رز ریگی
كارشناس ارشد، مدیریت دولتی گرایش مدیریت منابع انسانی دانشگاه هاتف، واحد زاهدان، ایران
8 یادداشت منتشر شدهشناسایی و هدایت استعدادهای برتر در نظام آموزش و پرورش ایران : از شعار تا عمل
شناسایی و هدایت استعدادهای برتر در نظام آموزش و پرورش ایران : از شعار تا عمل
📷
با توجه به اصول تفاوت های فردی و عدالت آموزشی ؛ انطباق برنامه ها، راهبردها و روش های تربیتی با استعداد آحاد جامعه ضرورت می یابد. این اصول ، پذیرش عام یافته است اما نظام های آموزشی در اتخاذ راهبردها و تدوین و اجرای برنامه ها یکسان عمل نمی کنند.
مطالعه ادبیات موجود در زمینه پرورش نخبگان نشان می دهد که فلسفه، انگیزه ها و روش های آن در همه جا یکسان نبوده است. با وجود این، ارتقای کیفیت آموزش و پرورش همواره مورد توجه بوده و دغدغه اصلی مسئولان نظام آموزشی را تشکیل داده است.
مرور ادبیات ناظر بر تعلیم و تربیت نشان می دهد که برقراری توازن و سازش میان دو اصل یاد شده و استقرار نظامی که بتواند با استعدادها و شرایط همه متربیان سازگار باشد اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار است. به همین دلیل، پاسداشت «حق تربیت» به یکی از دغدغه های روشنفکران، مصلحان اجتماعی و مسئولان اجرایی تبدیل شده است. شناسایی، هدایت و حمایت از استعدادهای برتر یکی از مهم ترین مسائل مورد تاکید در اسناد بالادستی کشور است. تربیت مبتنی بر اصل تفاوت های فردی و توجه به تنوع استعدادها، در سند «برنامه درسی ملی» مورد تاکید قرار گرفته است. بنابراین، تحت پوشش قرار دادن همه افراد لازم التعلیم و هدایت همه دانش آموزان بر اساس استعداد و ظرفیت های اختصاصی آنان امری ضروری تلقی می شود که با «حق تعلیم و تربیت» بشر و تکلیف حکومت در قبال این حق پیوند خورده است.
طرح شهاب به عنوان بدیلی مرجح از تدابیر مدیریتی برای شناسایی و هدایت استعدادهای برتر، یکی از طرح های ویژه بنیاد ملی نخبگان در حوزه دانش آموزی است که اجرای آن با اهتمام وزارت آموزش و پرورش آغاز شده است.
بنیاد ملی نخبگان (1391) هدف از اجرای طرح شهاب را پرورش استعدادهای برتر و سرآمد و ایجاد زمینه و ساز و کارهای مناسب برای رشد و بالندگی آنان به عنوان سرمایه های خدادادی و ملی، تقویت و درونی کردن هویت دینی و ملی واجدان استعدادهای برتر در دوره های تحصیلی مختلف آموزش عمومی به منظور احساس مسئولیت برای ایفای نقش سازنده در اعتلای کشور و حمایت تربیتی و معنوی دانش آموزان دارای استعداد برتر به منظور بهره مندی از توانمندی ها و قابلیت های آنان در تعالی و پیشرفت کشور اعلام کرده است.
اجرای ناموفق طرح شهاب در سال تحصیلی 92-1391 در هفت استان کشور، مسئولان بنیاد نخبگان و وزارت آموزش و پرورش را بر آن داشت تا تصمیم بگیرند که دانش آموزان پایه چهارم ابتدایی یک منطقه آموزشی در هر یک از استان های کشور را در سال تحصیلی 94-1393 تحت پوشش طرح شهاب قرار دهند.
📷
در طول نزدیک به 10 سال، بنیاد ملی نخبگان و وزارت آموزش و پرورش در جهت جلب توجه، تمهید مقدمات، تمرین، تثبیت و تعمیق طرح شهاب تلاش کرده اند. باوجود این، حاصل این تلاش ها چندان رضایت بخش نیست.
