جایگاه و کارکرد لمپن ها در ایران معاصر
مقدمه
پدیده لمپنیسم، یکی از مفاهیم چالش برانگیز در جامعه شناسی سیاسی و فرهنگی است که اغلب به گروه های حاشیه ای، فاقد هویت طبقاتی مشخص و درعین حال اثرگذار بر روندهای اجتماعی و سیاسی اشاره دارد. در ایران معاصر، لمپن ها نه تنها به عنوان یک قشر فرودست و بی ثبات در حاشیه شهرها و محلات شناخته می شوند، بلکه بارها در بزنگاه های تاریخی به بخشی از سازوکار قدرت یا ابزار سرکوب و بسیج اجتماعی بدل شده اند. این مسئله، اهمیت بازخوانی مفهوم لمپن در بستر تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران را دوچندان می سازد.
پرسش اصلی این یادداشت آن است که لمپن ها در ایران پیش از انقلاب اسلامی چه جایگاهی در ساختار اجتماعی و سیاسی داشتند و چگونه به ابزاری در خدمت سلطه قدرت بدل شدند؟ اهمیت پرداختن به این موضوع ازآن روست که شناخت نقش لمپن ها می تواند بخشی از مکانیسم بازتولید قدرت در جامعه ایران معاصر را روشن کند و هم زمان پرده از رابطه میان حاشیه نشینی اجتماعی و بهره برداری سیاسی بردارد.
هدف اصلی این یادداشت، ارائه تحلیلی انتقادی از جایگاه لمپن ها در ایران پیش از انقلاب است. چارچوب نظری بحث بر مبنای آراء کارل مارکس درباره «لمپن پرولتاریا» و تفسیرهای بعدی اندیشمندان مارکسیست و جامعه شناسان ایرانی است که بر رابطه میان ساختار طبقاتی، حاشیه نشینی و قدرت سیاسی تاکید دارند.
1- مفهوم لمپن و جایگاه آن در نظریه اجتماعی
مفهوم «لمپن» نخستین بار توسط کارل مارکس و فردریش انگلس در آثار خود درباره انقلاب های قرن نوزدهم به کار گرفته شد. مارکس در هیجدهم برومر لویی بناپارت، لمپن پرولتاریا را به عنوان «انبوهی از عناصر گسیخته، بی ریشه و غیرمولد» تعریف می کند که در شرایط بحران سیاسی، به راحتی می توانند به خدمت طبقات حاکم درآیند. به تعبیر او، لمپن ها فاقد آگاهی طبقاتی اند و بر خلاف پرولتاریا که نیروی بالقوه رهایی بخش دارد، اغلب نیرویی ارتجاعی به شمار می روند.
در سنت جامعه شناسی انتقادی، لمپن ها به مثابه گروهی دیده می شوند که در وضعیت بی ثبات اجتماعی زیست می کنند: دستفروشان، بیکاران مزمن، اوباش محلی و کسانی که در اقتصاد غیررسمی و گاه زیرزمینی مشغول اند. این گروه ها، ازآنجاکه وابستگی طبقاتی روشنی ندارند، همواره می توانند به سوی قدرت مسلط کشیده شوند و در برابر جنبش های مردمی قرار گیرند.
در ایران نیز این مفهوم از دهه ۱۳۲۰ به بعد در تحلیل های سیاسی-اجتماعی وارد شد. روشنفکران و کنشگران سیاسی، به ویژه نیروهای چپ و ملی گرا، بارها از لمپن ها به عنوان ابزاری برای سرکوب جنبش های آزادی خواهانه یاد کردند.
2- لمپن ها در ساختار قدرت ایران معاصر
الف) دوران مشروطه و اوباش محلی: در دوران مشروطه (۱۲۸۵–1304)، خیابان و بازار به صحنه اصلی کشمکش نیروهای اجتماعی بدل شد. در این میان، اوباش و لمپن های محلی نقشی دوگانه ایفا کردند: گاه در کنار نیروهای آزادی خواه علیه استبداد قاجار ایستادند و گاه به عنوان ابزار سرکوب توسط نیروهای سلطنت طلب به کار گرفته شدند. به عنوان نمونه، در برخی شهرها همچون تهران و تبریز، لمپن ها به تحریک عوامل دربار و اشراف، علیه انجمن های مشروطه خواه شوریدند و در تخریب دفاتر و ضرب وشتم فعالان نقش داشتند.
این وضعیت نشان داد که لمپن ها، به دلیل نبود انسجام طبقاتی و فقدان چشم انداز روشن، به راحتی می توانستند تغییر جهت دهند. به تعبیر کاتوزیان، لمپن ها به «نیروی بی ریشه ای» تبدیل شدند که در لحظه های حساس، توازن قوا را به سود قدرت مرکزی تغییر می دادند.
