مدیریت استرس کارکنان در شرایط بحرانی جنگ؛ کلید حفظ عملکرد و تاب آوری سازمانی

9 تیر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 111 بازدید

در شرایط بحرانی مانند جنگ، استرس یکی از طبیعی ترین واکنش های روانی در بین کارکنان است. ترس از خطرات جانی، نگرانی نسبت به خانواده، آینده شغلی نامشخص، و فضای بی ثبات اجتماعی همگی منبعی برای استرس شدید هستند. در چنین شرایطی، نادیده گرفتن یا سرکوب این فشار روانی نه تنها موثر نیست، بلکه می تواند به پیامدهای جبران ناپذیری منجر شود. مدیران منابع انسانی باید با آگاهی از علائم استرس در کارکنان، برنامه ریزی دقیقی برای مدیریت و کاهش آن داشته باشند. شناسایی زودهنگام نشانه هایی مانند کاهش تمرکز، بی خوابی، تحریک پذیری، یا افت عملکرد، گام نخست در پیشگیری از بروز بحران های بزرگ تر است. آموزش روش های خودتنظیمی روانی مانند تمرین تنفس عمیق، تکنیک های ذهن آگاهی و مدیریت زمان، می تواند به کارکنان در کنترل هیجانات کمک کند. همچنین، فرهنگ سازمانی باید پذیرای گفتگو درباره استرس باشد، نه آن را به عنوان ضعف تلقی کند. فراهم کردن فضای امن برای بیان نگرانی ها، از بروز احساس انزوا و انفعال جلوگیری می کند. در نهایت، مدیریت موثر استرس در جنگ یعنی به رسمیت شناختن رنج انسان ها و تلاش فعال برای کاهش آن.


یکی از مهم ترین وظایف مدیران در شرایط جنگ، ایجاد محیطی روانی با ثبات و حمایت گر برای کارکنان است. در زمانی که جهان بیرونی پر از بی ثباتی است، وجود یک محیط کاری قابل پیش بینی و ایمن، می تواند مانند پناهگاهی روانی عمل کند. فراهم کردن اطلاعات به روز و شفاف درباره وضعیت سازمان، سیاست ها و اقدامات آینده، به کارکنان حس کنترل و اطمینان بیشتری می دهد. احساس عدم آگاهی یا بی خبری از برنامه ها، خود یکی از عوامل تشدید استرس است. بنابراین، برقراری ارتباط مستمر و دوسویه میان مدیران و کارکنان بسیار حیاتی است. همچنین، برنامه های انعطاف پذیر مانند ساعات کاری شناور، امکان دورکاری، یا حمایت از کارکنان دارای مسئولیت های خانوادگی، می تواند فشار روانی را کاهش دهد. سازمان ها باید به مدیران خط مقدم آموزش دهند تا درک بالایی از فشار روانی داشته باشند و بتوانند از طریق همدلی و ارتباط موثر، به کاهش استرس کارکنان کمک کنند. اعتمادسازی، احترام به احساسات و نیازهای کارکنان، و پاسخ سریع به دغدغه های آنان، از جمله راهکارهای اساسی در این مسیر هستند.


در شرایط بحرانی جنگ، یکی از منابع مهم استرس، تضاد بین وظایف حرفه ای و دغدغه های شخصی است. کارکنان ممکن است بین ماندن در محل کار و مراقبت از خانواده دچار دوگانگی و فشار شوند. سازمان ها باید با شناخت این تضادها، سیاست هایی را اتخاذ کنند که به توازن بین زندگی کاری و شخصی کمک کند. ایجاد سازوکارهای حمایتی مانند مشاوره خانوادگی، مرخصی اضطراری، یا پشتیبانی روانی برای اعضای خانواده کارکنان، می تواند از میزان استرس آنان بکاهد. همچنین، تاکید بر همبستگی تیمی و ایجاد حس مشارکت و تعلق، نقش مهمی در کاهش احساس تنهایی و بی پناهی دارد. وقتی افراد احساس کنند تنها نیستند و همکاران شان با مشکلات مشابهی مواجه هستند، فشار روانی آن ها کاهش می یابد. جلسات گروهی برای گفت وگو و هم فکری، فرصتی برای تخلیه هیجانات و دریافت حمایت عاطفی فراهم می کنند. در کنار آن، تشویق به فعالیت های جمعی سالم مانند ورزش گروهی، پیاده روی، یا برنامه های فرهنگی آنلاین، می تواند زمینه ساز افزایش تاب آوری روانی باشد. مشارکت اجتماعی و حمایت متقابل، دیواری در برابر طوفان استرس می سازند.


یکی دیگر از جنبه های مهم مدیریت استرس در جنگ، استفاده از ابزارهای روان شناختی و تخصصی است. بهره گیری از خدمات مشاوره ای حرفه ای، روان شناسان سازمانی، و درمانگران رفتاری، می تواند گره های روانی پیچیده را باز کند. بسیاری از کارکنان ممکن است به دلیل فرهنگ یا ترس از قضاوت، تمایلی به مراجعه مستقیم نداشته باشند؛ بنابراین، فراهم کردن دسترسی محرمانه و آسان به این خدمات بسیار مهم است. آموزش کارکنان درباره تفاوت بین استرس طبیعی و نشانه های اختلال روانی، باعث می شود آن ها درک بهتری از وضعیت خود داشته باشند و زودتر برای کمک اقدام کنند. همچنین، استفاده از پرسش نامه های سنجش استرس، اپلیکیشن های روان درمانی، و برنامه های آنلاین روان پزشکی، روش هایی نوین و قابل اجرا حتی در زمان جنگ هستند. این رویکرد باید به صورت مداوم و نه صرفا مقطعی در برنامه سازمانی گنجانده شود. هرچه خدمات روانی ساختاریافته تر و دسترس پذیرتر باشد، امکان مداخله موثرتر در مدیریت استرس بیشتر خواهد شد. پیشگیری، بهترین راه حل در مواجهه با پیامدهای جبران ناپذیر ناشی از استرس مزمن است.


در نهایت، باید درک کرد که استرس در جنگ اجتناب ناپذیر است، اما مدیریت آن امکان پذیر و ضروری است. بی توجهی به این مسئله، نه تنها سلامت روان کارکنان را تهدید می کند، بلکه بهره وری، انگیزه و بقای سازمان را نیز به خطر می اندازد. رویکردهای مدیریتی باید به جای انکار یا سرکوب استرس، به پذیرش، درک و کاهش آن تمرکز کنند. سازمان هایی که به صورت فعالانه از سلامت روان کارکنان خود محافظت می کنند، در برابر بحران ها مقاوم تر و در بازیابی پس از بحران موفق تر هستند. در واقع، مدیریت استرس تنها وظیفه ای انسانی نیست، بلکه نوعی سرمایه گذاری راهبردی برای آینده سازمان است. تمرکز بر آموزش، پیشگیری، ارتباط موثر، و حمایت مستمر، نقشه راهی کارآمد در مدیریت فشارهای روانی ناشی از جنگ ارائه می دهد. کارکنانی که احساس کنند سازمان آن ها را درک می کند و پشتیبانی می نماید، با انگیزه و استقامت بیشتری در خط مقدم باقی خواهند ماند. در نهایت، تاب آوری سازمانی از دل سلامت روانی افراد شکل می گیرد.