چالش های سیاسی طبقه متوسط جدید در جمهوری اسلامی ایران

24 مرداد 1404 - خواندن 8 دقیقه - 236 بازدید

مقدمه
در چهار دهه گذشته، طبقه متوسط جدید در ایران به عنوان یکی از نیروهای اجتماعی مهم، نقش فزاینده ای در تحولات سیاسی و اجتماعی کشور ایفا کرده است. برخلاف طبقه متوسط سنتی که ریشه در روحانیت و بازار داشت، طبقه متوسط جدید با ویژگی هایی نظیر تحصیلات عالی، اشتغال در مشاغل تخصصی، آگاهی سیاسی، سبک زندگی مدرن و خواست مشارکت در سیاست، وارد عرصه عمومی شد. این طبقه، نه تنها بازتاب تحولات ساختاری و فرهنگی جامعه پس از انقلاب اسلامی است، بلکه با خواسته ها و مطالباتی که دارد، جمهوری اسلامی ایران را با چالش های سیاسی متعددی مواجه کرده است. نوشتار حاضر در پی واکاوی مهم ترین این چالش ها در بستر سیاست ایران است.

۱- استقلال نسبی دولت از طبقات اجتماعی: دولت در ایران به دلیل اتکای شدید به درآمدهای نفتی و نداشتن وابستگی مستقیم به مالیات های مردمی، از بسیاری طبقات اجتماعی، به ویژه طبقه متوسط جدید، استقلال یافته است. این ویژگی ساختار رانتی دولت باعث شده مشارکت سیاسی طبقات صرفا تابعی از منازعات درونی قدرت باشد و نه برآمده از فشارهای اجتماعی پایدار. درعین حال، این استقلال به دوگانگی در رفتار طبقه متوسط جدید انجامیده است: بخشی از این طبقه به ساختار دولت وابسته است و رفتار محافظه کارانه دارد، درحالی که بخشی دیگر خواهان اصلاحات نهادی و مشارکت موثر سیاسی است. این تضاد، به شکلی از رفتار سیاسی ناپایدار و پرنوسان در مقاطع حساس مانند انتخابات منجر شده است.

۲- ناموزونی و ناهمگونی درون طبقه ای: طبقه متوسط جدید در ایران برخلاف ظاهر مدرن خود، واجد شکلی از ناهمگونی فرهنگی و ارزشی است. بخشی از این طبقه به سنت های بومی و دینی وفادار است و بخش دیگر با ارزش های جهانی و لیبرال همدلی دارد. این تنوع، انسجام و کنش گری منسجم سیاسی را دشوار می سازد. هم چنین بسیاری از اعضای این طبقه، از لحاظ روانی و هویتی میان دو قطب سنت و مدرنیته در نوسان اند. این پدیده منجر به شکل گیری نوعی «رفتار سیاسی نامتوازن» شده که در آن عقلانیت انتقادی با محافظه کاری ارزشی و فرهنگی ترکیب می شود و کنش سیاسی متناقضی را رقم می زند.

۳- اختلال هویتی و شکاف نسلی: افزایش جمعیت جوان تحصیل کرده با نگاه مدرن و جهانی، جامعه ایران را با نوعی «گسست ارزشی» روبه رو کرده است. جوانان امروز اغلب با ارزش های سیاسی و ایدئولوژیک نسل انقلاب احساس بیگانگی دارند. این شکاف، طبقه متوسط جدید را به بستری برای بروز نارضایتی های نسلی تبدیل کرده است. هم چنین سبک زندگی مصرفی، فردگرایی و فرهنگ رسانه ای، هویت جمعی این طبقه را تضعیف کرده و آن را از پیوند تاریخی با مفاهیم سنتی چون «مقاومت» و «انقلابی گری» جدا ساخته است. این تحولات هویتی، مشروعیت نظام سیاسی را به چالش می کشد.

۴- عدم توازن میان عقلانیت و معنویت: طبقه متوسط جدید، در مواجهه با فرآیند جهانی شدن و مدرنیته، رویکردی عقلانی، فن سالارانه و نوگرایانه دارد، درحالی که ساختار رسمی سیاسی جمهوری اسلامی، بر پایه معنویت و ارزش های ایدئولوژیک اسلامی استوار است. این دوگانگی به بروز تنش در ارزش های حاکم بر نظم سیاسی انجامیده است؛ از یک سو طبقه متوسط جدید خواستار کارآمدی و حکمرانی خوب است و از سوی دیگر با بخش هایی از گفتمان رسمی دینی احساس بیگانگی دارد. در نتیجه، فاصله بین نخبگان فکری این طبقه با نظام سیاسی رو به افزایش است.

5- منازعه گفتمانی با طبقه متوسط سنتی: یکی از مهم ترین چالش های جمهوری اسلامی، بروز منازعه گفتمانی میان طبقه متوسط جدید با طبقه متوسط سنتی است. طبقه سنتی اغلب حامی وضع موجود و ساختارهای ایدئولوژیک حاکم است، درحالی که طبقه جدید، خواستار دموکراسی، شفافیت و مشارکت فزاینده است. این گسست، خود را در منازعات انتخاباتی، تقابل فرهنگی، رسانه ای و حتی خانوادگی نشان داده و همگرایی اجتماعی را تضعیف کرده است. پیامد آن، شکل گیری شکاف های ارزشی و سیاسی عمیق در سطح جامعه و ساختار قدرت است که پیامدهای پایداری خواهد داشت.

