پای توسعه که به میان بیاید، تاریخ لزوما معلم خوبی نیست بلکه می تواند زندان ذهنی ما باشد
پای توسعه که به میان بیاید، تاریخ لزوما معلم خوبی نیست بلکه می تواند زندان ذهنی ما باشد
✍🏻 صابر معصومی
[اقتباسی از کتاب هند و جهان قرن بیست و یکم]
🔹مفاهیمی چون سرمایه داری و امپریالیسم لزوما برای همه حس و معنی یکسان ندارند: در حالی که برای یک شهروند کشورهای شمال جهانی (ثروتمندان)، سرمایه داری مساوی است با آزادی فردی و حقوق بشر و دموکراسی، برای شهروند جنوب جهان (اصطلاحا در حال توسعه ها)، سرمایه داری یعنی خاطره استعمار و بهره کشی و بردگی.
🔸 همین خاطره دردناک است که سمت و سوی سیاستگذاری عمومی این کشورها را شکل داده است: "ما برای قوی شدن باید خودکفا شویم و روی پای خودمان بایستیم" و از آنها فاصله بگیریم. این ذهنیت صرفا مخصوص سیاستگذار ایرانی (چه در زمان پهلوی و چه اکنون) نیست بلکه، ذهنیت غالب در کشورهایی همچون ماست. معدود کشورهایی (ذاتا متعلق به جنوب) وجود دارند که از این ذهنیت گذشته اند (مثل سنگاپور) و انرژی خود را مصروف توسعه نموده اند، اما حتی بیشتر کشورهایی از جنس ما که ثروتمند هستند، در اعماق ذهنشان همچنان به سرمایه داری بی اعتمادند.
🔹 ذهنیت خوداتکایی به خودی خود مشکل ساز نیست اما در جهانی که هر روز بیش از دیروز، درهم تنیدگی اجزایش، یک کلاف پیچیده ماوراء تصورات و تحلیلهای ما ایجاد کرده است، ابرام لجوجانه بر خودکفایی نشان از نبود بلوغ فکری و عدم فهم روندهای جهانی است. چند دهه پیش تر، جریان اثر جهانی، یک جاده یک طرفه بود: تصمیمات در واشنگتن و لندن و پاریس اخذ می شد و اثرات آن در لاگوس و بانگکوک و کیپ تاون به چشم می آمد. امروز اما، حرکتی در پورت مورسبی کشور پاپوآ گینه نو، ممکن است ارکان سیاست و اقتصاد در نیویورک را به لرزه در بیاورد.
🔸 در حقیقت این نهایت نادانی یا ضعف و یا انجماد در گذشته راهبران و سیاستمداران این جوامع است که بگویند: باید از تاریخ درس گرفت و دیوارهای قلعه اقتصاد و فرهنگ کشور را بالا برد چرا که این روش، ما را از آسیب آن دزدان امپریالیست استعمارگر در امان نگاه خواهد داشت.
🔹 خب شاید اصلا نباید از تاریخ درس گرفت. مثلا اگر قرار به درس گرفتن از تاریخ باشد، باید بیش از نصف کشورهای همسایه ما، به دلیل بلاهایی که ما بر سرشان آورده ایم و از کله مناره ساخته ایم، در قهر کامل با ما باشند و ما را یک تهدید دائم علیه خودشان بدانند.
🔸 مگر ناموس و شرف آنهایی که از نشستن بر سر کلاس تاریخ امتناع کرده و تصمیم گرفته اند که با سیستم جهان مدرن پسا-استعماری سرمایه دار وارد تعامل شوند، و تجارت و سرمایه گذاری را به کشور خود جلب کنند به باد فنا رفته؟ یا آنها آنقدر قوی شده اند که امروزه روز اصولا خارج کردن آنها از بازی یعنی فروپاشی اقتصاد جهانی؟
🔹ما در چنان جهان در هم تنیده ای زندگی می کنیم که نادانی و جهل و نگاه سنتی و عقب مانده به تاریخ و آینده، دیگر نمی تواند سپر ما در برابر بلاهای مشترک جهانی باشد. حتی بدتر، نادانی و جهل و لجاجت نمی تواند بهانه ای برای عقب افتادگی و عزلت گزینی ما و طلاق گرفتنمان از دنیا باشد. دنیای امروز دنیای فراوانی است و من سیاه بخت تر از کسی که خود به دست خود، از این نعمت محروم باشد نمی شناسم. بدتر اینکه این فکر و فرد، در رده هدایت یک ملت نشسته باشد.
❇️ ما از استعمار و جهان امپریالیست زخم خورده ایم و خشم مان از آن گذشته ی تحقیرآمیز، پاک نشدنی ست. این خشم، بخشی از حافظه ی جمعی ماست و انکارش، انکار رنجی تاریخی است. اما ما نسل تکرار گذشته نیستیم. راه ما از پیر-کودکان نابالغ لجوج که در زوال عقل تاریخی گرفتارند، جداست. ما به جای قفل شدن در کینه، به تعامل می اندیشیم؛ نه به عنوان تسلیم، بلکه به عنوان هوشمندانه ترین شیوه ی مقاومت و بازسازی. بهترین شکل مبارزه با میراث استعمار، این نیست که خود را از دنیا کنار بکشیم، بلکه این است که در همان جهانی که روزی ابزار بهره کشی بود، امروز صحنه گردان رشد و عدالت و توسعه باشیم.