تور مجازی در خدمت میراث فرهنگی: وقتی تکنولوژی می تواند حافظ تاریخ شود

13 خرداد 1404 - خواندن 7 دقیقه - 35 بازدید

مقدمه:

در میانه ی شتاب بی امان روزگار دیجیتال، انگار تاریخ دارد زیر گردوغبار پیکسل ها گم می شود. اما این همه ی ماجرا نیست. گاهی، همان ابزارهایی که متهم به فراموشی اند، خودشان حافظه می سازند؛ نه از آن حافظه های الکترونیکی، بلکه از جنس حافظه ی تاریخی، حافظه ی زیسته، حافظه ی جمعی. تور مجازی، به زعم بسیاری از صاحب نظران، یکی از همین ابزارهاست که آرام آرام دارد جای خود را در قافله ی حافظان میراث فرهنگی باز می کند.

نه فقط برای نمایش چند اثر تاریخی یا پرسه در موزه ها، بلکه به مثابه یک مقوله ی تعلیمی–فرهنگی با ظرفیت هایی فراتر از چشم اندازهای صرفا بصری. تور مجازی، این امکان را فراهم کرده که فاصله ها از معنا تهی شوند و مکان های فراموش شده، دوباره به بافت زنده ی ذهن ها بازگردند. حالا دیگر لزومی ندارد برای لمس دیواره های ارگ بم، حتما غبار جنوب را فرو بدهی. یک کلیک کافی ست تا در دل زمان قدم بزنی.

سیر تحولی:

اگر بخواهیم رویکرد تطبیقی به کار بگیریم، باید بگوییم که تکنولوژی واقعیت مجازی، نخستین بار با هدفی تجاری–تفریحی وارد میدان شد. بازی ها، شبیه سازهای پرواز، پلتفرم های خرید، همه و همه دنبال یک چیز بودند: جذب مخاطب. اما رفته رفته، نگاه ها عوض شد. پژوهشگران حوزه ی میراث فرهنگی، متولیان موزه ها و فعالان عرصه ی آموزش تاریخی دریافتند که این ابزار، چیزی بیش از اسباب بازی است. تور مجازی شد پلی میان دیروز و امروز، میان سنگ نوشته و موبایل، میان کودکی که هنوز فرق «ساسانی» و «صفوی» را نمی داند، و پدربزرگی که عکس کاخ گلستان را روی جلد کتاب تاریخ مدرسه اش دیده بود.

برخی شواهد تجربی موید آن اند که تورهای مجازی، اگر درست طراحی شوند، نه تنها اطلاعات منتقل می کنند بلکه حس خلق می کنند. مثل وقتی در حیاط مسجد وکیل شیراز راه می روی، صدای پای خودت را می شنوی و حتی، عجیب است، ولی انگار بوی گلاب و خاک نم خورده را هم حس می کنی. شاید هم... نه، ببین، اصلا چرا تعجب می کنیم؟ مغز ما عادت دارد جای خالی تجربه ها را با خاطره ها پر کند. همین جاست که تور مجازی، نه به عنوان ابزار، بلکه به مثابه ی یک «رسانه» معنا پیدا می کند؛ رسانه ای از جنس خاطره، خیال، و دریافت های حسی شبه واقعی.

و البته، این تحولات فقط در سطح ابزار متوقف نماند. ساختار تکوینی تولید محتوا هم تغییر کرد. دیگر عکاس صرف یا فیلم بردار ساده کافی نبود. حالا تیم ها باید شامل متخصصان تاریخ هنر، طراحان رابط کاربری، برنامه نویسان و گاه حتی روان شناسان شناختی می بودند. چرا؟ چون انتقال معنا در بستر مجازی، قواعد خودش را دارد. چون موزه ای که در آن نمی توانی به دیوار تکیه بدهی، باید دست کم به دلت تکیه بدهد.

نمونه های تطبیقی:

برای آن که ابعاد واقعی این موضوع روشن تر شود، بیاییم از نگاه مقایسه ای بهره بگیریم. نگاه تطبیقی حاکی از آن است که کشورهای پیشرو در حوزه ی حفاظت از میراث فرهنگی، چند سالی ست که تور مجازی را نه به عنوان ابزار مکمل، بلکه به مثابه ی بازوی اصلی روایت تاریخی به کار گرفته اند. در فرانسه، پروژه ی VersaillesVR امکان بازدید کامل از قصر ورسای را در دل تجربه ای سه بعدی و همه جانبه فراهم کرده است؛ بازدیدکننده نه فقط می بیند، بلکه در فضای تاریخی زیست می کند. صداها، نورها، چیدمان، و حتی شبیه سازی سایه ی پرده ها در ساعت های مختلف روز، همه در خدمت بازسازی یک «واقعیت تاریخی حسی» قرار گرفته اند.

