سوی هفتم

سوی هفتم [شرح غزل 132 دیوان کبیر شمس - در میان پرده خون عشق را گلزارها]
در میان پرده خون عشق را گلزارها - عاشقان را با جمال عشق بی چون کارها
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست - عشق گوید راه هست و رفته ام من بارها
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد - عشق دیده زان سوی بازار او بازارها
ای بسا منصور پنهان ز اعتماد جان عشق - ترک منبرها بگفته برشده بر دارها
عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها - عاقلان تیره دل را در درون انکارها
عقل گوید پا منه کاندر فنا جز خار نیست - عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن - تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف - چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
***
در میان پرده خون عشق را گلزارها
عاشقان را با جمال عشق بیچون کارها
[شاعر دارد به افراد عادی می گوید: زجر و خون دادنی که نصیب عاشقان شده مانند یک پرده جلو دید شما را گرفته (پرده خون) و مانع دیدن وراء آن پرده می شود که مستقل از زجر و خون فشانی و سایر زجرها است و شاعر آن را گلزاری بیان کرده که عاشق در حال ادراک آن می باشد، حتی اگر در همان لحظه به چشم افراد عادی در حال زجر کشیدن و خون فشانی باشد.
باید توجه داشت که ساده ترین و عام ترین نوع پرده ( روپوش ، حجاب) در ادبیات، پرده ی پندار می باشد و در این شعر پرده ی خون به ضخامت پرده ی پندار ملحق می شود و شخص عادی نسبت به شخص عاشق، پندار رنج و زجر را می پندارد. حال عاشق پرده ی پندار را دریده و حتی ماوراء پرده ی خون وسعت گلزارهای ادراکی را ادراک می کند. ]
عقل گوید شش جهت حدست و بیرون راه نیست
عشق گوید راه هست و رفتهام من بارها
[ به پرده ی پندار یا همان قوانین عقلانی یا همان پیش فرض های منطقی و عقلانی اشاره دارد که به عنوان پرده ی پندار دیدگاه افراد را محدود می نماید. و در مقابل عشق وسعت ماوراء قوانین عقلانی پرده ی پندار را نشان می دهد. خلاصه: عشق سوی هفتم را نشان می دهد. یعنی در هر فرد دو جزء ادراک کننده هست: 1- عقل 2- عشق. اما فرد عادی فقط با جزء عقلانی کار می کند ولی سالک که همان عاشق است با هر دو ادراک می کند، هم عقل هم عشق. پس عقل و عشق دو ابزار ادراک فرد است. ]
عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد
عشق دیده، زان سوی بازار او بازارها
[ عمق ادراک عشق از عقل بیشتر می باشد.]
ای بسا منصور پنهان، ز اعتماد جان عشق
ترک منبرها بگفته، بر شده بر دارها
[عاشقانی مانند منصور که به ادراک ادراک شده توسط عشق اطمینان دارند، نفع شخصی و مادی و عقلانی را کنار گذاشته و جان داده اند. (باور مولانا به حیات بعد از مرگ)]
عاشقان دردکش را در درونه ذوق ها
عاقلان تیرهدل را در درون انکارها
[عقل به دلیل عمق کمتر ادراکش نسبت به ادراکات عشق، انکار دارد و عاشق به دلیل ابراز عشقش، امکان داشتن ذوق مضاعف دارد.]
عقل گوید پا منه کندر فنا جز خار نیست
عشق گوید عقل را کاندر توست آن خارها
[ عقل به ادراک شده توسط خود اطمینان دارد و عشق به ادراکات خود.]
هین خمش کن خار هستی را ز پای دل بکن
تا ببینی در درون خویشتن گلزارها
[سکوت درون]
شمس تبریزی توی خورشید اندر ابر حرف
چون برآمد آفتابت محو شد گفتارها
[معرفت خاموش]
_________
یزدانپناه عسکری 773:279