طم و رم

[مولانا]
مر یتیمی را که سرمه حق کشد - گردد او در یتیم با رشد
نور او بر درها غالب شود - آن چنان مطلوب را طالب شود
در نظر بودش مقامات العباد - لاجرم نامش خدا شاهد نهاد
آلت شاهد زبان و چشم تیز - که ز شب خیزش ندارد سر گریز
گر هزاران مدعی سر بر زند - گوش قاضی جانب شاهد کند
قاضیان را در حکومت این فن است - شاهد ایشان را دو چشم روشن است
گفت شاهد ز آن به جای دیده است - کاو به دیده بی غرض سر دیده است
مدعی دیده ست اما با غرض - پرده باشد دیده دل را غرض
حق همیخواهد که تو زاهد شوی - تا غرض بگذاری و شاهد شوی
کاین غرضها پرده دیده بود - بر نظر چون پرده پیچیده بود
پس نبیند جمله را با طم و رم - حبک الاشیاء یعمی و یصم (1)
***
[ملا هادی سبزواری]
«عقل تو قسمت شده بر صد مهم - بر هزاران آرزو و طم و رم» طم و رم: به کسر اول در هر دو، بیش و کم، و تر و خشک. و طم- به فتح- غلبه آب. و از اینجا قیامت کبری را الطامه الکبری فرموده در قرآن ( نازعات 34). و عرب گوید جاء بالطم و الرم. یعنی بالماء و التراب، او الرطب و الیابس.
«جمع باید کرد اجزا را به عشق - تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق» جمع باید کرد: یعنی همم تو باید یک همت شود، تا قابل تجلی حق شوی و سواد اعظم شوی. دمشق: شام است، که سواد اعظم است.
«تا که معشوقت بود هم نان و آب - هم چراغ و شاهد و نقل و شراب» تا که معشوقت: ظاهر این است که این متصل به طم و رم بوده. «پس نبیند جمله را با طم و رم - حبک الاشیاء یعمی و یصم » طم و رم: مراد بالتمام است. (2)
***
[یزدانپناه عسکری]
کتاب مبین عالم آفرینش را شاهد بودن و ادراک آنچه واقعا هست در مقام همسویی و آگاهی و علم، بدون نسبت دادن «رم» و غلبه عرف غالب «طم». و تری الجبال تحسبها جامده و هی تمر مر السحاب صنع الله الذی اتقن کل شیء انه خبیر بما تفعلون - (النمل :88)
________________
1 – مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی)، مثنوی معنوی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1373. دفتر ششم.
2 - ملا هادی سبزواری، شرح مثنوی(سبزواری)، 3جلد، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی - تهران، چاپ: اول، 1374. جلد دوم صفحه 402 ، جلد سوم صفحه 436