عشق فیلیایی

1 فروردین 1404 - خواندن 10 دقیقه - 94 بازدید



[ مصطفی ملکیان]

پدیده دیگری که درباره عشق در یونان قدیم وجود داشته است، چیزی است که از آن به فیلیا تعبیر می شود. در این نوع عشق اصلا بحثی از زیبایی، میل و اشتیاق و یا دیدار زیبایی حقیقی در میان نیست. در اینجا با بحث خواستن و اراده سر و کار داریم و کسی که آدمی به او محبت دارد، هم زیبا نیست.

تعریف این عشق چنین است: خواستن چیزهای خوب برای کسی دیگری و فقط برای آن کس دیگر. اگر رابطه ای از این دست بین شخصی با شخص دیگر وجود داشته باشد، محبتی از نوع فیلیا پدید آمده است. اگر من چیز خوبی را برای شما می خواهم، اما نه به خاطر خود شما، بلکه برای اینکه فایده آن به طرف خودم برگردد، در آن صورت محبت من از جنس فیلیا نیست.

بزرگ ترین نظریه پرداز فیلیا ارسطو است. او بر خلاف استادش افلاطون که به خاطر نظریه فلسفی ای که داشت، تمام توجه اش به اروس محدود بود، بحث فیلیا را مطرح کرد. اکنون به بیان ویژگی های این نوع محبت می پردازیم. نکته اول آن است که همان طور که گفتیم در عشق اروتیک جمادات و حیوانات و گیاهان هم به خاطر زیبایی شان می توانند متعلق عشق قرار گیرند، اما در فیلیا فقط اشخاص هستند که متعلق محبت واقع می شوند؛ چون فقط انسان ها هستند که می توانیم چیز خوبی را برایشان بخواهم، نه جمادات و نباتات و حیوانات. نکته دوم این است که در اینگونه موارد اگر واقعا کسی عاشق و دوستدار کسی دیگر باشد، به صرف این که به نیاز، خواسته یا نفع او علم پیدا کند، فورا نیاز او را برآورده می کند، او را به خواسته اش می رساند و نفع او را به طرفش سوق می دهد. نکته سوم آن است که به نظر ارسطو این محبت به دو صورت قابل تصور است: یک طرفه و دو طرفه. یک وقت من نسبت به شما این حال را دارم، اما شما نسبت به من این حال را ندارید؛ یعنی من هستم که فقط دوست دارم هر چیز خوبی را به خاطر خودتان به شما برسانم، اما ممکن است شما اصلا نسبت به من این احساس را نداشته باشید.

ارسطو این نوع فیلیا را نیک خواهی می خواند. من نیک خواه شما هستم، اما شما نیک خواه من نیستید؛ چون شما به هر جهتی این حالی را که من نسبت به شما دارم، نسبت به من ندارید. اما اگر این رابطه دو طرفه شد؛ یعنی هم من نسبت به تو این میل را دارم و هم تو نسبت به من این میل را داری، اینجا ما با نوعی از محبت سر و کار داریم که ارسطو آن را دوستی می نامد. در اینجا بحث را از محبت یک طرفه به محبت دوطرفه معطوف می کنیم؛ چون مولانا به رابطه دو طرفه بیشتر توجه دارد، اگرچه گاهی به رابطه یک طرفه هم اشاره می کند. گفتیم که در فیلیا کسی چیزهای خوب را برای دیگری و فقط برای او می خواهد. حالا پرسشی در اینجا پیش می آید که این چیزهای خوب چه چیزهایی هستند که من باید آنها را برای دیگری بخواهم؟ به نظر ارسطو آن چیز خوب ممکن است برآوردن یک نیاز، برآوردن یک خواسته و یا رساندن یک نفع باشد. این نیاز، خواسته یا نفع هم به نوبه خود می توانند فضیلتی، لذتی و یا نفعی باشند و بر این اساس سه نوع دوستی متفاوت وجود دارد:

۱) گاهی من می خواهم به طرف مقابلم فضیلتی برسانم که در اینجا دوستی مبتنی بر فضیلت رسانی پدید می آید؛ به طور مثال اگر من بخواهم شما را به یک انسان خوب تبدیل بکنم و از شما که مثلا آدم راستگویی نیستید، فردی راستگو بسازم، در این صورت دوستی من نسبت به شما مبتنی بر فضیلت رسانی است؛ زیراکه می خواهم شما را صاحب فضیلت بکنم و خوبی ای از جنس فضیلت اخلاقی به شما برسانم،

۲) گاهی می خواهم به طرف مقابل لذتی برسانم که در این صورت دوستی مبتنی بر لذت رسانی پدید می آید و بالاخره

۳) گاهی می خواهم به طرف مقابل فایده ای برسانم که دوستی مبتنی بر نفع رسانی به وجود می آید.

