن دانش آموختگان علوم انسانی و اجتماعی در خدمت نظام های سیاسی حاکم بر ایران که با مشروطه صرفا، ردای زربفت مدرنیته را بر ذات استبدادی خود پوشانده و شور بختانه نه تنها استبداد خود را پنهان نمودند بلکه دانش آموختگان علوم انسانی را در دام تئوری و نظریات علوم غربی گرفتار و از جامعه جدا نمودند. این دانش آموختگان در قالب هایی چون اساتید دانشگاه، همان تئوری های بی مصرف را با کیفیتی حتی پایین تر به نسل های بعدی منتقل، نخبگان در خدمت نظام اداری و دولتی و دسته ای دیگر نیز که تقریبا در میان علوم نامتناسب با جامعه وغربی که آموخته بودند، حیران مکانده بودند، هیچ گاه نتوانستند دلیل این سرگشتگی را پیدا و در نتیجه گاه در هیآت مخالفان داخلی و گاه اپوزیسیون های خارجی ودر اشکال ایسم های متعدد گرفتار شده و هنوز این رویه در هر سه طیف ادامه دارد. نتیجه اینکه مشروطه( خواسته و یا ناخواسته) عاملی برای بازگشت دلارهای نفتی پرداخت شده از طرف غرب در قالب مغزهای تربیت یافته برای دانشگاه های غربی و یا در خدمت اهداف مورد نظر غرب (آموزه های دانشگاهی نامتناسب با جامعه داخلی ایران) گردید.

یکی از تابوهای بسیار سنگین و عمیق بر جامعه علمی و دانشگاهی ایران، حاکمیت سایه شوم سیاهچاله مشروطه بر علوم دانشگاهی از جمله علوم اجتماعی که نگارنده این یادداشت، ضمن تابو شکنی و نامیدن استعمار پنهان بر این رویه بجای مانده از مشروطه، با تلاشی بیست ساله، این موضوع را بازخوانی کرده و نظریه بحران به علاوه یک را در چند یادداشت علمی برای نقد صاحب نظران این حوزه مطرح می کند.

برای اینکه بتوان نظریه بحران به علاوه یک، ماتریکس تاریخی توسعه نیافتگی در ایران و مفهوم شویی را با نظریات موجود مقایسه و از میان آنها نظریه ای که بیشترین کارآیی را برای حل مشکل توسعه نیافتگی ایران انتخاب نمود، ابتدا معیارهای یک نظریه خوب از حیث معیارهای عمومی و سپس بر مبنای فلسفه علم از نگاه ایمره لاکاتوش مورد مقایسه قرار می دهیم.

نتیجه ای که در نهایت به دست آمد نشان داد که نظریات توسعه در ایران، به جز نظریه بحران به علاوه یک (حمیدرضا صفری) و نظریه مدارهای توسعه نیافتگی در ایران (حسین عظیمی)، سایر نظریات بنابر اینکه بر بستر مفاهیم وارداتی، که خود دارای چالش دوگانگی ساختاری با ایران و جامعه ایران دارند، یا از حیظ انتفاع و بهره برداری خارج هستند و یا در بهترین شرایط، در حال حاضر به هیچ عنوان کاربردی در جامعه ندارند.

معرفی نظریه های حمیدرضا صفری

نگارنده(حمیدرضا صفری) بر این باور است که در جوامعی مانند ایران، جایی که جدایی بین مفهوم (مانند تعریف نظری دولت به عنوان نهادی کارآمد، مشروع و توسعه محور) و مصداق (واقعیت عملی آن، که اغلب با دوگانگی، استبداد و ناکارآمدی همراه است) شدیدتر است، نظریه های توسعه باید از واقعیت های محلی استخراج شوند. در این چارچوب، یا باید مفاهیم را از دل واقعیت بیرون کشید (مثل ترکیب "نظریه بحران" با رویکردهای نوینی مانند آنچه حمیدرضا صفری پیشنهاد می کند)، یا اینکه بیشتر نظریه های موجود توسعه در ایران – به جز دیدگاه های حسین عظیمی و حمیدرضا صفری که هر دو بر بازخوانی درون زای مفاهیم توسعه تاکید دارند – از دایره تعریف یک نظریه خوب خارج می شوند.