دو انگاری

1 اردیبهشت 1404 - خواندن 3 دقیقه - 22 بازدید



[شمس تبریزی]

یکی حالت می کند بر صوتی، که این صوت به صوت فلان ماند، و از حقیقت صوت او را خبر نه. و یکی حالت می کند بر موافقت، و نداند که موافقت خود چیست؟

چنانکه آن نحوی از مغنی شنید: فی کل عیشه و فی اشراق

جامه را پاره پاره کرد و نعره ها می زد، تا خلق بر او گرد شد در محفل. و قاضی درو حیران مانده است، که این مرد هرگز از اهل حالت نبود. و مغنی پندارد که او را خوش می آید، بازمی گوید. و نحوی نعره می زند، و اشارت می کند به خلق، که آخر بشنوید ای مسلمانان! ایشان پندارند که او از غیب مگر آوازی عجب می شنود، ما را بیدار می کند! چون روز دیر شد، و فارغ شدند، نحوی جامه را لته لته کرده بود، انداخته و برهنه شده. گردش آوردند و آب و گلاب بر او زدند. چون ساکنتر شد قاضی او را دست گرفت، به خلوت درآورد. گفت : به جان و سر من که راست بگوئی، ترا این حالت از کجا بود؟

گفت: چرا حالتم نگیرد و هزار حالتم نگیرد؟ که از دور آدم تا عهد نوح، تا عهد ابراهیم خلیل، تا دور محمد، حرف فی جر می کرد اسما را، و این ساعت نصب کند. اکنون چون بدین قدر حالت شود هر یکی را به غرضی فاسد. (1)

***

[مولانا]

هر کسی از ظن خود شد یار من (2)

اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر (3)

***

[یزدانپناه عسکری]

فهم، کاملا مبتنی بر پیش فرض های ذهنی یا به قول شمس اندیشه* می باشد.

____________

1 - مقالات شمس تبریزی، شمس الدین محمد تبریزی، تصحیح وتعلیق محمد علی موحد-تهران انتشارات خوارزمی 1369 ص 156 ، 376

2 - مثنوی معنوی، جلال الدین محمد بن محمد مولوی به تصحیح رینولد نیکلسون – تهران: هرمس 1386، مثنوی دفتر اول

3 - کلیات دیوان شمس تبریزی ، مولانا جلال الدین محمد بلخی به کوشش دکتر ابوالفتح حکیمیان – تهران: انتشارات پژوهش 1383 غزل 1122

* - سخن مرا چنان گو که من گفته باشم، این سخن دو روی دارد، چون باز گویی با کسی که او را اندیشه هست، او البته همان یک رو فهم کند که اندیشه ی او باشد. (مقالات صص 375 ، 376)