توجه داشته باشید که نفع و لذت با هم فرق می کنند و اگر بخواهیم وارد این بحث طولانی شویم، از بحث اصلی باز می مانیم. پس با توجه به آن خوبی که آدمی می خواهد به دیگری برساند، سه نوع دوستی متصور است: دوستی های مبتنی بر لذت رسانی، دوستی های مبتنی بر فضیلت رسانی و دوستی های مبتنی بر نفع رسانی و باز هر یک از این سه نوع دوستی در درون خودشان به دو نوع تقسیم می شوند: گاهی من و تو با هم دوست هستیم و من می خواهم به تو فضیلت برسانم و تو هم می خواهی به من فضیلت برسانی، یا من می خواهم به تو لذت برسانم و تو هم می خواهی به من لذت برسانی و یا من می خواهم به تو نفع برسانم و تو هم می خواهی به من نفع برسانی. در اینجا هر کدام از ما چیزی را که به دیگری می دهیم، می گیریم و چیزی را که می گیریم، می دهیم. گاهی هم اینطور است که من می خواهم به تو فضیلت برسانم و تو می خواهی به من لذت بدهی، یا من می خواهم به تو لذت بدهم و تو می خواهی به من نفع برسانی، یا من می خواهم به تو نفع بدهم و تو می خواهی به من فضیلت بدهی؛ یعنی در واقع معاوضه صورت می گیرد.

من به تو چیزی می دهم و تو در ازای آن به من چیز دیگری می دهی؛ مثل این که من به شما گندم بدهم و شما به جای آن به من جو می دهید. این مساله هم دوستی را متفاوت می کند و از این رو آدم باید در ارتباطی که با دوستانش دارد، دقت کند. برای ارسطو دوستی مهم بود و یک فضیلت بزرگ اخلاقی به شمار می آمد؛ بنابر این می گفت که باید درمورد دوستی خود با دیگران باید به مداقه بپردازید و هنگام انتخاب دوست خود بدانید که آیا در این دوستی فضیلتی رد و بدل می شود، یا لذتی و یا نفعی؟ ثانیا: هر کدام از طرفین در قبال آنچه که دریافت می دارد، چه چیزی به طرف مقابل می دهد؟ نکته چهارم که ارسطو در اینجا می گوید، آن است که طرفین دوستی موضع برابری دارند یا نه؟ و آیا این موضع نابرابر به دوستی شان خدشه می زند یا نه؟

بگذارید از مثال های ملموس استفاده کنم؛ مثلا والدین نسبت به فرزندان خود همین دوستی را دارند اما موضع والدین نسبت به فرزندان موضع نابرابر است، به همین ترتیب حاکم هم نسبت به رعایای خودش می تواند همین دوستی را داشته باشد، اما حاکم نسبت به رعایای خودش موضع برابر ندارد و مردان نسبت به همسران خود همین نوع رابطه را دارند، ولی موضع آنها هم موضع برابر نیست، ولی در این نوع دوستی نابرابر بودن موضع طرفین مخل دوستی نیست؛ یعنی می شود من و تو دوستی داشته باشیم و موضع نابرابر داشته باشیم، می توانیم هم دوستی داشته باشیم، هم موضع برابر داشته باشیم، مثل دو همکار که یکی رئیس دیگری است و دیگری مرئوس اوست، ولی در ترازوی واحدی قرار می گیرند و می توانند به هم سود برسانند، می توانند به هم فضیلت انتقال بدهند و می توانند برای هم لذت فراهم آورند. نکته پنجم این است که به نظر ارسطو در این دوستی کسی بیشتر بهره می برد که دوست می دارد، نه کسی که دوست داشته می شود؛ یعنی در این دوستی محب بودن بهتر از محبوب بودن است، عاشق بودن بهتر از معشوق بودن است. ارسطو با یک تجزیه و تحلیل روانشناختی نشان می دهد که در این نوع دوستی؛ یعنی دوستی فیلیا، عاشق بیشتر از معشوق نفع می برد؛ بنابراین در این نوع دوستی کسانی که زیرک هستند، بیشتر در پی دوست داشتن هستند، نه در پی دوست داشته شدن.

و نکته آخر اینکه این نوع دوستی ممکن است بین انسان و خودش اتفاق بیافتد؛ اینجا تنها جایی است که خوددوستی هیچ اشکالی ندارد. آدم می تواند به خودش فضیلت، لذت و یا نفع برساند؛ و همانطور که دیگران را دوست دارد، خودش را دوست بدارد؛ به این می گوییم خوددوستی. آدم می تواند کارهایی را که برای دوستانش می کند برای خودش هم انجام بدهد. چه اشکالی دارد که انسان به خودش فضیلت، نفع و یا لذت بیشتری برساند؟ به نظر ارسطو این نوع خوددوستی هیچ عیب و ایرادی ندارد، بلکه این یکی از فضائل اخلاقی است که آدم خودش را کمتر از دیگران نداند. وقتی که انسان اشتیاق و اهتمام دارد که به دیگران لذتی، فضیلتی و یا نفعی برساند، چرا اینها را از خودش دریغ و مضایقه کند؟

بعدها بعضی از ارسطوییان، مثل توماس آکوینی، گفتند که آدم اول باید خوش را دوست بدارد، تا بعد بتواند دیگران را هم دوست بدارد. اگر کسی خودش را دوست نداشته باشد، هیچوقت نمی تواند با دیگران رابطه ای از نوع فیلیا را برقرار کند. (1)

***

[یزدانپناه عسکری]

عشق فیلیایی Filos ، فیلوس : دوست داشتن بدون نیاز جنسی می باشد ( دوست داری نفس است). زن جوان بچه اش را می بوسد، مرد جوان بچه اش را می بوسد . پیره زن و پیره مرد که مونس هم هستند. سازمان دهی این دوست داشتن ذهنی با نفس قرین است.

__________________

1 - https://www.khabaronline.ir/news/586230/

انواع عشق در بیان مصطفی ملکیان/ عشق اروتیک، عشق فیلیایی و عشق آگاپه