نگارنده این سطور بعد از ارزشیابی طرح شهاب در سال 1395، ضمن ابراز نگرانی از احتمال لوث شدن طرح شهاب، پیشنهادهایی برای مراقبت از این طرح ارائه کرده بود ولی مسئولان بنیاد نخبگان و وزارت آموزش و پرورش، نخواستند یا نتوانستند پیشنهادهای برخاسته از یافته های پژوهشی را اجرا کنند.
📷
در نتیجه ؛
طرح شهاب از محتوا تهی شده است.
متولیان طرح شهاب اهمیت و ضرورت اجرای این طرح را به اعتبار سخنان مقام رهبری درباره تربیت نخبگان و نیز اسناد بالادستی توجیه می کنند. بنابراین، منشا چنین نیازی در جایگاهی بالاتر از دستگاه متولی آموزش و پرورش قرار دارد اما فرودگاه و زیستگاه طرح شهاب دستگاه متولی آموزش و پرورش رسمی است. با این تفکیک می توان گفت خاستگاه طرح معطوف به آرمان گرایی و زیستگاه طرح معطوف به واقعیت هاست.
بنابراین، لازم است ضمن حفظ روحیه آرمان گرایی به امکان پذیر بودن ایده شناسایی و هدایت استعدادهای برتر اندیشیده شود. در اینجا این سوال قابل طرح است که بافت و زمینه تا چه اندازه برای اجرای طرح شهاب مساعد و برازنده است.
اجرای طرح شهاب در وهله نخست نیازمند فراهم ساختن شرایط و فرصت هایی است که دانش آموزان را برانگیزد و استعدادهای آنها را جاری و ساری سازد. بنابراین، برای اجرای طرح شهاب، حضور عوامل مهیاساز و تجلی ساز استعدادهای متنوع ضروری است؛ در حالی که با نظام متمرکز برنامه ریزی تنوع گریز مواجه هستیم که بر اثر حاکمیت آن، مدرسه نمی تواند فرصت کافی برای بروز استعدادهای گوناگون ایجاد کند.
تردیدی نیست که مدارس و معلمان ما براساس برنامه های از پیش تعیین شده به امر تعلیم و تربیت می پردازند. در صورت موفقیت کامل این نظام متمرکز می توان انتظار داشت که آحاد جامعه به شکل یکسان درآیند و تفاوت های ذاتی و استعدادهای بالقوه آنان کم رنگ شوند. بنابراین، شرایط موجود نظام آموزش و پرورش با رویکرد اصلی طرح شهاب که بر استعداد مبتنی است تعارض دارد.
📷
همچنین، بنا به قضاوت نمونه ای از عوامل اجرایی (کارشناسان، مدیران مدارس و آموزگاران) ، منابع سخت افزاری و نرم افزاری آموزش و پرورش (فضا، تجهیزات، نیروی انسانی، زمان) برای شناسایی و هدایت استعدادهای برتر برازنده و مناسب نیست.
کمبود نیروی انسانی واجد شایستگی های لازم برای برنامه ریزی، اجرا و نظارت بر طرح شهاب مشهود است. آموزگاران مجری طرح، تخصص لازم را ندارند. بر اثر تعدد و فراوانی طرح های فعال در دوره ابتدایی، فرصت و منابع کافی برای کشف استعدادهای متنوع وجود ندارد. بر اثر حاکمیت نظام متمرکز برنامه ریزی ؛ حضورعوامل مهیاساز و تجلی ساز استعدادهای متنوع کمرنگ است. مدرسه نمی تواند فرصت کافی برای بروز استعداد ایجاد کند. آموزش و پرورش کارکنان و معلمانی در اختیار دارد که از استقلال فکری و بضاعت علمی و حرفه ای کافی برخوردار نیستند. ضعف تعهد و اهتمام به اجرای طرح های جدید در آحاد عوامل اجرایی مشهود است و نتیجه آن در لوث مسئولیت ها، سهل انگاری ها و ظاهرسازی ها منعکس می شود.
