بهداشت روانی منابع انسانی در بحران جنگ؛ ضرورتی حیاتی برای تداوم سازمان

9 تیر 1404 - خواندن 6 دقیقه - 119 بازدید

در شرایط بحرانی جنگ، بهداشت روانی منابع انسانی یکی از مهم ترین ارکان پایداری و عملکرد موثر سازمانی محسوب می شود. کارکنان در چنین موقعیت هایی با ترس، ناامنی، دلهره، و فشارهای شدید روانی مواجه می شوند که در صورت عدم مدیریت، می تواند منجر به فرسودگی شغلی، افسردگی و ترک خدمت شود. جنگ نه تنها زندگی شخصی افراد را تحت تاثیر قرار می دهد، بلکه بر نگرش ها و رفتارهای آنان در محیط کار نیز سایه می افکند. به همین دلیل، توجه به سلامت روانی کارکنان باید به اندازه سلامت جسمی و امنیت فیزیکی آنان در اولویت قرار گیرد. سازمان ها در چنین شرایطی باید فضایی فراهم کنند که در آن کارکنان احساس امنیت روانی، درک شدن و حمایت شدن داشته باشند. بی توجهی به این بعد از منابع انسانی، می تواند پیامدهایی همچون کاهش بهره وری، افزایش غیبت، تنش های درون سازمانی و از بین رفتن اعتماد را به دنبال داشته باشد. در نتیجه، بهداشت روان نه یک اقدام جانبی، بلکه بخش جدایی ناپذیر از راهبرد بقاء سازمان در بحران است. حفظ آرامش روانی، زمینه ساز تصمیم گیری درست، واکنش منطقی و ادامه فعالیت های حیاتی در سخت ترین شرایط است.


یکی از گام های اساسی در حمایت از سلامت روان کارکنان در زمان جنگ، شناسایی عوامل تهدیدکننده و ایجاد ساختارهایی برای مقابله با آن هاست. اضطراب های ناشی از حملات نظامی، نگرانی برای خانواده، نگرانی از از دست دادن شغل یا منابع مالی، همگی می توانند سطح فشار روانی را به شدت افزایش دهند. در این میان، سازمان ها باید با بهره گیری از مشاوران روان شناسی، خدمات حمایتی را به کارکنان ارائه دهند؛ از جمله مشاوره فردی، جلسات گروه درمانی، و آموزش مهارت های مقابله با استرس. همچنین، بهره گیری از پرسش نامه های سلامت روان به صورت دوره ای می تواند در شناسایی زودهنگام اختلالات موثر باشد. بسیاری از کارکنان ممکن است در سکوت با اضطراب دست و پنجه نرم کنند؛ لذا فضای گفت وگوی باز و بدون قضاوت، یک ضرورت است. ایجاد خطوط ارتباطی محرمانه برای بیان مشکلات روانی می تواند باعث شود کارکنان بدون ترس از برچسب خوردن، کمک بگیرند. همچنین، آموزش مدیران برای درک و پاسخ به علائم روانی کارکنان، از اهمیت بالایی برخوردار است. هرچه سازمان زودتر به این مشکلات پاسخ دهد، امکان بازگرداندن سلامت روان و عملکرد بهینه بیشتر خواهد بود.از دیگر موارد مهم در بهداشت روانی در زمان جنگ، حفظ ارتباط اجتماعی و انسجام تیمی است. انزوا، قطع ارتباط با همکاران و از بین رفتن حس تعلق سازمانی، می تواند به شدت سلامت روان را تحت تاثیر قرار دهد. کارکنان باید احساس کنند که بخشی از یک سیستم پشتیبان هستند و در برابر بحران تنها رها نشده اند. 


اقدامات ساده ای مثل تشکیل گروه های گفت وگوی آنلاین، جلسات همدلی هفتگی، و حتی برنامه های مشارکتی کوچک، می تواند از فروپاشی روانی تیم جلوگیری کند. همچنین، مشارکت دادن کارکنان در تصمیم گیری ها، حس کنترل و ارزشمندی آن ها را تقویت می کند. این حس کنترل، یکی از پایه های سلامت روانی در شرایط بی ثباتی است. سازمان ها باید هم زمان با اجرای برنامه های سخت افزاری و امنیتی، برای پیوندهای انسانی و همبستگی روانی نیز سرمایه گذاری کنند. اگر کارکنان احساس کنند کسی به آن ها اهمیت می دهد، مقاومت روانی شان در برابر بحران دوچندان می شود. بنابراین، حفظ شبکه های حمایتی درون سازمانی یکی از ابزارهای کلیدی ارتقای سلامت روان است.یکی دیگر از ابعاد مغفول در سلامت روان در زمان جنگ، مدیریت امید و معنا در دل بحران است. انسان ها زمانی در برابر فشارهای شدید روانی دوام می آورند که احساس کنند تلاششان معنا دارد. سازمان ها باید از طریق انتقال پیام های روشن، هدفمند و انگیزشی، حس ماموریت و ارزش کار را به کارکنان القا کنند. گاه کوچک ترین نشانه های قدردانی، مانند تقدیر کتبی یا شفاهی، می تواند در ایجاد انگیزه و امید نقش کلیدی داشته باشد. همچنین، بازگویی داستان های الهام بخش از پایداری و مقاومت دیگران می تواند نیروهای روانی تازه ای به کارکنان بدهد. این حمایت های معنوی و فرهنگی، به بهداشت روان بعدی عمیق تر می بخشد که صرفا با دارو و مشاوره قابل تامین نیست. در واقع، معنابخشی به کار و نقش افراد در نجات سازمان یا کشور، سطح تحمل روانی را بالا می برد. ایجاد همبستگی فرهنگی و هدف مشترک در مقابله با بحران، افراد را از انزوا بیرون می کشد و احساس قدرت جمعی می دهد. به این ترتیب، بهداشت روانی نه تنها به فرد، بلکه به موجودیت روانی سازمان نیز معنا می بخشد.


در پایان، باید پذیرفت که بحران جنگ یک تهدید هم زمان جسمی، روانی و اجتماعی است و مقابله با آن نیازمند نگاهی یکپارچه به منابع انسانی است. سلامت روانی کارکنان در چنین شرایطی، نه یک انتخاب لوکس، بلکه نیاز حیاتی برای بقا و تداوم فعالیت های سازمان است. سرمایه گذاری در برنامه های روان محور، آموزش مدیران در حوزه همدلی و تشخیص اختلالات روانی، و تقویت شبکه های حمایت اجتماعی، باید بخشی از برنامه های راهبردی هر نهاد و سازمانی باشد. نباید فراموش کرد که انسان ها ستون های اصلی یک سازمان هستند، و روان آسیب دیده آن ها، موجب فروریختن ساختارهای عملکردی خواهد شد. سازمان ها با مراقبت از روان کارکنان، نه تنها از فروپاشی در زمان جنگ جلوگیری می کنند، بلکه پایه گذار فرهنگی خواهند بود که در آن انسانیت در قلب تصمیم گیری ها باقی می ماند. در نهایت، در جنگی که جسم و جان را هم زمان هدف گرفته، مراقبت از روان، نوعی مقاومت فعال و اخلاقی در برابر فروپاشی کامل است.