بررسی تطبیقی دیدگاهای روانشناسی و مولوی در خصوص انسان خودشکوفا

سال انتشار: 1397
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 521

فایل این مقاله در 18 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

CFTCONF01_014

تاریخ نمایه سازی: 8 تیر 1398

چکیده مقاله:

در این مقاله تفاوت دیدگاه ها در خصوص راه های رسیدن به خودشکوفایی، از دیدگاه سه مکتب انسان شناسی شرق و غرب، یکی مکتب جلالال د ین محمد مولوی، عارف و انسان شناس قرن هفتم هجری قمری و دو مکتب دیگر، روانشناسی انسان گرایانه کارل راجرز و آبراهام مزلو، نظریه پردازان خودشکوفایی و روانشناسان قرن بیستم آمریکا مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این پژوهش، به تفاوتهای راهبردی میان اندیشه های مولوی، این انسانگرای معنوینگر و انسانگرایان غربی، که اندیشه مندانی تجربینگر هستند پرداخته شده است. این موضوع روشن گردید که مولوی قرنها قبل از انسان گرایان غربی، راه کارهایی در مورد کمال انسانی ارائه داده بود که بسیار فراتر از دیدگاههای این انسان گرایان است. تفاوت دیدگاه های آنان در خصوص راههای کمال، انتخاب دوست، وحدت جوهری ادیان، قطب بودن انسان کامل، و چگونگی رسیدن به آرامش درونی است. مولفه های مولوی برای انسان خودشکوفا، معنوی نگر بودن، ترک )من(، و عقل شرقی، است و مولفه های روانشناسان غربی، تجربینگر بودن، فنای )من(، و عقل غربی است. رسیدن به نور خدایی، نقطه پایان خودشکوفایی از منظر مولاناست. جایی که خیال پردازی هم نمیتواند به تجسم آن مو فق شود

نویسندگان

فریده عبدالحسین زاده

دانش آموخته کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز

کامران پاشایی فخری

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز.)

ندا یانس

دکتری زبان و ادبیات فارسی- دانشگاه آزاد اسلامی- واحد تبریز