📷
نفوذ حوزه ستادی وزارت آموزش و پرورش در کارکنان صف این وزارتخانه چندان نیرومند نیست. گویا بر اثر ظهور و زوال طرح های فرمایشی متعدد، کارکنان آموزش و پرورش در سطوح مختلف به بخشنامه ها و دستورات وزارتخانه خوگیر و بی اعتنا شده اند.
شناسایی دانش آموزان با استعداد برتر که از برنامه های خاص آموزشی سود خواهند برد، موضوع بحث برانگیزی است. به نظر پیاژه تنها دو راه و روش برای شناسایی و هدایت دانش آموزان موجود است ؛ یکی آزمایش دانش آموزان و دیگری تحلیل کاری که در طول دوره تحصیلی انجام داده اند. به زعم پیاژه، هدایت و راهنمایی دانش آموزان برحسب استعداد آنان بسیار مهم است، اما تنها در حدود 15 سالگی است که می توان استعدادهای افراد را که وجه تمایز آنان است، به صورت کم و بیش دقیق تعیین کرد و پیش از آن هر نوع راهنمایی و تعیین جهت اتفاقی است و این خطر در پیش است که نیروهای ذهنی بالقوه از نظر دور باشند و مراعات نگردند. شرایط موجود نظام آموزش و پرورش با رویکرد اصلی طرح شهاب که بر استعداد مبتنی است تعارض دارد.
بی شک مطمئن ترین روش تشخیص و پیش بینی تحول آینده، روشی است که بر اساس مشاهده دانش آموزان و کار واقعی آنان باشد. اما این روش را نمی توان سرسری انگاشت و به نظر می رسد که در تحقق بخشیدن به آن، همکاری معلمان، مسئولان آموزشی و روان شناسان آموزشگاهی که نقش آنها مطالعه فردی و مداوم دانش آموزان در زمینه موفقیت ها و شکست های آنهاست، شرط اساسی است.
علاوه بر آن، این روش بدون تردید روشی است که ارزش آن وابسته به ارزش روش های تربیتی است(به نقل منصور و دادستان، 1369).
شناسایی استعدادهای برتر و جدا سازی دانش آموزان در نظام آموزش و پرورش ایران تثبیت شده است. با این حال، طبقه بندی علمی دانش آموزان و جداسازی دانش آموزان مستعد از سایر دانش آموزان، سیاستی نسنجیده و عاملی آسیب زا ارزیابی می شود.چنان که مازیه[1](2009) خاطر نشان ساخته، برنامه های آموزش و پرورش برای دانش آموزان مستعد از منظر دیدگاه برابری خواهانه با چالش های فلسفی و عملی مواجه است.
📷
مدارس استعدادهای برتر به طور ذاتی تعهد به برابری در آموزش را تضعیف می کند. متعهد شدن به انجام دادن تکلیف ناظر بر حق تربیت و در عین حال رعایت اصل عدالت در تربیت و نیز اصل تفاوت های فردی، تصویری ایده آل از نظام آموزش و پرورش را به نمایش میگذارد. اما چنین نظام ایده آلی در عالم واقع تجربه نشده است و استقرار آن اگر غیرممکن نباشد بسیار دشوار خواهد بود، زیرا هیچ کشوری منابع و امکانات نرم افزاری و سخت افزاری نامحدودی در اختیار ندارد و همین محدودیت نظام های آموزشی را به اتخاذ راهبردهای هوشمندانه و سازگاری موثر با شرایط موجود سوق داده است.این راهبردها ممکن است از هماهنگی کافی برخوردار نباشند و حتی گاهی متناقض و غیرقابل جمع باشند.
