مدیریت رفتاری و منابع انسانی در شرایط بحرانی جنگ

9 تیر 1404 - خواندن 5 دقیقه - 384 بازدید

در شرایط بحرانی مانند جنگ، یکی از مهم ترین وظایف مدیران منابع انسانی، حفظ روحیه کارکنان و ایجاد انسجام در تیم های کاری است. فشار روانی ناشی از ناامنی، تلفات انسانی، بی ثباتی اقتصادی و عدم قطعیت در آینده، می تواند موجب کاهش انگیزه، اضطراب و حتی بروز رفتارهای پرخاشگرانه یا انفعالی در میان کارکنان شود. در چنین فضایی، نقش مدیران به عنوان رهبران رفتاری بیش از پیش پررنگ می شود. آنان باید با درک عمیق از وضعیت روانی کارکنان، محیطی امن و حمایتی ایجاد کنند. مهارت های ارتباطی و همدلی، ابزارهایی کلیدی برای درک نیازهای فردی و گروهی کارکنان هستند. هم چنین، آموزش رفتارهای مقابله ای سالم و ارتقای تاب آوری روانی می تواند به کاهش آسیب های ناشی از بحران کمک کند. مدیران باید درک کنند که پشتیبانی عاطفی به اندازه تامین منابع فیزیکی اهمیت دارد. در نهایت، ارتباط مستمر و شفاف بین مدیران و کارکنان نقش کلیدی در کاهش ابهام و افزایش حس کنترل در کارکنان دارد.


در مواجهه با بحران های ناشی از جنگ، مدیریت منابع انسانی باید فراتر از امور اداری به رویکردی انسانی و انعطاف پذیر دست یابد. برنامه ریزی برای سناریوهای مختلف، ایجاد بانک اطلاعاتی از مهارت ها و توانمندی های کارکنان، و شناسایی نیروهای کلیدی برای شرایط اضطراری، از اقدامات اولیه ای هستند که باید در نظر گرفته شوند. در چنین شرایطی، استخدام، آموزش و حفظ نیروهای انسانی باید با نگاه بلندمدت و بر اساس تاب آوری و قابلیت تطبیق افراد انجام شود. به کارگیری سیاست هایی مانند جابجایی هوشمند نیروها، تعیین اولویت ها در تخصیص منابع انسانی، و حتی مدیریت داوطلبانه نیروها، می تواند از اتلاف منابع انسانی جلوگیری کند. همچنین، استفاده از تجربه های قبلی سازمان ها در شرایط بحرانی و تطبیق آن با بافت فرهنگی و اجتماعی موجود می تواند کارآمد باشد. در نهایت، حفظ انسجام سازمانی و جلوگیری از فروپاشی منابع انسانی، نیازمند برنامه ریزی هوشمندانه و تصمیم گیری سریع و هماهنگ است.


از منظر روانشناسی سازمانی، در زمان جنگ، افراد دچار اضطراب، ترس و احساس بی پناهی می شوند. این احساسات در صورت مدیریت نشدن می توانند منجر به رفتارهای ناسازگارانه، کاهش بهره وری، یا حتی ترک خدمت شوند. مدیریت رفتار کارکنان در چنین شرایطی نیازمند مداخله فعال، آموزش مهارت های مقابله با استرس، و بهره گیری از مشاوران روانی در سازمان است. برگزاری جلسات گروهی برای تخلیه هیجانات، گفت وگوهای باز در مورد نگرانی ها، و ایجاد کانال های حمایت اجتماعی درون سازمانی از جمله راهکارهای موثر هستند. همچنین، شناسایی افراد آسیب پذیرتر و ارائه حمایت های ویژه به آنان، از تشدید بحران انسانی جلوگیری می کند. اگر کارکنان احساس کنند سازمان به رفاه روانی آن ها اهمیت می دهد، وفاداری و انگیزه بیشتری برای ادامه کار در شرایط سخت خواهند داشت. بی توجهی به این جنبه، باعث بروز اختلالات جدی در عملکرد منابع انسانی می شود که ممکن است در کوتاه مدت قابل مشاهده نباشد، اما در بلندمدت صدمات سنگینی به سازمان وارد خواهد کرد.


یکی از چالش های اصلی در مدیریت منابع انسانی در جنگ، حفظ اعتماد متقابل میان مدیریت و کارکنان است. این اعتماد از طریق شفاف سازی تصمیمات، اطلاع رسانی دقیق، و مشارکت دادن کارکنان در تصمیم گیری ها تقویت می شود. همچنین، عدالت سازمانی اهمیت ویژه ای پیدا می کند، چرا که در شرایط بحرانی، احساس تبعیض می تواند منجر به بروز نارضایتی گسترده شود. پرداخت به موقع دستمزدها، توجه به ایمنی و سلامت کارکنان، و ارائه امکانات رفاهی حداقلی، از جمله اقدامات موثر در این زمینه هستند. در کنار آن، تقدیر و تشویق نیروهایی که در شرایط سخت با وفاداری به کار ادامه می دهند، حس ارزشمندی و تعلق سازمانی را افزایش می دهد. نباید فراموش کرد که منابع انسانی در شرایط جنگ نه تنها سرمایه فکری سازمان، بلکه ستون اصلی تداوم حیات آن هستند. لذا تقویت روابط انسانی، بیش از هر زمان دیگری، به عنوان نیروی محرک سازمان باید مورد توجه قرار گیرد.


در نهایت، شرایط جنگی می تواند به مثابه فرصتی برای بازنگری در شیوه های سنتی مدیریت منابع انسانی و ارتقای آن به سطحی انسانی تر و انعطاف پذیرتر باشد. در این دوران، مدیران باید نقش مربی، مشاور و رهبر را به طور هم زمان ایفا کنند. پذیرش واقعیت های تلخ جنگ، در کنار تلاش برای حفظ کرامت انسانی کارکنان، می تواند نوعی تعادل در مدیریت بحران ایجاد کند. استفاده از فناوری برای ارتباط گیری، آموزش از راه دور، و پیگیری امور اداری نیز می تواند به استمرار فعالیت ها کمک کند. از سوی دیگر، تحلیل و ثبت تجربه ها برای استفاده در بحران های آینده باید جزئی از وظایف مدیریت منابع انسانی باشد. آنچه سازمان ها را در چنین شرایطی نجات می دهد، نه فقط منابع مالی یا تجهیزات، بلکه انسجام و هوشمندی در مدیریت رفتاری منابع انسانی است. تنها با درک عمیق از انسان و نیازهایش در بحران، می توان به سمت حفظ سازمان و حتی رشد آن در دل تهدیدها حرکت کرد.