احساس کردن

[جمیل صلیبا] (1)
احساس یک نمود بنیادی است که نمی توان آن را با صراحت و تمایز درک نمود، اما می توان به نحوی نسبت به شناخت آن احاطه یافت و به حدود آن نزدیک شد.
***
[یزدانپناه عسکری]
احساس کردن بعد از منطق و تکلم در هر انسانی کار می کند و عده ای به آن بهاء داده و عده ای به آن بهاء نمی دهند . احساس کردن نوعی از شناخت را به ما می دهد که این شناخت در حد فاصل منطق و بی منطقی می باشد . بنابراین درجاهایی ما انجام یک عمل مطابق احساس را اشتباها به منطق ربط می دهیم . اما خیلی واضح و روشن به احساس کردن استناد می کنیم .
مثلا می گوییم : احساس کردم که دیگر نباید آنجا بمانم چون درگیری بین آن دو بالا گرفت و گاهی از جمله شایع بی هیچ دلیلی احساس کردم ( خودبه خود ) استفاده کرده و آن را به بی منطقی ربط می دهیم .
مثال : احساس می کنی نباید با این فرد خاص معامله کنی ، یا احساس می کنی نباید در این لحظه اینجا باشی یا بالعکس . احساس کردن یک لنگ رو به منطق و یک لنگ رو به احساس دارد .
____
1- جمیل صلیبا-منوچهر صانعی دره بیدی، فرهنگ فلسفی، انتشارات حکمت - تهران، چاپ: اول، ۱۳۶۶ – مدخل احساس