حسنا محمدزاده
دكتراي زبان و ادبيات فارسي، شاعر، منتقد ادبي، پژوهشگر شعر معاصر و نظريه هاي ادبي غربي
7 یادداشت منتشر شدهنمادگرایی در شعر منوچهر نیستانی
سمبل را در زبان فارسی رمز و مظهر و نماد می گویند. «نماد شیء بی جان یا موجود جانداری است که هم خودش است هم مظهر مفاهیمی فراتر از خودش»[1]بعضی از نمادها به سبب تکرار استفاده در آثار شاعران، به اصطلاح مبتذل هستند از قبیل شراب و ساقی که در ادبیات عرفانی، سمبل روحانیت و معنویت هستند. «سمبل های خصوصی حاصل وضع و ابتکار شاعران و نویسندگان بزرگ است و معمولا در ادبیات قبل از آنان مسبوق به سابقه نیست و از این رو برای خوانندگان تازگی دارد و فهم آنها دشوار است. مولانا خورشید را سمبل شمس تبریزی و خدا و هم چنین شیر را سمبل خدا و ولی الله قرار داده است. زنبور طلایی در بوف کور رمز عاشق است. گل نیلوفر در آثار برخی رمز روح عارف است که از مرداب جهان سربرمی زند اما به گند آن آلوده نمی شود.»[2]نیستانی در غزل واره ای (با ردیف «می برند» و قافیه هایی چون: منزل، دل، ساحل، قوافل) که در خیال و فضایی یاس آلود و نمادین شکل گرفته، دردهای اجتماعی عمیقی را در لایه های درونی شعر، پنهان کرده است، با کمک شگردهای نوآوری در قالب، از جمله: پاره پاره نویسی بیت ها، افزودن به تعداد مصراع های یک بیت، کوتاه و بلند کردن وزن، تکرار یا رعایت نکردن قافیه و...
مرده ای را در قفس بنشانده با حیلت گری،
و، ز سر تا پای او را، با گل خرزهره،
آذین بسته، خلق؛
گرد شهر،
کو به کو منزل به منزل می برند!
*
کودکان با های هوشان،
دختران در گفت و گوشان،
می رسند.
روی در دستان فرو پوشیده ،
پنهان می شوند
مرده می خندد که:
«اینان باز هم دل می برند!»
*
این طرف، نظاره را بنشسته من، (در انتظار
آفتابی کش ز دریا سوی ساحل می برند.
برای مثال همین قسمت شعر، شامل سه بیت است که بیت اول و بیت دوم، شامل سه مصراع هستند و بیت سوم دو مصراعی است. (اینجا، برای مشخص شدن مرزبندی بیت ها، علامت* درج شده اما در مجموعه اشعار نیستانی، بدون علامت* و فاصله، است.) می بینیم که شاعر، در مصرع اول بیت اول، قیدوبندی برای رعایت قافیه نداشته است. و وزن مصراع ها را هم کوتاه و بلند کرده است. و هر مصراع را به شیوه نیمایی، پاره پاره نوشته است و در ادامه ، مجددا از قافیه «منزل» کار کشیده و در نهایت، غزل را با بیتی دو مصراعی به پایان رسانده است:
پشت سر، مردان به لب ها، وردهاشان،
رنگ رنگ،
مرده ای را در قفس بنشانده،
گرداگرد شهر،
کو به کو
منزل به منزل
می برند.
*
راز شهری را که در کابوس من آباد، باد!
خلق تا اقصای عالم با قوافل می برند.
جدا از نوآوری ها و هنجارگریزی هایی که در قالب صورت گرفته است، این شعر به لحاظ درون مایه به گونه ای تاویل پذیر است تا جایی که می توان مضامین گوناگونی را از آن دریافت کرد و نمادها را به شکل های مختلف توجیه کرد. مرده در قفس، می تواند نماد زندگی بی روح اسیر چارچوب ها باشد. گل خرزهره که از میان این همه گل انتخاب شده، نماد زیور آلات و ظواهر بی ارش زندگی است که صدایش گوش شهر را کر می کند. اما از اینها مهم تر، در لبخند زدن مرده به دلبری های دختران، طنز تلخی نهفته است که می تواند پوچی و مضحک بودن زندگی را یادآور شود. در واقع طنز تلخ او برای درک بهتر عمق فاجعه است، طنزی فراتر از واقعیت، اما برای بیان واقعیت های گفتنی. واقعیت هایی که باید چون پتکی محکم بر سر خفتگان فرود آیند. و طنزی دیگر، در جمله ی معترضه بیت پایانی و دعای پارا دوکسیکال شاعر، نهفته است. دعا برای آبادانی چنین شهری در کابوس ها، در واقع دعا برای پر رونق شدن کابوس است که پارادوکسی حیرت انگیز و طنزآمیز است که جلوه و رنگ و بویی نو به کلیت شعر بخشیده است، آن هم با توجه به اهمیتی که بیت پایانی در جمع بندی مضمون دارد. «نیستانی شاعری است با تخیل خلاق و جهت دار و هدفمند با این توضیح که در معانی و بیان شعر نیستانی، طنز فلسفی و حتی حکیمانه، حضور و نفوذ دارد. تخیل خلاق هدفمند که ناگزیر ساختارمند نیز هست و طنز حکیمانه، همه دلالت دارد بر پشتوانه گرانقدر فرهنگی که از منظری ورای مناظر معمول به سوررئالیسم می نگرد.»[3]نیستانی گویا در زندگی شخصی هم آدمی بوده که احساسات واقعی و افکارش را همیشه زیر لایه ای از طنز و شطح گویی پنهان می کرده است. دکتر براهنی در این باره می گوید: «و نیستانی که من بعدها از نزدیک شناختمش، طنز می گفت، سخت عمیق اگر البته می توانستی از خلال کلمات پیچیده تاحدی لایعقلش بفهمی» طنز نیستانی بیشتر کلامی است[4].
نیستانی در غزل «مسیح زرد» که غزلی اجتماعی سیاسی است با نمادهای مختلف به تبیین شرایط تاریک سیاسی پرداخته است؛ مثلا در این غزل، «گاو به نشخوار و نشئه نشسته» می تواند نماد حاکمی خوشگذران باشد و «کودک دهقان» نماد تمام مردم زحمت کشی که مورد ظلم واقع می شوند و «مسیح زرد» به تاویلی می تواند نمادی از پاکی ها و خوبی ها باشد:
مگو چگونه تواند نشست با بد و خوب؟
که مشتش آهن سرد است و پای او از چوب
چگونه گاو به نشخوار و نشئه ننشیند
که خفته کودک دهقان کنار خرمن کوب؟
...
چو ماهتاب برآید ز پشت خرمن ها
مسیح زرد دگرباره می شود مصلوب[5]
فهرست منابع
[1] . داد، سیما(1382). فرهنگ اصطلاحات ادبی، چاپ اول: ویرایش جدید، تهران: مروارید. ص499
[2] . شمیسا، سیروس(1390). بیان و معانی. چاپ سوم از ویراست دوم. تهران: میترا. ص71
[3] . علومی، محمدعلی(1393). «شرحی بر شعر روز، شب، روز از منوچهر نیستانی». مجموعه اشعار منوچهر نیستانی؛ ص528-529
[4] . صراف، غلامرضا(1393). «خط فاصله، امروز». مجموعه اشعار منوچهر نیستانی، ص520-521.
[5] . نیستانی، منوچهر(1393). مجموعه اشعار منوچهر نیستانی. تهران: نگاه.