ب) دوران پهلوی اول؛ ساماندهی قدرت از بالا: با به قدرت رسیدن رضاشاه، دولت تلاش کرد نظم اجتماعی جدیدی بر مبنای مدرنیزاسیون اقتدارگرایانه ایجاد کند. در این دوره، اگرچه دولت بسیاری از گروه های سنتی و محلی را سرکوب کرد، اما بخشی از لمپن ها به طور غیرمستقیم در خدمت ساختار قدرت قرار گرفتند. رضاشاه با تضعیف نیروهای مستقل اجتماعی (مانند روحانیت، ایلات و اصناف)، عملا زمینه را برای رشد یک قشر حاشیه ای وابسته به دولت فراهم کرد. لمپن ها در این دوره اغلب در حاشیه شهرهای بزرگ متمرکز شدند و در قالب شبکه های غیررسمی در بازار سیاه، قاچاق و بزهکاری شهری فعال بودند.
گرچه دولت پهلوی اول به طور مستقیم از لمپن ها استفاده سیاسی نمی کرد، اما ازآنجاکه نیروهای مستقل و ریشه دار تضعیف شدند، لمپن ها به نیروی بالقوه ای تبدیل شدند که در تحولات بعدی نقش مهمی یافتند.
ج) دوران پهلوی دوم؛ سازمان یافتگی لمپن ها در سیاست: دوران محمدرضا شاه را می توان اوج بهره برداری سیاسی از لمپن ها دانست. از دهه ۱۳۲۰، همزمان با حضور پررنگ احزاب، اتحادیه ها و جنبش های اجتماعی، دربار و نیروهای امنیتی به طور سیستماتیک از لمپن ها به عنوان بازوی فشار علیه مخالفان استفاده کردند.
واقعه ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نقطه عطفی در این روند است. پژوهش های متعدد نشان داده اند که سازمان های اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا با همکاری دربار، از شبکه لمپن ها و اوباش شهری برای ایجاد آشوب و سرکوب حامیان دولت مصدق استفاده کردند. چهره هایی مانند شعبان جعفری معروف به «شعبان بی مخ» به نماد این پیوند میان لمپن ها و قدرت بدل شدند. جعفری و دارودسته اش در خیابان ها به ضرب وشتم مخالفان پرداختند و زمینه ساز بازگشت شاه شدند.
پس از کودتا، این رابطه تداوم یافت. لمپن ها در قالب گروه های شبه نظامی غیررسمی و انجمن های محلی، نقشی مکمل برای ساواک و نیروهای امنیتی ایفا می کردند. در مراسم های رسمی و تجمعات دولتی نیز حضور این گروه ها به عنوان «جمعیت های خودجوش» به چشم می خورد. به تعبیر آبراهامیان، اینان «ارتش ذخیره ای از اوباش شهری» بودند که هر زمان لازم بود، برای سرکوب مخالفان به میدان آورده می شدند.
3- کارکردهای اجتماعی و سیاسی لمپن ها در ایران
بررسی تاریخی نشان می دهد که لمپن ها در سه حوزه اصلی ایفای نقش می کردند:
1. ابزار سرکوب مخالفان: لمپن ها در بزنگاه های سیاسی، به ویژه در ۲۸ مرداد، ابزاری برای اعمال خشونت علیه نیروهای ملی و مردمی بودند.
2. بسیج نمایشی برای مشروعیت بخشی: در بسیاری از مراسم رسمی، حضور گسترده جمعیت های لمپنی به نمایش اقتدار رژیم کمک می کرد و نوعی مشروعیت کاذب می آفرید.
3. حائل میان دولت و جامعه: لمپن ها به عنوان یک نیروی واسطه، فاصله دولت با طبقات فرودست را پر می کردند و اجازه نمی دادند این طبقات به جنبش های آگاهانه تر بپیوندند.
این کارکردها نشان می دهد که لمپن ها گرچه در حاشیه جامعه زیست می کردند، اما در قلب سیاست حضور داشتند.
نتیجه گیری
پدیده لمپنیسم در ایران پیش از انقلاب، یکی از مهم ترین حلقه های پیوند میان حاشیه اجتماعی و مرکز قدرت به شمار می رود. لمپن ها، به دلیل فقدان هویت طبقاتی و آگاهی اجتماعی روشن، به راحتی در خدمت نیروهای سلطه قرار گرفتند. از دوران مشروطه تا پهلوی دوم، آنان بارها به ابزاری برای سرکوب مخالفان و مشروعیت بخشی به رژیم تبدیل شدند.
بازخوانی این تاریخ، ما را به درکی انتقادی از رابطه میان حاشیه نشینی و قدرت می رساند: گروه هایی که به ظاهر فاقد سازمان سیاسی اند، می توانند در لحظه های حساس، نقشی تعیین کننده در توازن قوا ایفا کنند. این امر هشداری است برای پژوهشگران و سیاست گذاران که بی توجهی به اقشار حاشیه ای نه تنها آنان را در وضعیت محرومیت نگه می دارد، بلکه به بازتولید چرخه سلطه کمک می کند.
