رابطه بین هوش عاطفی و توانمندسازی کارکنان اداره کل تربیت بدنی استان مازندران

سال انتشار: 1395
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 269

متن کامل این مقاله منتشر نشده است و فقط به صورت چکیده یا چکیده مبسوط در پایگاه موجود می باشد.
توضیح: معمولا کلیه مقالاتی که کمتر از ۵ صفحه باشند در پایگاه سیویلیکا اصل مقاله (فول تکست) محسوب نمی شوند و فقط کاربران عضو بدون کسر اعتبار می توانند فایل آنها را دریافت نمایند.

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

ASSF02_175

تاریخ نمایه سازی: 29 فروردین 1397

چکیده مقاله:

با ورود به هزاره سوم میلادی و ظهور اقتصاد دانایی محور، منابع انسانی به عنوان عنصری رقابتی و راهبردی در حفظ بقا سازمان و افزایش بهره وری آن مطرح گردیده اند. هوش عاطفی آخرین تحول و ابداع مهم، در درک رابطه بین تفکر و عاطفه است. بر خلاف عقاید قبلی، بهترین و منحصر به فردترین کمکی که این سازه کرده، این است که عواطف و افکار را با هم سازگار میداند و هوشمندانه، آنها را با هم ترکیب مینماید(سلمانپور و همکاران، .(1391همانگونه که بلایس پاسکال در جمله مشهوری میگوید : قلب، استدلال خاص خودش را دارد که چرا استدلالها را نمیپذیرد . در سازههای هوش عاطفی، ادعا میشود که تفکر و عاطفه، آنگونه که قبلا فرض میشد، جدای از هم نیستند(سیاروچی،.(1384 جان میر و پیتر سالوی، مفهوم هوش عاطفی را به مثابه چتری میدانند که توانمندیها و مهارتهای فردی و بین فردی گستردهای را تحت پوشش خود قرار میدهد که به طور معمول به مهارتهای نرمافزاری مشهور گردیدهاند. متخصصین اعتقاد دارند که بهره هوشی در بهترین حالت خود تنها عامل بیست درصد از موفقیتهای زندگی بوده، هشتاد درصد موفقیتها به عوامل مرتبط به هوش عاطفی بستگی دارد و سرنوشت افراد در بسیاری از موترد در گرو مهارتهایی است که هوش عاطفی را تشکیل میدهند(میر و سالوی 1،.(2000 مک کلند در سال 1996 در بررسیهای خود در شرکتهای تولیدی نتیجه گرفت که وقتی مدیران ارشد از هوش عاطفی برخوردارند، سود قسمت تحت مدیریت آنها، بیست درصد بالاتر از اهداف پیش بینی شده است. سیمسن و اسکات در مقاله خود نتیجه گرفتند که هوش عاطفی اثر مثبتی بر نتایج کار سازمان، کار گروهی، ارتباطات مناسب بین کارمندان و مدیران و تعهد سازمانی آنان دارد(سیمسن و اسکات2،.(1999یکی از دل مشغولی های مدیران در سال های اخیر، توانمندسازی کارکنان می باشد. چرا که از یک طرف حجم کاری مدیران به سرعت افزایش یافته است. به علت پیچیدگی کار آنها با تعداد زیادی از افراد سروکار دارند که یا مستقیم یا غیرمستقیم به آن ها گزارش می دهند و مدیران باید بر اساس این گزارشات تصمیم گیری کرده و فعالیت های سازمان را بر اساس این تصمیم گیری ها هدایت کنند. در نتیجه مدیران چاره ای جز اعتقاد به زیردستان خود ندارند. در واقع شرایط کاری بیش از هر چیز دیگری مدیران را وادار می کند که دست به توانمندسازی کارکنان خود بزنند(کسمایی و همکاران،.(1390

نویسندگان

محسن لقمانی

استادیار مدیریت ورزشی موسسه آموزش عالی شفق تنکابن

رضا قاسمعلی پور

دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت ورزشی موسسه آموزش عالی شفق تنکابن