بررسی جایگاه انسان در مکاتب معماری مدرن و ساختارشکن

سال انتشار: 1397
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 1,948

فایل این مقاله در 23 صفحه با فرمت PDF قابل دریافت می باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

CAUM01_0753

تاریخ نمایه سازی: 25 اردیبهشت 1398

چکیده مقاله:

هر ظرفی برای مظروفی طراحی میشود که قرار است آن را در برگیرد و باید بتواند تمامی نیاز های آن مظروف را برآورده نماید.در معماری نیز بنا به عنوان ظرف باید انسان و تمامی نیاز های وی را در برگیرد و به آن جواب دهد. توجه متغیر به انسان و نیاز های وی در طول سال ها باعث ایجاد سبک ها و جریانات هنری و معماری مختلفی گشته است. از دوره گوتیک که اساسا معماری خدا محور بوده خداوند محور همه چیز بوده و کمتر به نیاز های انسانی توجه گشته است تا دوره رنسانس که همه توجه هات و مرکز انسان بر روی انسان قرار گرفته و انسان مبدا طراحی بوده است. البته در این دوره نیز توجه به انسان نه بصورت توجه به نیاز های وی بلکه بیشتر توجه به ابعاد و اندازه ها و تناسبات بدنی وی شکل گرفته بمانند دروه باستان معماری یونان و روم و بقیه الزامات طراحی که از توجه به انسان نشات میگیرند غافل شده اند. ونیز در دوره اخیر که در هیچ دوره ای جایگاه انسان در معماری اینچنین متغییر نبوده است. هرچند تمامی توجه سبک ها و جریانات اخیر (قرن بیستم)به انسان بوده است ولی نوع جایگاه وی کاملا متغییر بوده است. در دروه اوایل مدرن در سبک هایی نظیر ارگانیک توجه به طبیعت و طبیعی بودن انسان بیشتر مدنظر بوده و تمامی طراحی ها بر این اساس شکل گرفته اند و در دوره بعد در زمان لی کور بوزیه انسان به مانند سرنشین ماشینی میکانیکی تلقی شده است و نیز در جنبش مینیمالیست در کارهای میس وندروهه توجه اغراق آمیز به مسایل سازه ای و شفاف سازی باعث از بین رفتن زندگی خصوصی افراد و هویت آنها در مناطق مختلف فرهنگی شده است و در کارهای پست مدرن که شورشی بر علیه پدر خود معماری مدرن بوده سعی در بازیابی این هویت بوده است که نهایتا باعث از دست رفتن ان مقدار از ارزشهایه باقی مانده هم شده است. و دست آخر که در سبک ساختارشکنی در کارهایه معمارانی چون فرانگ گهری و پیتر آیزنمن که اساسا انسان نقشی در طراحی بنا ندارد و اگر هم توجهی به انسان شود صرفا در باب ابعاد خاصی هست که نمیتوان آنها را تغییر داد در این سبک ها انسان کاملا بی هویت و آواره قلم داد میشود که در دنیای که سراسر حرکت است و هیچ انسانی تعلق خاصی به مکانی خاص ندارد باید در بی مکان ها زندگی کند.در این تحقیق سعی بر آن شده که جایگاه انسان از زوایای گوناگون نظری، فیزیکی،فیزیولوژی و ورانی در آثار مطرح معماران سرآمد قرن بیستم بررسی شود. در مقاله پیش رو سعی بر آن شده که با مطالعات کتابخانه ای و تحلیلی ابتدا مختصری از مبانی شکل گیری هر کدام از مکاتب مدرن و ساختار شکن ارایه شود و سپس به بررسی میزان توجه اندیشمندان و پایگذاران این سبک ها به جایگاه انسان در معماری خود پرداخته شود و پاسخ سوالات زیر را با بررسی آرا و نظرات این اندیشمندان و معماران به دست آورده شود. فلسفه معماری مدرن و معماری ساختار شکن چیست از نظر فلسفی جایگاه انسان در این مکاتب چگونه است در نظر معماران مطرح قرن بیستم(لوکوربوزیه ،پیتر آیزنمن) جایگاه انسان چگونه است در آثار معماران شاخص سبک ها و جریانات معماری از نظر تیوری و عملی نقش انسان و جایگاه او در آثار معماری چگونه تعیین میشود.

نویسندگان

محسن مختاری کشاور

دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد مهندسی معماری

ساناز مهدیزاده دلیر

دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد مهندسی معماری

مهدی حمزه نژاد

دانشیار دانشکده معماری دانشگاه علم و صنعت ایران