در بریتانیا نیز «British Museum Virtual Walkthrough» نه فقط اطلاعات تاریخی ارائه می دهد، بلکه کاربران را به نوعی «مکاشفه ی فرهنگی» دعوت می کند. مسیر تور به گونه ای طراحی شده که انگار مخاطب دارد بینابین روایت ها، رد پای امپراتوری را دنبال می کند. این جا دیگر صرفا گردشگر نیستی، راوی خاموش تاریخ می شوی. بعضی کاربران حتی گزارش کرده اند که بعد از تجربه ی تور مجازی موزه ی بریتانیا، انگیزه ی شخصی برای مطالعه ی تاریخ مستعمره ها در آن ها برانگیخته شده؛ این یعنی آموزش غیرمستقیم، آن هم از جنسی که در کلاس های سنتی هیچ وقت مجال بروز نمی یابد.

در ایران، علی رغم برخی محدودیت های زیرساختی و البته، عدم انسجام نهادی در سیاست گذاری های فرهنگی–دیجیتال، موارد معدودی از این دست تورهای تاثیرگذار قابل اشاره اند. نمونه ی پروژه ی تور مجازی تخت جمشید که با مشارکت پژوهشگران میراث فرهنگی و برنامه نویسان ایرانی انجام شده، توانسته است حداقل در سطح پژوهشی، نگاه های جدیدی را به سمت ظرفیت های واقعیت مجازی معطوف کند. در آن پروژه، کوشیده اند تا نه فقط نمای کلی محوطه، بلکه جزییات فنی نقش برجسته ها و مسیرهای آیینی را نیز بازسازی کنند.

اما همچنان، آن طور که باید و شاید، تلقی غالب در میان نهادهای دولتی از تور مجازی، محدود به صرف نمایش است؛ نه انتقال زیسته ی فرهنگی. انگار هنوز باور نکرده ایم که نمایش صرف، آن چیزی نیست که نسل جدید را با تاریخ آشتی می دهد. آن چه این نسل می خواهد، درگیری ست، تجربه ی درونی، بازی گونه، مشارکت محور. اگر این نیاز دیده نشود، تکنولوژی هم می شود صرفا یک پوسته ی شیک بر یک محتوی کهنه؛ درست مثل نونوایی ای که آرد داره، آتیش هم هست، ولی خمیرشو ول کرده تو باد!

نتیجه گیری: وقتی حافظه، دیجیتال می شود

اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، باید گفت تور مجازی، در صورتی که با رویکردی معرفتی، چندرسانه ای و تکوینی به کار گرفته شود، می تواند به حافظ تاریخ تبدیل شود؛ نه صرفا نقال تصویری آن. این ابزار – که گاه با تسامح، آن را لوکس و صرفا تزئینی تلقی کرده اند – در واقع حامل نوعی تاریخ گویی نوین است؛ نوعی که در آن نه تنها داده ها، بلکه لایه های درک، حس، حافظه ی حسی و تجربه ی ذهنی نیز منتقل می شود.

به زعم صاحب نظران علوم تربیتی و رسانه، ما در آستانه ی نوعی تحول معرفتی در روش های انتقال مفاهیم تاریخی ایستاده ایم؛ تحولی که شاید در ابتدا، بیشتر به بازی و سرگرمی شبیه باشد، اما در لایه های عمیق تر، حامل پیامی جدی است: حافظه ی تاریخی اگر به زبان نسل جدید ترجمه نشود، در همان لحظه ی تدریس، از یاد می رود.

مسئله فقط این نیست که بچه های امروز به موزه نمی روند؛ مسئله این است که اگر هم بروند، نمی فهمند چرا رفته اند. تور مجازی، اگر درست پیاده سازی شود، می تواند این خلا را پر کند؛ نه با تکرار دانسته های کتاب درسی، بلکه با احیای تجربه ی زیسته ی تاریخی، با دعوت به درک و لمس و مکاشفه.

و نهایتا، شاید لازم باشد تلنگری بزنیم به نهادهای متولی: ما در سرزمینی زندگی می کنیم که زیر هر سنگش تاریخی نهفته است، هر کوچه اش بوی عصرهای گذشته را دارد. اگر تکنولوژی امروز، همچون سیلابی از نوآوری، پشت سد سیاست های سنتی ما گیر کرده، باید پرسید: تا کی قرار است لکوموتیو این قطار با ذغال حرکت کند؟! بگذارید واگن ها با برق بروند. بگذارید حافظه ی ما، دیجیتال شود؛ ولی با هویت، با ریشه، با عشق.