کنترل درخشش آگاهی

[مولانا]
برخیز تا شراب برطل و سبو خوریم - بزم شهنشه است، نه ما باده میخریم
بحریست شهریار و شرابیست خوشگوار - در ده شراب لعل ببین ما چه گوهریم
خورشید جام نور چو بر ریخت بر زمین - ما ذره وار مست برین اوج بر پریم
خورشید لا یزال چو ما را شراب داد - از کبر در پیاله خورشید ننگریم
پیش آر آن شراب خرد سوز دلفروز - تا همچو دل ز آب و گل خویش بگذریم
پرخواره ایم کز کرم شاه واقفیم - در شرب سابقیم و به خدمت مقصریم
زیرا که سکر مانع خدمت بود یقین - زین سو چو فربهیم بدان سوی لاغریم
نوری که در زجاجه و مشکاه تافته است - بر ما بزن که ما ز شعاعش منوریم
بس گرم و سرد شد دل ازین باده چون تنور - در سوزمان چو هیزم تا هیچ نفسریم
چون شیشه فلک پر از آتش شده است جان - چون کوره بهر ما که مس و قلب یا زریم
ای گلعذار، جام چو لاله به مجلس آر - کز ساغر چو لاله چو گل یاسمین بریم
خوش خوش بیا و اصل خوشی را به بزم آر - با جمله ما خوشیم ولی با تو خوشتریم
ای مطرب، آن ترانه تر بازگو ببین - تو تری و لطیفی و ما از تو تر تریم
اندر فکن ز بانگ و خروش خوشت صدا - در ما که در وفای تو چون کوه مرمریم
آن دم که از مسیح تو میراث بردهای - در گوش ما بدم که چو سرنای مضطریم
گرچه دهان پرست ز گفتار لب ببند - خاموش کن که پیش حسودان منکریم
***
[یزدانپناه عسکری]
در روزنه و گذرگاه نهان وجود (مشکاه)، کنترل درخشش آگاهی (یوقد) ، در عمق و فارغ از سطح و جوانب.
الله نور السماوات و الارض مثل نوره کمشکاه فیها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نار نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شیء علیم - النور : 35
__________
1 - مولانا جلال الدین محمد بلخی(مولوی)، دیوان کبیر شمس، طلایه - تهران، چاپ: اول، 1384. غزل 1706