نغمه ای برای تو (زادگاه)

19 تیر 1404 - خواندن 2 دقیقه - 20 بازدید

نغمه ای برای تو

شادروان حسین قادرزاده
سردشت. 1353-1354

قلبم، سرچشمه جوشان و پرخروشی است از علاقه و مهر و محبت به زادگاهم.
من به آن عشق می ورزم.
من او را دوست دارم.
هر گوشه و کنارش در طول زندگی عمرم، داستان ها و ماجرایی را برایم تعریف می کنند.
آن سنگ های سخت و مهمل کوهساران، که نشستنگاه مرغان زیبا و خوش آواز بوده اند و آن شکاف دره ها که زیر شلاق سیل، سینه شان چاک شده و سیمای کوه های بلند و کوتاه و راه هایی که در سینه آنها کشیده شده اند و بالاخره همه و همه، دوستان من هستند و با آواز بلند در عین حال خموش، به من درس وطن دوستی می دهند و مهر و محبت و علاقه به میهن و زادگاهم را بیش از بیش می کنند و آنها که نشانه هایی از قدرت و موجودیت حق تعالی هستند؛ مرا متوجه عالم ملکوتی و درک ربانیت یزدان و ستایش پرودگارم می کنند.
در زادگاه کوچکم، صدای طنین انداز اذان موذنان، چنان در فضای کوچک شهر می پیچد و آواز یکتایی خدا را در گوش مردمان و این جامعه کوچک می خواند؛ گویی زمزمه فرشتگان است.
صفای زندگی بی ریا و پاکی، حالا در اینجا خودنمایی می کند؛ گرچه رسوخ شوم خبث و رذالت و پستی ازخدا بیخبران، تا اندازه ای به چشم می خورد، اما باز با مقایسه جاهای دیگر، هنوز رنگ دیانت و پاکی و صداقت به تمام معنی خود را نباخته است.