6- چالش حکمرانی خوب و پاسخ گویی نهادی: مطالبات طبقه متوسط جدید عمدتا در حوزه هایی مانند کارآمدی، عدالت، مقابله با فساد، شفافیت و پاسخ گویی نهادی متمرکز است. این طبقه، دیگر صرفا خواستار آزادی های سیاسی نیست، بلکه کیفیت حکمرانی را نیز هدف پرسشگری خود قرار داده است.

در شرایطی که ساختار حکمرانی جمهوری اسلامی به دلایل نهادی و ساختاری توان پاسخ گویی به این مطالبات را ندارد یا در مقابل آن ها مقاومت می کند، فاصله میان دولت و جامعه روز به روز عمیق تر می شود و شکاف اعتماد عمومی به بحران سیاسی دامن می زند.

7- سیال بودن مطالبات و تمایلات سیاسی: یکی از ویژگی های بارز طبقه متوسط جدید در ایران، سیال بودن مطالبات و تمایلات سیاسی آن است. برخلاف طبقات سنتی که معمولا دارای مواضع پایدار و شناخته شده ای هستند، طبقه متوسط جدید در برخورد با مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی رفتاری متغیر، مقطعی و واکنشی از خود نشان می دهد. در یک برهه، خواستار آزادی های مدنی، عدالت و توسعه سیاسی می شود و در مقطع دیگر، به دلایل معیشتی یا سرخوردگی از ناکامی های سیاسی، از حوزه عمومی کناره گیری کرده یا حتی به انفعال و مهاجرت متمایل می شود. این وضعیت باعث می شود رفتار انتخاباتی و مشارکتی این طبقه تابعی از شرایط کوتاه مدت سیاسی، رسانه ای و اقتصادی باشد، نه استراتژی بلندمدت یا سازمان یافته.

درواقع، این سیالیت نه به دلیل ناپختگی، بلکه برآمده از خصلت پیچیده و ناهمگون این طبقه است. طیف متنوعی از اقشار با هویت های فکری، سبک های زندگی، جایگاه های شغلی و سطوح درآمدی مختلف در طبقه متوسط جدید گرد آمده اند که هر یک در مواجهه با ساخت قدرت، انتظارات متفاوتی دارند. نتیجه این تنوع، شکل گیری جنبش ها و کنش هایی است که بیشتر حالت مقطعی، انفجاری یا انتخاباتی دارند تا ماندگار، ساختاری یا نهادمند. ازاین رو، نظام سیاسی در تعامل با این طبقه با دشواری هایی چون عدم قابلیت پیش بینی، نبود نمایندگی واحد، ناپایداری گفتمانی و سختی گفت وگوی موثر مواجه است. این وضعیت، آسیب پذیری سیاست در برابر بحران های ناگهانی و نارضایتی های جمعی را افزایش می دهد.

نتیجه گیری
طبقه متوسط جدید، بازتابی از تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ایران معاصر است. این طبقه، با خواسته هایی چون آزادی، عدالت، کارآمدی، هویت فرهنگی و عقلانیت سیاسی، موتور تحول جامعه محسوب می شود؛ اما درعین حال، نظام جمهوری اسلامی را با چالش های پیچیده ای در عرصه حکمرانی، مشروعیت، انسجام اجتماعی و مشارکت سیاسی مواجه کرده است. مدیریت هوشمندانه این چالش ها، نیازمند بازتعریف رابطه میان دولت و جامعه، اصلاح ساختارهای نهادی و پذیرش تنوع فکری و سبک زندگی درون این طبقه است.

برای عبور از وضعیت موجود و کاهش تنش های سیاسی برخاسته از مطالبات این طبقه، پیشنهاد می شود:

1. افزایش مشارکت واقعی و موثر مردم در فرایندهای تصمیم گیری از طریق تقویت نهادهای مدنی، احزاب مستقل، شوراها و رسانه های آزاد.

2. اصلاح ساختار رانتی دولت و بوروکراسی فربه با هدف کاهش وابستگی گروه ها به منابع دولتی و ایجاد شفافیت در حکمرانی.

3. توسعه آموزش های سیاسی و اجتماعی برای نسل جوان با رویکرد تقویت هویت ملی و مدنی هم راستا با ارزش های دینی و عقلانیت سیاسی.

4. نهادمند کردن مشارکت های مقطعی با طراحی سازوکارهای قانونی برای شنیده شدن خواسته های طبقه متوسط در سطوح بالای سیاست گذاری.

5. بازسازی اعتماد عمومی از طریق مقابله با فساد، اجرای عدالت اجتماعی، شایسته سالاری و احترام به حقوق شهروندی.

در صورت اتخاذ این رویکردها، می توان چالش های فعلی را به فرصت هایی برای تقویت مشروعیت و مقبولیت نظام، پویایی اجتماعی و توسعه متوازن سیاسی بدل ساخت.


نوشته فوق بخشی از مقاله اینجانب با عنوان «تحولات و چالش های سیاسی طبقه متوسط جدید در جمهوری اسلامی ایران» است که در فصلنامه پژوهش های راهبردی انقلاب اسلامی، شماره 5، سال 1398 منتشر شد.