رویکردهای حقوقی دولت ها در تحقق مسئولیت اجتماعی؛ از پاسخگویی سنتی تا مشارکت پذیری نوین
در دنیای امروز، دولت ها دیگر تنها بازیگران اصلی در عرصه بهبود شرایط زندگی شهروندان نیستند. رشد سریع نیازهای اجتماعی و پیچیدگی های فزاینده زندگی بشر، ظرفیت های سنتی دولت را با چالش مواجه کرده است. در چنین شرایطی، مفهوم "مسئولیت اجتماعی" با رویکردی نوین مطرح می شود؛ مفهومی که نه تنها شامل فعالیت های دولت ها، بلکه به میزان درگیری و تعهد بنگاه های اقتصادی، شرکت ها و نهادهای عمومی نسبت به جامعه و محیط پیرامون نیز نظر دارد.
از دهه 1980 به بعد، شاهد رشد پرشتاب مسئولیت اجتماعی در سیاست های عمومی و فعالیت های شرکت های خصوصی بوده ایم. این تحول نه تنها در کشورهای توسعه یافته، بلکه در سیاست گذاری عمومی دولت های نوظهور نیز نمود یافته است. شرکت های پیشرو، تلاش دارند خود را از رقبا با میزان تعهدشان به جامعه و محیط زیست متمایز کنند؛ در این میان، دولت ها نیز به جای ایفای نقش سنتی متمرکز، به سمت نهادینه سازی پاسخگویی و ایجاد بستر برای مشارکت موثر در مدیریت اجتماعی حرکت کرده اند.
از قانون تا اخلاق عمومی
رویکردهای حقوقی دولت ها در حوزه مسئولیت اجتماعی، دیگر به اجرای صرف قوانین اکتفا نمی کند؛ بلکه بر فراگیری ارزش های اخلاقی، تعهدات فرابخشی و عدالت اجتماعی تاکید دارد. دولت هایی که در مسیر توسعه پایدار گام برمی دارند، تلاش دارند مدل های حقوقی منعطفی را طراحی کنند که در آن، مسئولیت اجتماعی از سطح توصیه اخلاقی فراتر رفته و به الزام حقوقی یا معیار سیاست گذاری بدل شود.
امروزه دولت ها برای اثربخشی بیشتر در ارائه خدمات عمومی و تحقق توسعه متوازن، باید نهادهایی ایجاد کنند که فرآیندها را تسریع کرده و زمینه پاسخگویی، شفافیت، و گفت وگوی اجتماعی را فراهم کنند. به ویژه در زمینه هایی مانند محیط زیست، عدالت توزیعی، رفاه اجتماعی و سرمایه انسانی، مسئولیت اجتماعی تبدیل به بخشی جدایی ناپذیر از وظایف حقوقی دولت ها شده است.
در مسیر آینده
چالش امروز جوامع بشری نه در نادیده گرفتن نقش دولت ها، بلکه در بازتعریف جایگاه آن ها در کنار سایر کنشگران اجتماعی است. دولت ها باید از نگاه تمرکزگرای سنتی عبور کنند و با حمایت قانونی، نظارت اثربخش و توانمندسازی جامعه مدنی، فضا را برای بروز هرچه بیشتر مسئولیت اجتماعی در سطوح مختلف فراهم آورند.
به بیان دیگر، مسئولیت اجتماعی دیگر یک مزیت نیست، بلکه ضرورتی است که در هم تنیدگی منافع فردی، اجتماعی و حاکمیتی معنا می یابد. آینده دولت ها در گرو آن است که نه تنها قانون گذار و ناظر باشند، بلکه شریک و تسهیل گر مشارکت اجتماعی نیز باشند؛ آن گونه که مردم، شرکت ها و نهادهای مدنی، دولت را نه به عنوان تنها منجی، بلکه به عنوان بخشی از یک ساختار پاسخگو و اخلاق محور تلقی کنند.