شنیدن صدا؛ کشف فضا ( فیلم The First Omen ۲۰۲۴)

11 تیر 1404 - خواندن 9 دقیقه - 212 بازدید

سکانس اول:

داخل کلیسا: پدر «برنان[1]» با پدر «هریس» در اتاق اعتراف راجع به توطئه ای شیطانی در درون کلیسای کاتولیک بحث[2] می کنند. «هریس» عکسی از یک نوزاد با نام «سیانا[3]» به «برنان» می دهد و اشاره می کند که او تا به حال باید یک نوجوان شده باشد.

بیرون از کلیسا: یک حادثه ی عجیب باعث سقوط یک لوله فلزی از سقف می شود و سر «هریس» را شکاف دهد؛ اما او به جای اینکه کشته شود، فقط لبخند می زند[4].

با تغییر عمده شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه آمریکا از نیمه دوم دهه 60 به بعد، هالیوود در حال ساختن فیلم درباره تقابل شیطان و خدا شد؛ فیلم اولین طالع نحس[5] یک فیلم فراطبیعی آمریکایی محصول سال ۲۰۲۴ به کارگردانی آرکاشا استیونسون و ششمین قسمت مجموعه «طالع نحس»(۱۹۷۶)، داستان به وجود آمدن ضد مسیح، فرزند انسان نمای دجال را با تصاویری خیره کننده از رم مرموز دهه ی ۷۰ میلادی و نمادگرایی کاتولیک ریشه در بازتاب دهنده ی فضاسازی های گوتیک روایت می کند؛ مفاهیمی چون قدرت، ایمان و تسلیم ناپذیری در برابر شر است. این فیلم زن جوانی به نام مارگارت[6] که قبل از قبول (وظایف مذهبی) به عنوان یک راهبه، برای کار (خدمت به کلیسا) در یک یتیم خانه به رم فرستاده شده و در مسیری تاریک و ناشناخته، توطئه های شوم به وجود آمدن ضدمسیح را کشف می کند که باعث تولد تجسم شیطان می شود. ماجراجویی، مارگارت معصوم را به فردی دچار تردید و مبارز تبدیل می کند.

سکانس دوم: مارگارت در رم (شهرباستانی) ۱۹۷۱، با هم اتاقی اش لوز[7]، ملاقات و با کارلیتا[8]، یک یتیم جوان «پریشان» ارتباط برقرار می کند[9] که نقطه ی آغاز کشفیات وحشتناک و نشانه هایی از تولد دجال و یک نقشه ی شیطانی را به هم می پیوندد. او نگران کارلیتا می شود که اغلب به خاطر رفتارش در "اتاق بد" محبوس می شود. و نقاشی هایش[10]را کشف می کند. در طول سکانس هایی که مارگارت در حال دیدن کابوس است، از "صداها"به طرز هوشمندانه ای برای ایجاد فضای ترس و بی اعتمادی استفاده شده است. مارگارت یاد می گیرد که «صدای خودش» را بشنود، آن را دنبال و به بلوغ ( یک راهبه با اعتماد به نفس کنترل اوضاع را به دست و خودش انتخاب می کند) برسد. فیلم با داستان پردازی عمیق، به مخاطب اجازه می دهد تا شاهد تحولات مارگارت از یک زن مذهبی و مطیع به کسی که با شک و تردیدهای عمیقی در مورد ایمان و نهاد کلیسا روبرو شود. روایتی که مرزهای بین ایمان، ترس و واقعیت را مخدوش و مخاطبان به مکان های تاریک و ناشناخته ببرد.

سکانس سوم: آنجلیکا که مادر یک شیطان است؛ نمی تواند با این حقیقت تاب بیاورد و در سکانسی دلخراش، اول خودش را آتش و بعد از بالکن یتیم خانه به پایین پرتاب می کند. بدن در آتش سوزان او که انگار در حین سوختن دارد محکم خودش را به پنجره کلیسا می کوبد، نشان از نفرت او از کلیسا دارد. قدرت داستان های ترسناک در توانایی آن ها برای بازتاب دادن ترس ها، امیدها و تردیدهاست و بیانگر نوری در تاریک ترین لحظات است که ارزش جستجو دارد. قصه در دهه هفتاد میلادی می گذرد؛ زمان اوج تظاهرات چپگراها و در معرض خطر بودن کلیسا! پدر برنان که از کلیسا اخراج شده، برای مارگارت توضیح می دهد که کلیسا به دو دسته تقسیم می شود؛ دسته ای که به خدا خدمت می کنند و دسته ای که به دشمن خدا[11]. تمام داستان «طالع نحس» از مکاشفه یوحنا[12] آمده است. این فیلم، با استفاده از فضاسازی های ماهرانه و تصویربرداری های زیبا، تجربه ای ماندگار و تکان دهنده را برای تماشاگران بازمی گردند و به مجموعه ای عکس زیبا تبدیل شده که هر قابش می تواند یک اثر هنری باشد. استفاده درست و مکرر از آینه، نشان از تلاش برای بازتاب دادن حقیقت دارد. وقتی در اولین استفاده از آینه در یک طرف مارگارت را نشان می دهد و در طرف دیگر لوز انگار دو سویه خیر و شر را در برابر هم قرار داده است و تمام تاریکی و روشنایی درون خودمان را تجزیه می کند.

