سیری در ریشه های پیوند هنر و روان انسان: منزل به منزل از اسطوره، آئین، دین، فلسفه تا ادبیات

سال انتشار: 1395
نوع سند: مقاله کنفرانسی
زبان: فارسی
مشاهده: 534

نسخه کامل این مقاله ارائه نشده است و در دسترس نمی باشد

استخراج به نرم افزارهای پژوهشی:

لینک ثابت به این مقاله:

شناسه ملی سند علمی:

PSYCONGRESS09_013

تاریخ نمایه سازی: 6 بهمن 1395

چکیده مقاله:

هنر از آغاز حیات خود تاکنون نقش موثری در ایجاد تعادل روانی و آرامش خاطر برای بشر ایفا کرده است. این تأثیر و تعامل بین روان انسان و هنر از دوران اساطیر تا عصر حاضر قابل پیگیری است و روایات اساطیری، متون کهن، داستان ها و افسانه ها می توانند مرجع موثقی برای درک این پیوند باشند. انسان در دوره های تمدنی مختلف با تمسک به آیین ها، تقلید حرکات، استفاده از صورتک ها، مجسمه ها و دیوارنگاری در اعماق غار، در مسیر حصول اشیاء و برآوردن نیاز های خود گام بر می داشت. در واقع این تدارکات، بلحاظ اجتماعی زمینه ساز همبستگی و اتحاد اعضای جامعه بود و از منظر روانشناختی افراد را برای مواجهه با چالش ها و دشواری های زندگی آماده می نمود و به آنها حس جسارت و شجاعت می بخشید.پژوهش حاضر با گذار اجمالی در ادوار مختلف حیات بشر درصدد برآمد، گزیده ای از مصادیق تأثیر هنر بر روان انسان را از دل اساطیر، متون، آیین ها، ادیان، فلسفه و ادبیات استخراج نماید و بدینوسیله رشته ی همبستگی این دو مقوله را به یکدیگر بازنماید. انواع هنرها که موافق با نیازهای انسان، از تصرف در مواد خامی چون رنگ، نور، صوت، وزن، حرکت اندام ها، کنش و کلام حاصل می شوند، ترجمان عواطف و اندیشه های بشری هستند و به تناسب سرچشمه ی خود، بر هیجانات، فعل و انفعلات شناختی و تظاهرات رفتاری انسان تأثیر می گذارند. از اینرو در خلال این پژوهش، روایات گوناگون از تأثیر انواع هنرها به عبارت موسیقی، آیین های نمایشی، آواز، شعر، داستان و رقص بر روان انسان ذکر می شود.پژوهش حاضر با استناد به منابعی چون فرهنگ اساطیر یونان و روم، شاهنامه، فرهنگ عامه، ادبیات صوفیه، قوم نگاری ها، تاریخ هنر، تاریخ ادبیات فارسی، تاریخ ادیان و سرگذشت نمایش در ایران به تبیین مصادیق پیوند هنر با روان انسان می پردازد. از جمله این مصادیق در خصوص پیوند موسیقی، نمایش، آواز، آیین، داستان و رقص به ترتیب می توان به داستان اورفه، حکایت سام و زال، حکایت بوی جوی مولیان، قرائت آهنگین کتاب های مذهبی، داستان مرگ شبدیز، لالایی های مادرانه، آیین زار، داستان هزار و یک شب و رقص سماع اشاره کرد.البته بکارگیری آگاهانه و علمی هنر به عنوان یک روش روان درمانی، به اواخر قرن نوزدهم میلادی باز می گردد. بعدها نهضت روانکاوی فروید و پس از وی آرای یونگ، زمینه ی نظری برای مطالعات هنردرمانی را فراهم آورد. با اتمام جنگ جهانی دوم و روبرویی با صدمات و خسارات جسمی و روانی جنگ، استفاده ی عملی از جنبه های شفابخش هنر همه گیر شد و از آن برهه، انواع هنرها در برنامه ی توانبخشی و بهبود روانی سربازان و سایر بیماران قرار گرفت. امروزه نیز اثرات مثبت و بهبودبخش هنر بواسطه ی پژوهش های مختلف به اثبات رسیده است. با اینحال آنچه پژوهش حاضر می کوشد به آن پاسخ گوید عبارتست از اینکه چه تجربیات، شواهد و مستنداتی از بطن اساطیر، ادیان، فلسفه، فرهنگ و ادبیات زمینه ی کاربرد درمانی هنر را هموار کرده است.یافته های این پژوهش گواه آن است که ردپا و ریشه های پیوند هنر و روان انسان را می توان در قدمتی به عمق اساطیر و حتی پیشتر از آن مشاهده نمود. هنر که از آغاز حیات خود با زندگی بشر عجین شده است، آرامش و اطمینان خاطر را برای او به ارمغان می آورد. با بررسی تفاسیر مختلف که در حوزه ی نظریه ی هنر من باب چیستی و چگونگی زایش هنر مطرح است (غریزه ی بازی، غریزه ی تناسلی، تقلید، خاستگاه اجتماعی هنر، بیانگری و غیره) می توان کاربردهای روانشناختی متنوعی برای آن قائل شد. هنر در پروراندن روان و شخصیت انسان نقش مهمی دارد و هیجانات و نقایص او را تزکیه می کند. از گذشته های دور نیز جادوپزشکان در درمان بیماری های روانی و جسمی از ساز، آواز، نمایش، رقص و داستان بهره می جستند. امروزه نیز هنر در ایفای رسالت دیرینه اش به عنوان یک روش روان درمانی برای ارتقاء سلامت روان، تخفیف علائم آزاردهنده و بهبود اختلالات روانی کاربرد وسیع دارد.

کلیدواژه ها:

نویسندگان

سیما نوحی

دانشیار روانپزشکی، مرکز تحقیقات علوم رفتاری، دانشگاه علوم پزشکی بقیه الله الاعظم(عج)، تهران، ایران

مهدی الیکائی

کارشناس ارشد پژوهش هنر، پژوهشگر آزاد، تهران، ایران