علی اصغر اسماعیل زاده خسرقی
6 یادداشت منتشر شدهمهارت های مورد نیاز مدیران کسب و کار کوچک
مهارت های مورد نیاز مدیران کسب و کار کوچک
مدیران کسب وکارهای کوچک برای موفقیت نیاز به ترکیبی از مهارت های فنی، مدیریتی و رهبری دارند. برخی از مهم ترین مهارت های مورد نیاز آنها عبارتند از:
مهارت های مدیریتی و رهبری :
مدیریت و رهبری دو مفهوم مرتبط اما متمایز هستند. مدیریت به فرآیند برنامه ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل منابع برای دستیابی به اهداف سازمانی اشاره دارد (Daft, 2018). رهبری، از سوی دیگر، به توانایی نفوذ در افراد و ایجاد انگیزه در آن ها برای دستیابی به اهداف مشترک اشاره دارد (Northouse, 2018).
مهارت های مدیریتی :
مهارت های فنی: دانش و تخصص در یک حوزه خاص، مانند حسابداری، مهندسی یا بازاریابی (Robbins& Coulter, 2018).
مهارت های انسانی: توانایی کار با افراد، ایجاد انگیزه در آن ها و ایجاد روابط مثبت (Lussier& Achua, 2015).
مهارت های ادراکی: توانایی دیدن “ تصویر بزرگ”، درک روابط بین بخش های مختلف سازمان و تصمیم گیری های استراتژیک (Daft, 2018).
مهارت های رهبری :
چشم انداز: توانایی ایجاد یک چشم انداز روشن و جذاب برای آینده سازمان (Northouse, 2018).
ارتباطات: توانایی برقراری ارتباط موثر با افراد در تمام سطوح سازمان (Robbins & Coulter, 2018).
انگیزش: توانایی ایجاد انگیزه در افراد برای دستیابی به اهداف سازمانی (Lussier & Achua, 2015).
تصمیم گیری: توانایی تصمیم گیری های سریع و موثر در شرایط پیچیده (Daft, 2018).
حل مسئله: توانایی شناسایی و حل مشکلات به طور خلاقانه (Northouse, 2018).
هوش هیجانی: توانایی درک و مدیریت احساسات خود و دیگران
(Goleman, 1995).
توانایی رهبری و انگیزه دهی به کارکنان :
توانایی رهبری و انگیزه دهی به کارکنان، دو رکن اساسی در مدیریت اثربخش و موفقیت سازمان ها به شمار می روند. رهبری، فرآیندی است که از طریق آن، فرد یا گروهی، افراد دیگر را به سوی دستیابی به اهداف مشترک هدایت و تشویق می کنند (میرکمالی و امینی، 1397). انگیزه دهی نیز فرآیندی است که طی آن، نیازها و خواسته های کارکنان شناسایی شده و با ایجاد مشوق ها و فرصت های مناسب، تلاش آن ها در راستای اهداف سازمان سوق داده می شود (اعرابی و رفیعی، 1393).
رهبری:
تعیین چشم انداز: رهبران اثربخش، قادرند چشم اندازی روشن و جذاب برای آینده سازمان ترسیم کرده و آن را به کارکنان منتقل کنند (مقیمی، 1396).
ایجاد فرهنگ سازمانی: رهبران، با الگو بودن و ترویج ارزش های مطلوب، در شکل گیری فرهنگ سازمانی مناسب نقش بسزایی دارند (الوانی، 1395).
توانمندسازی کارکنان: رهبران، با تفویض اختیار، آموزش و توسعه مهارت ها، کارکنان را توانمند ساخته و به آن ها اجازه می دهند تا در تصمیم گیری ها مشارکت کنند (میرکمالی و امینی، 1397).
مدیریت تغییر: رهبران، با آگاهی از تغییرات محیطی و سازمانی، کارکنان را برای پذیرش و انطباق با این تغییرات آماده می کنند (اعرابی و رفیعی، 1393).
انگیزه دهی:
- شناسایی نیازها: مدیران باید نیازها ی مختلف کارکنان، از جمله نیازهای مالی، اجتماعی، و خودشکوفایی را شناسایی کنند (مقیمی، 1396).
- ایجاد مشوق ها: سازمان ها می توانند با ارائه مشوق های مالی (مانند پاداش و افزایش حقوق) و غیرمالی (مانند تقدیر و ترفیع)، انگیزه کارکنان را افزایش دهند (الوانی، 1395).
- ایجاد فرصت های رشد: فراهم کردن فرصت هایی برای آموزش، توسعه مهارت ها، و ارتقای شغلی، می تواند به کارکنان کمک کند تا به اهداف شخصی و حرفه ای خود دست یابند (میرکمالی و امینی، 1397).
- ایجاد محیط کار مثبت: ایجاد محیطی صمیمی، حمایتی، و مبتنی بر احترام، می تواند به افزایش رضایت و انگیزه کارکنان کمک کند (اعرابی و رفیعی، 1393).
