نقدی بر کتاب «نوسازی، تغییر فرهنگی و دموکراسی» نوشته رونالد اینگلهارت

این کتاب یکی از آثار مهم در حوزه ی جامعه شناسی سیاسی و مطالعات توسعه به شمار می رود . اینگلهارت در این کتاب به بررسی رابطه میان توسعه اقتصادی، تغییرات فرهنگی و دموکراسی می پردازد. ایشان با استفاده از داده های پیمایش ارزش های جهانی، مدلی فرهنگی طراحی کرده که دو محور اصلی دارد: 1- ارزش های سنتی در برابر سکولار 2-ارزش های بقا در برابر خودابرازگری.
او معتقد است که با افزایش امنیت اقتصادی و فردی، جوامع به سمت ارزش های فرامادی و خودابرازگرانه حرکت می کنند که زمینه ساز دموکراسی هستند. اینگلهارت با نظریه ی جایگزینی نسلی، نشان می دهد که تغییرات فرهنگی عمیق در طول زمان و نسل ها رخ می دهد، نه به صورت ناگهانی. تحلیل های او بر پایه ی داده های گسترده از کشورهای مختلف است که اعتبار علمی بالایی دارد. او برخلاف نظریه های کلاسیک نوسازی، معتقد است توسعه لزوما به دموکراسی نمی انجامد و مسیرهای متفاوتی دارد. برخی منتقدان معتقدند که مدل فرهنگی اینگلهارت بیش از حد ساده سازی شده و تفاوت های پیچیده فرهنگی را نادیده می گیرد. منقدان ابهام در رابطه علیت را مطرح میکنند . آیا توسعه اقتصادی باعث تغییر فرهنگی می شود یا بالعکس؟ در این رابطه اینگلهارت در کتاب رابطه ای دوسویه را مطرح می کند، اما برخی منتقدان آن را مبهم می دانند. از منظر ایشان تمرکز زیاد بر فرهنگ ممکن است نقش نهادهای سیاسی، تاریخ استعمار و ساختارهای قدرت را کم رنگ کند. برخی نظریات او در کشورهای غربی بهتر عمل می کنند و در کشورهای در حال توسعه ممکن است با چالش های فرهنگی و سیاسی خاصی روبه رو شوند.
در نظریه جایگزینی نسلی، اینگلهارت معتقد است که ارزش های افراد در دوران جوانی شکل می گیرند و در طول زندگی ثابت می مانند. بنابراین، تغییرات فرهنگی عمدتا از طریق جایگزینی نسل ها رخ می دهد. نسل های جدید که در شرایط اقتصادی و امنیتی بهتر رشد کرده اند، به سمت ارزش های فرامادی و خودابرازگرانه گرایش دارند. در این دیدگاه، تحول فرهنگی را بسیار تدریجی و وابسته به زمان می داند، اما در برخی جوامع، تحولات سیاسی یا بحران های اجتماعی می توانند تغییرات سریع تری ایجاد کنند که این مدل قادر به توضیح آن ها نیست.
در رابطه با فرهنگ و توسعه ، اینگلهارت برخلاف نظریه های کلاسیک ، توسعه را نه صرفا اقتصادی، بلکه فرهنگی نیز می داند. ایشان تاکید دارد که توسعه واقعی زمانی رخ می دهد که مردم به ارزش های عقلانی، سکولار و خودابرازگرانه گرایش پیدا کنند. این نگاه فرهنگی ایشان به توسعه، گرچه نوآورانه است، اما ممکن است نقش ساختارهای سیاسی، نهادها و تاریخ استعمار را نادیده بگیرد. همچنین ، در برخی کشورها، ارزش های سنتی با توسعه اقتصادی هم زیستی دارند.
در زمینه دموکراسی و ارزش های فرامادی ، اینگلهارت بیان میکند که دموکراسی نتیجه ی گرایش به ارزش های فرامادی است. او نشان می دهد که جوامعی که به خودابرازگری و سکولاریسم نزدیک ترند، آمادگی بیشتری برای پذیرش دموکراسی دارند. این رابطه در برخی کشورها مانند چین یا سنگاپور زیر سوال می رود، جایی که توسعه اقتصادی بالا با نظام های غیردموکراتیک همراه است. همچنین، دموکراسی می تواند در جوامعی با ارزش های سنتی نیز شکل بگیرد، اگر نهادهای سیاسی و حقوقی مناسب وجود داشته باشند. اینگلهارت با این کتاب تلاش می کند تا پلی میان نظریه های فرهنگی و توسعه سیاسی بزند. او نشان می دهد که دموکراسی نه فقط محصول نهادها ، بلکه نتیجه ی تحولات تدریجی در ارزش ها و فرهنگ مردم است. با این حال ، برای فهم کامل مسیر توسعه در کشورهای مختلف، بهتر است این نظریه را در کنار عوامل تاریخی، سیاسی و اقتصادی بررسی نمود.