چگونه می توان آحاد جامعه را براساس استعدادهای بالقوه و ظرفیت های ذاتی آنان تربیت کرد و در عین حال با هدایت استعدادهای برتر و پرورش نخبگان نیاز جامعه به منابع انسانی را تامین کرد؟
اهتمام به شناسایی و هدایت استعدادهای برتر و استقرار نظام شایسته سالاری در جهت تامین نیازهای جامعه بسیار مهم و حتی گریزناپذیر به نظر می رسد و این امر همواره مورد توجه رهبران سیاسی بوده است. باوجود این، استقرار نظام شایسته سالاری عاری از بی عدالتی بعید به نظر می رسد.
پرورش استعدادهای عده معدودی از افراد با هدف نظام رسمی آموزش و پرورش همگانی که برای توسعه و پرورش استعدادهای هر شهروندی بنا شده است، تعارض دارد.
آموزش و پرورش عمومی یک سرمایه گذاری برای جامعه به منزله یک کل است، نه راهی برای جداسازی فرزندان افراد قدرتمند از فرزندان وابسته به طبقات پایین (ریدی[2]، به نقل نیویورک تایمز، 2012).
اگر بخش عمده ای از جمعیت دانش آموزان«مستعد» از اکثریت بزرگ دانش آموزان جدا شود، برای دانش آموزان متوسط چه اتفاقی خواهد افتاد؟ ملاک برتری در مدارس متوسطه عمومی با چنین دانش آموزانی «مستعد» تنظیم می شود و بدون آنها ناپدید خواهد شد.
حذف دانش آموزان پیشرفته از مدارس عمومی به ناچار کیفیت آموزش برای اکثریت دانش آموزان را تنزل خواهد داد. آموزش و پرورش عمومی ضعیف برای شخص عادی، پیامدهای وخیمی برای جامعه دارد(شاو[3]، به نقل همان، 2012).
📷
در مباحث مربوط به برابری و عدالت آموزشی، بسیاری از متفکران، مانند مورتیمر آدلر[4] پیشنهاد کردند که همه دانش آموزان باید حداقل تا پایه 12 دارای برنامه درسی یکسانی باشند(پاک سرشت، 1385).
جان دیویی معتقد است: «آنچه بهترین و عاقل ترین والدین برای فرزند خودشان می خواهند باید اجتماع برای همه کودکانش بخواهد.» هر ایده دیگری برای مدارس ما کوته بینانه وغیر جذاب است و هر اقدامی در جهت خلاف آن دموکراسی ها را از بین می برد (نودینگ، 2005). فلدهوسن[5] (1992)، پیشنهاد کرد که به جای تلاش برای شناسایی دانش آموزان تیزهوش و قرار دادن آنها در یک طبقه مجزا، بهتر است به جست و جوی استعداد و نقاط قوت همه دانش آموزان توجه شود و برنامه های آموزشی برای شکوفاسازی استعداد همه دانش آموزان طراحی شود.
به نظر می رسد وجود تنوع در دانش آموزان به رشد بهتر آنان منجر شده و طبقه بندی دانش آموزان بر اساس استعداد و توانایی می تواند مخاطراتی برای هر دو گروه برتر و کهتر به همراه داشته باشد. دانش آموزانی که به هر دلیلی برچسب کم توان بر آنها زده می شود، ممکن است در معرض خطر «اثرات انتظار معلم» قرار گرفته و آسیب ببینند و دانش آموزان برخوردار از استعداد برتر ممکن است در معرض خطر محرومیت از «اثر ماهی بزرگ در برکه کوچک»[6]قرار بگیرند.
این مدل چهارچوب رجوع که توسط هربرت دبلیو مارش و جان وی پارکر(1984) مطرح شده است، فرض می کند برای رشد خودپنداره تحصیلی بهتر است فرد به مثابه ماهی بزرگ در برکه کوچک (دانش آموز مستعد درمیان گروه مرجع عادی) باشد تا اینکه ماهی کوچک در برکه بزرگ( دانش آموز مستعد در میان گروه مرجع مستعد) باشد.
Theory and Research in Educationtre.sagepub.com
[1].Mazie
[2].Reidy
[3].Shaw
[4]-Mortimer Jerome Adler
[5]Feldhusen