خورشید ذات

[فرید الدین عطار نیشابوری]
جهد آن کن تا درین راه دراز - تو به یکذره نمانی بسته باز
هر کجا کانجا بمانی بسته تو - تا ابد آنجا بمانی خسته تو
واعظت در سینه درد و داغ بس - بلبل جان تو را مازاغ بس
هردو عالم خواستارش آمدند - با طبقهای نثارش آمدند
_
گر در این عالم کمان را زاغ بود - آن کمان را زاغ از «ما زاغ» بود
او در آن معراج جایی ننگریست - زانکه سر کار دانست او که چیست
زان نمودش سر کل کاینات تا بداند خواجه خورشید ذات
دیده را دیدار و جان را داغ بس - ورنه بیاو دیده را «ما زاغ» بس
-
تو مبین ز افسون عیسی حرف و صوت - آن ببین کز وی گریزان گشت موت
***
[یزدانپناه عسکری]
مشاهداتی که به غیر حق خیره نمی شود. (ما زاغ البصر و ما طغی - النجم : 17 ، لقد رای من آیات ربه الکبری - النجم : 18 ) سیالیت قلب و نشانه روی خورشید ذات، نبا عظیم و سر کل کاینات می باشد.
__________
1 - فرید الدین عطار نیشابوری، مصیبت نامه، 1جلد، کتابخانه مرکزی - تهران، 1354 ه.ق. صفحه 21 ، 24 ، 62