تصمیم گیری سریع و موثر در شرایط بحرانی :
تصمیم گیری سریع و موثر در شرایط بحرانی، یکی از حیاتی ترین مهارت ها برای مدیران و رهبران در سازمان ها است. شرایط بحرانی اغلب با عدم قطعیت، فشار زمان و پیا مدهای جدی همراه هستند. در این شرایط، توانایی تصمیم گیری سریع و صحیح می تواند تفاوت بین موفقیت و شکست را رقم بزند (دانایی فرد و الوانی، 1391).
مراحل تصمیم گیری در شرایط بحرانی:
1. شناسایی و ارزیابی سریع: اولین گام، تشخیص سریع بحران و ارزیابی ابعاد مختلف آن است. این شامل جمع آوری اطلاعات، شناسایی ذینفعان کلیدی و تعیین میزان تهدید است (بابایی و همکاران، 1398).
2. تعیین اولویت ها: در شرایط بحرانی، معمولا چندین مسئله به طور همزمان وجود دارند. تعیین اولویت ها و تمرکز بر مهم ترین مسائل، به مدیریت بهتر منابع و زمان کمک می کند (طاهری عطار و همکاران، 1400).
3. تولید گزینه های ممکن: با توجه به محدودیت های زمانی، باید به سرعت گزینه های مختلف برای حل بحران را شناسایی و ارزیابی کرد. استفاده از روش های خلاقانه و مشورت با افراد متخصص می تواند به تولید گزینه های بهتر کمک کند (مرادی و همکاران، 1399).
4. ارزیابی و انتخاب گزینه مناسب: هر گزینه باید بر اساس معیارهایی مانند اثربخشی، سرعت اجرا، هزینه و ریسک ارزیابی شود. انتخاب گزینه ای که بهترین تعادل را بین این معیارها برقرار کند، ضروری است (حسینی و همکاران، 1397).
5. اجرا و نظارت: پس از انتخاب گزینه، باید به سرعت آن را اجرا کرد و به طور مداوم بر پیشرفت کار نظارت داشت. در صورت نیاز، باید تغییرات لازم در برنامه اعمال شود (دانایی فرد و الوانی، 1391).
6. بازخورد و یادگیری: پس از پایان بحران، باید عملکرد تیم و فرآیند تصمیم گیری را ارزیابی کرد و از تجربیات کسب شده برای بهبود عملکرد در آینده استفاده کرد (بابایی و همکاران، 1398).
عوامل موثر در تصمیم گیری سریع و موثر:
- تجربه: تجربه در مواجهه با بحران های مشابه، به مدیران کمک می کند تا تصمیمات بهتری بگیرند (طاهری عطار و همکاران، 1400).
- دانش: داشتن دانش کافی در مورد موضوع بحران، به مدیران کمک می کند تا گزینه های مختلف را بهتر ارزیابی کنند (مرادی و همکاران، 1399).
- مهارت های ارتباطی: توانایی برقراری ارتباط موثر با اعضای تیم، ذینفعان و رسانه ها، برای مدیریت بحران ضروری است (حسینی و همکاران، 1397).
- آرامش و تمرکز: حفظ آرامش و تمرکز در شرایط بحرانی، به مدیران کمک می کند تا تصمیمات منطقی تری بگیرند (دانایی فرد و الوانی، 1391).
برنامه ریزی استراتژیک و تعیین ا هداف بلند مدت و کوتاه مدت
برنامه ریزی استراتژیک فرآیندی است که طی آن رهبران سازمان چشم انداز آینده را ترسیم کرده و اهداف و ماموریت های مربوطه را شناسایی می کنند. این فرآیند شامل تعیین اهداف بلندمدت و کوتاه مدت است که به سازمان کمک می کند منابع خود را به طور موثر تخصیص دهد و به چشم انداز خود دست یابد. اهداف بلند مدت معمولا برای بازه های زمانی پنج تا هفت ساله تعریف می شوند، در حالی که اهداف کوتاه مدت معمولا در بازه های زمانی یک تا دو ساله تعیین می شوند (فرادرس، ۱۴۰۲).
گام های برنامه ریزی استراتژیک
1. تعریف ماموریت و چشم انداز: ماموریت سازمان نشان دهنده هدف کلی و مسیر حرکت آن است.
2. تحلیل محیط داخلی و خارجی: با استفاده از ابزارهایی مانند تحلیل SWOT، نقاط قوت، ضعف، فرصت ها و تهدیدها شناسایی می شوند.
3. تعیین اهداف : اهداف باید طبق مدل SMART)) مشخص، قابل اندازه گیری، دستیابی پذیر، مرتبط و محدود به زمان تعریف شوند.
4. تدوین استراتژی ها : استراتژی ها برای دستیابی به اهداف تعیین شده طراحی می شوند.
5. پیاده سازی و ارزیابی : برنامه ها اجرا شده و به صورت دوره ای ارزیابی و بازبینی می شوند (قنبری، ۱۴۰۲).
تفاوت اهداف بلندمدت و کوتاه مدت
اهداف بلندمدت معمولا به چشم انداز کلی سازمان مرتبط هستند و نیازمند برنامه ریزی دقیق و منابع گسترده اند. در مقابل، اهداف کوتاه مدت به عنوان گام هایی برای دستیابی به اهداف بلندمدت عمل می کنند و معمولا به فعالیت های روزمره و عملیاتی سازمان مرتبط هستند (خاورزاده، ۱۴۰۳).