دو دلیل اقتدار

[مولانا]
آتش ، ابراهیم را نبود زیان / هر که نمردی است گو : می ترس از آن
نفس نمرودست و ، عقل و جان ، خلیل / روح در عین است و ، نفس اندر دلیل
این دلیل راه ، رهرو را بود / کو به هر دم در بیابان گم شود
واصلان را نیست جز چشم و چراغ / از دلیل و راهشان باشد فراغ
گر دلیلی گفت آن مرد وصال / گفت بهر فهم اصحاب جدال
بهر طفل نو ، پدر تی تی کند / گر چه عقلش هندسه گیتی کند
کم نگردد فضل استاد از علو / گر الف چیزی ندارد گوید او
از پی تعلیم آن بسته دهن / از زبان خود برون باید شدن
در زبان او باید آمدن / تا بیاموزد ز تو او علم و فن
پس همه خلقان چو طفلان وی اند / لازم است این پیر را در وقت پند (1)
***
[یزدانپناه عسکری]
منطق آدمی فراموش می کند که آگاهی و جان انسان نامحدود است و می تواند با سلسله اراده و جان، ادراک و نظاره گر جهان باشد.
______________
1 - مثنوی معنوی، جلال الدین محمد بن محمد مولوی به تصحیح رینولد نیکلسون– تهران : هرمس 1386 ص 315 – دفتر دوم، طعنه زدن بیگانه یی در شیخ و جواب مرید، ابیات 3310 الی 3319