متن کامل این یادداشت را در فصل پنجم کوچه اسکوپ مجله کوچه باغ هنر و اندیشه بخوانید.

https://kooche.org/




 

[1] Father Brennan

[2] پدر برنان به پدر هریس درباره یک توطئه پنهان، باردار شدن یک زن جوان و به دنیا آوردن کودکی غیرطبیعی هشدارد می دهد.

[3] Scianna

[4] لحظه مرگ پدر هریس که از راز کلیسا باخبر است. او راز شیطان را لو داده و حالا محکوم به مرگ است. در تمام فیلم های «طالع نحس» هر آنکه بخواهد جلو شیطان را بگیرد، او با نیرویی قدرتمند نابودش می کند.

[5] The First Omen

[6] Margaret Daino او با چشمان معصومانه هیجان زده به پایتخت ایتالیا می رسد، گویی رقصنده «سوسپیریا» است که وارد آکادمی رقصش می شود. از نظر مارگارت، عفت و فقری که قرار است به آن دست یابد، هدف وجودی اوست، به ویژه در زمانی که همه جا ناآرامی سیاسی وجود دارد و مردم به کلیسا پشت می کنند.

[7] Luz یک زن جوان آزاده و پرشور، به مارگارت کمک می کند تا از محدودیت های خود فراتر برود و به کشف حقایقی تاریک بپردازد. لوز بر خلاف مارگارت دختری آزاد است و می خواهد پیش از آغاز راهبگی آخرین جرعه ها را از زندگی آزادانه بچشد. (اسمش یادآور کلمه Lust در زبان انگلیسی به معنای شهوت)

[8] Carlita

[9] در یتیم خانه متوجه دختری به نام کارلیتا می شود که حالت عادی ندارد و اتفاقات شیطانی اطرافش می افتد.

[10] زنی را نشان می دهد که روی تخت بسته شده است. مارگارت پس از تماشای زنی که در حال زایمان می پیچد و دست اهریمنی از مجرای زایمان او بیرون می زند، شروع به این سوال می کند که آیا همه چیزهایی که می بیند واقعیت است یا تخیل!

[11] دسته دوم در واکنش به حرکت مردم به سوی بی دینی و بی خدایی قصد دارد آنتی کرایست، فرزند شیطان را علم کند تا شاید از حاکمیت شر بر جهان مردم دوباره به سوی خدا و دین برگردند. کلیسای رم و آمریکا در این توطئه همدست هستند. مارگارت ادعاهای پدر برنان را نمی پذیرد اما بعد نشانه هایی را می بیند که تردید و کنجکاوی اش تحریک می شود. پدر برنان بر این باور است که کارلیتا دختر شیطان است و آن ها باید جلو توطئه کلیسا را بگیرند. اما علامت ۶۶۶ نوزاد عکسی که پیش پدر برنان است، روی سر بچه است. مارگارت در حادثه ای که می خواسته در آن کارلیتا را از دست راهبه ها نجات دهد، می بیند که علامت ۶۶۶ کارلیتا روی سقف دهانش است. بنابراین کارلیتا نمی تواند همان بچه ای باشد که قرار است مادر آنتی کرایست شود.

[12] بر اساس سه گانه اول «طالع نحس»، فرزند شیطان به دنیا می آید، به خانواده ای ثروتمند سپرده می شود و باید از ثروت خانوادگی و نفوذش استفاده کند تا در نهایت رئیس جمهور امریکا شود و بساط شر را بگستراند. این همان چیزی است که در مکاشفه یوحنا توصیف می شود؛ البته نه لزوما در امریکا. تو گویی تمام جهان در آخرالزمان خودش به سر می برد. دجال هیولایی است که قرار است جهان را به سلطه خود در آورد و به سمت سیاهی و تباهی سوق دهد تا شاید در این آخرالزمان مردمان از فساد و فحشا دوباره به سمت خیر و پاکی برگردند . وقتی فساد و فحشا به اوج خود برسد مسیح یا مهدی موعود می آیند تا جهان را از ویرانی نجات دهند. پدر برنان به مارگارت توضیح می دهد، این کار، جهان را به جایی می رساند که دیگر هیچ راه بازگشتی نخواهد داشت. اما خدمتگزاران شیطان توانایی دیدن این حقیقت را ندارند. بنابراین ترتیبی می دهند که پسر شیطان هر طور شده به دنیا بیاید، در مراسمی که پیش از این در فیلم «بچه رزماری» رومن پولانسکی هم به تصویر کشیده شد. اما دختر شیطان کیست؟ این معمایی است که مارگارت در «اولین طالع نحس» باید حل کند!