روایتی از پیوند ناگزیر عشق و سیاست؛ و تاثیر آن، در روند قدرت یابی و تاریخ.

15 شهریور 1404 - خواندن 4 دقیقه - 43 بازدید

ماجرای زندگی و حکومت خلیل سلطان، نمونه ای گویا از تلاقی سیاست با عواطف شخصی در تاریخ است. در این روایت تاریخی، می بینیم که چگونه وابستگی شدید یک فرمانروا به معشوقه اش، همراه با سیاست های اقتصادی و مدیریتی نادرست، به تدریج پایه های اقتدار او را سست می سازد. از خلال این ماجرا، می توان تصویری کلی از ضعف های ساختاری دربار تیموری پس از مرگ تیمور به دست آورد؛ دوره ای که در آن اختلاف میان شاهزادگان، رقابت امیران، و نبود انسجام سیاسی، هر فرصتی را برای دشمنان داخلی و خارجی فراهم می کرد.
آنچه بیش از همه موجب زوال حکومت خلیل سلطان شد و به نظر بسیاری از مورخان سبب سقوط وی گشت، تعلق خاطر و عشق وی به شادملک آغا بود. البته عشق و فریفتگی آنها نسبت به یکدیگر متقابل بود. خلیل سلطان در زمان تیمور به طور پنهانی شادملک آغا را به نکاح خود درآورد. زن او، جهان سلطان، شکایت به تیمور برد و امیر کورکانی چندبار فرمان قتل شادملک آغا را صادر کرد. اما به تدبیر خلیل سلطان و مساعدت مهد علیا، شاد ملک آغا خلاصی یافت. چون تیمور درگذشت و خلیل سلطان به جای وی به سلطنت نشست، با فراغ بال، شادملک آغا را بانوی زنان دربار ساخت. از سوی دیگر دست به تبذیر گشاد و بسیاری از بی چیزان را توانگر ساخت و به قول شرف الدین یزدی ((مدت سی و شش سال مال و خراج ربع مسکون به اندک زمانی به هیچ برآمد و به عرض چهار سال از مجموع آن خزاین و اموال و شوکت و جلال اثری باقی نماند.)) کم کم امیران به مخالفت با وی پرداخته، همزمان شورش هایی نیز در اطراف ملک روی داد. از جمله سلطان جلایر و ترکان قراقویونلو در عراق و آذربایجان قوت گرفته، ولایات غربی ایران را تصرف کردند. سرانجام بزرگان و امیران سمرقند بر خلیل سلطان شوریدند و او را معزول و محبوس ساختند. قدرت به دست شخصی به نام امیر خدایداد حسینی افتاد، شادملک آغا نیز دستگیر شد و به روایتی گوش و بینی او را بریدند. در این اوضاع و احوال آشفته شاهرخ فرصت را غنیمت شمرده به سمرقند لشکر کشی کرد و پس از تصرف آنجا و آزاد سازی خلیل سلطان، با او ملاطفت کرد. اما وی را از حکومت ماوراء النهر برکنار کرد و پسرش الغ بیک را به این سمت گماشت و برای تسکین قلب آن نوجوان عاشق پیشه ایالت ری را در عراق عجم به او واگذار نمود. خلیل سلطان تا سال ۸۱۴ در عراق عجم بود و در این سال در اثر بیماری که در ری عارض وی شد در عرض دوسه روز درگذشت. شادملک آغا نیز که تحمل فراق او را نداشت خودکشی کرد. به نوشته ابن عربشاه ((خنجری برگرفته چنان به قوت بر سینه خویش فرو برد که از پشت درآمد و بینندگان این حادثه را دل به آتش جانگداز بسوخت. پس هر دو را در یک گور به خاک سپردند.
خلیل سلطان به وقت مرگ این بیت را گفت:
"گفتم به جاهلی نکشد کس کمان ما
مرگ آمد و کشید کج آمد کمان ما"
سرگذشت خلیل سلطان نشان می دهد که حکومت تنها بر قدرت نظامی و میراث سیاسی استوار نمی ماند؛ بلکه به تدبیر، قاطعیت و توانایی در مهار تمایلات شخصی نیز نیازمند است. سقوط او بیانگر این نکته است که غلبه احساسات فردی و غفلت از مصالح عمومی، در کنار سوءمدیریت مالی، می تواند حتی قدرتی بزرگ را به سرعت به زوال کشاند. در عین حال، روایت عاشقانه او با شادملک آغا، بعد انسانی و تراژیک این شکست را پررنگ تر کرده و داستان او را از یک واقعه صرفا سیاسی فراتر برده است.


منبع: _تاریخ تیموریان و ترکمانان
(دکتر حسین میر جعفری)


✍️امیرمحمد جودی ثمرین

دانشگاه محقق اردبیلی