بتول قربانی سینی
9 یادداشت منتشر شدههمه حق زیستن داریم چون خدایمان یکیست.
هیچکدام از ما در هنگام پا گذاشتن بر روی این زمین حق انتخاب پدر، مادر، وطن، زبان و.... را نداشته ایم؛ ژنهایمان از پیش تعریف شده است،نژادمان قبل از موجودیت ما مشخص شده است، نوع مذهب یا لامذهبی انسان نیز قبل از بدنیا آمدنش مشخص است؛ پس چرا هر روز خدا، هر کسی به خود حق می دهد بر سر هر چیزی به مردمان سرزمینی دیگر فخر بفروشد؟! یکی به پوست روشنش می نازد،یکی به مذهبش، یکی به نژادش و دیگری به....اصولا چه کسی نژاد و ... برتر را تعریف می کند؟! وقتی اکثر داشته هایمان اختیاری نیست به چه می نازیم؟! چگونه سفید پوستی به خود جرات می دهد که سیاه پوستی را به بردگی بگیرد یا مسلمانی به خود اجازه می دهد؛ ریختن خون فردی با مذهب دیگر را حلال بداند یا یک یهودی به خود حق می دهد خون مسلمانی را بریزد! مگر غیر از این است که همگی قرار است در این دنیا به روشی زندگی کنیم؛ اکثر انسانها در همان مختصات جبری که به دنیا آمده اند زندگی می کنند و عده ای نیز تلاش می کنند مکانشان، مذهبشان و..را بر اساس مطالعه و تحقیق انتخاب کنند که همان ها هم چون در سرشتشان قابلیت تغییر وجود دارد به سمت و سوی تغییر می روند و عده ای هم مغزشان را به طناب پوسیده تعصبات چنگ می زنند تا جاییکه،مغزشان پینه می بندد و پینه هایش آنچنان بزرگ می شود که دیگر جایی برای اندیشیدن در ذهنشان نمی گذارد؛ وقتی خدایمان یکیست چه کسی این اجازه را به انسان می دهد که حق دارد در مورد خوب بودن یا بد بودن و یا در مورد مرگ یا زندگی دیگر انسان ها تصمیم بگیرد و از مرگشان شادمان شود. مرگ هیچ انسانی، لذت بخش نیست. هر کودکی در هر خاکی که به زمین بیفتد، ظلمیست که در زمین جاری شده، چه فرق است بین مادری در آفریقا، پدری در غزه، دختری در ایران و پسری در اسرائیل که عزیزانشان را از دست داده اند؛ عزیز هر کس برای خودش به همان اندازه عزیز است که عزیز ما و همگی مخلوق خدا!!! این همه خون و خونریزی، تنها زمین را آلوده تر می کند؟! من چه می دانم و تو چه می دانی همان کودکی از هر نژاد و هر مذهبی که خونش بر زمین ریخته می شود شاید اگر فرصت زندگی کردن به او داده می شد از من و تو خیلی بهتر نبود؟! لااقل اگر چشم دیدن هم را نداریم، کاری بکار هم نداشته باشیم؛ عیسی به دین خود بود و موسی به دین خود! یعنی از گذشتگان خود هم کمتریم؟! آنقدر در این دنیا با جبر سرو کار داریم که دیگر اختیار کردن جنگ معادل چیزی جز جهل نیست و هنگامی که جبر و جنگ و جهل همسو شدند، هیچ اختیاری توانایی رویارویی با آنها را ندارد!!!